به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ ایرانیها چه میخوانند؟ این سوال را شاید بتوان به شکل دیگری هم پرسید. ما ایرانیها وقتی بخواهیم کتاب بخوانیم، به سراغ چه آثاری میرویم؟ شکی نیست که این سوال برای پاسخ نیاز به روشن شدن موضوعات زیادی دارد. شاید بپرسید منظورتان از خواندن چیست و شاید هم بگوید کتاب که میگویید، منظورتان هر کتابی است یا کتاب خاصی مد نظر شماست؟
واقعیت این است که اگر حتی بخواهیم به شکلی کلی به این پدیده توجه کنیم یعنی بگوییم هر کتابی و هر خواندنی، باز هم در جواب به نتایجی میرسیم که بسیار قابل اعتنا و توجهبرانگیز است.
چه کسانی در ایران چه کتابی میخرند؟
در زمستان سال گذشته در قالب پژوهشی که در دانشگاه آزاد اسلامی و در قالب یک پایان نامه کارشناسی ارشد به دست آمد، مشخص شد در نمایشگاه بینالمللی کتاب سال گذشته بیشترین میزان خرید کتاب را دختران دانشجوی مجرد انجام دادهاند. آنها ما بین ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار تومان در یک نوبت بازدید از نمایشگاه کتاب صرف خرید کتابهای درسی کردهاند. جالب تر اینکه این دختران به طور عمده دارای تحصیلات کارشناسی و کارشناسی ارشد بودهاند.
وضعیت کتابهای عمومی نیز بهتر از این نیست و به اعتبار همین پژوهش این آثار با فاصله معناداری پس از کتابهای درسی مورد توجه قرار گرفتهاند.
اما ماجرا زمانی جالبتر میشود که بدانیم در همین مراجعه اندک به کتابهای عمومی نیز غلبه با آثار ترجمه است. به عبارت سادهتر وقتی مخاطبان ایرانی فرصت و انگیزه کتابخوانی داشته باشند آن هم بدون دغدغههای کاری و تحصیلی، صاحبان قلم داخلی چندان برای آنها دندانگیر و قابل اعتنا به شمار نمیروند.
پرفروشترین کتابهای ایران این روزها چیست؟
بر اساس آمار منتشر شده در سامانه اینترنتی موسسه خانه کتاب در نزدیک به دو هفته پس از اجرای طرح به «تابستانه کتاب» که در آن آثار عمومی و کودک و نوجوان در بیش از ۵۰۰ کتابفروشی در سراسر کشور در دست فروش قرار گرفته است، بیشترین اقبال در خرید با آثار داستانی و عمومی غیر ایرانی و ترجمه بوده است و این به زبان ساده به معنای آن است که حرف مولفان داخلی چندان خریداری در میان مخاطبان ندارد.
مرغِ همیشه غازِ همسایه
برای بررسی این پدیده و چند و چون آن به سراغ برخی از مولفان و مترجمان و صاحب نظران داخلی رفتیم. بلقیس سلیمانی نویسنده و عضو هیئت علمی جایزه ادبی جلال آل احمد به مهر میگوید: در مورد عدم اقبال به تالیفات داخلی برخی عواملی ماند ممیزی را مطرح میکنند که به نظر من صحیح نیست و برخی هم میگویند رقابت در بازار کتاب عادلانه نیست، یعنی نمیتوان ادبیات همه دنیا را در یک سو و ادبیات ایران را در سوی دیگر گذاشت و از مخاطب خواست که ایرانی را هم انتخاب کند. با این همه من بر این باورم که از دیرباز نوعی شیفتگی به تولیدات فرهنگی غیر ایرانی و غربی در میان ما باب بوده است و همیشه به اصطلاح مرغ همسایه را غاز دیدهایم.
وی در ادامه این پدیده را نشان از نوعی بی توجهی عمومی به فرهنگ و هنر ایرانی معرفی کرده و میگوید: واقعیت این است که ادبیات ما نیز مانند ادبیات در سایر دنیا است. ما هم کار متوسط و ضعیف داریم و غرب و هم دارد. منتهی شیوه ارائه ماست که موجب میشود برخی بیشتر از برخی دیگر مورد توجه قرار بگیرند.
نویسندگان داخلی هم چشم به ترجمه دارند
عباس پژمان نویسنده و منتقد و داور جایزه ادبی جلالآل احمد نیز در این زمینه به مهر میگوید: در ایران و در حوزه ترجمه معمولا بهترین آثار جهان دستچین و برای ترجمه در اختیار ما قرار میگیرد. مخاطب ایرانی هم آنها را میشناسد و به خاطر شهرت و نیز تضمین کیفیت کتاب، آن را میخرد و میخواند اما وضعیت درباره کتابهای تالیفی به شکل دیگری است.
این نویسنده و مترجم در ادامه میگوید: برای خرید کتاب مردم ما در بیشتر موارد به شهرت نویسنده توجه میکنند و یا حتی شهرت مترجم. البته برخی هم بر اساس تبلیغات دست به انتخاب کتاب میزنند. با این همه باید قبول کنیم که تالیف رمان از ابتدای حضور این گونه ادبی در ایران چندان رونقی نداشته و بیشتر نویسندههای ما نیز با علم به این موضوع چشم به ترجمه داشتهاند و البته این هم قسمتی از همان ذهنیت است که جنس و کار خارجی را بهتر از داخل میداند.
اثر پر ملاط تبلیغ نمیخواهد
ابراهیم زاهدی مطلق روزنامهنگار و معاون ادبیات بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان نیز بر همین مساله تاکید کرده و کیگوید: پیش فرض بسیاری از خوانندگان آثار ادبی در کشور ما از لحاظ کیفیت مطلوب و شایسته، آثار ادبی غیر ایرانی است. از سوی دیگر باید قبول کنیم که تالیف در مقابل ترجمه با یک مشکل مواجه است و آن اینکه ترجمهها در ایران معمولا دستچین بهترین آثارند اما تالیفها درهم هستند و همه جور کاری در آنها پیدا میشود. کلیت کارهای غربی شاید خوب نباشد اما ما بهترینش را دستچین و ترجمه میکنیم پس طبیعی است که در مقالب کارهای عادی ما اقبال بیشتری از سوی مخاطب دارند.
زاهدی مطلق البته به مساله توانایی بالاتر نویسندگان غربی برای شناسایی و کشف قصه و روایت نیز اشاره کرده تاکید میکند: اگر نویسنده کارش به اصطلاح پر ملاط باشد دیگر نیازی به تبلیغ ندارد. ما در ایران هم نویسندگان زیادی داریم که نیازی به تبلیغ ندارند و مخاطب میداند در مواجه با آثارشان چه چیزی دستش را میگیرد اما یک نکته مهم این است که بخش وسیعی از نانی که نویسندگان خارجی در ایران میخورند به اعتبار سابقهای است که نویسندگان غربی در میان مخاطبان ما کسب کردهاند. البته نویسنده ایرانی نیز معمولا قصهگویی نمیکند و همین به رمان او آسیب میزند.
با این همه آیا این چنین اقبال به آثار ترجمه را باید نوید دهنده یک آسیب در فضای فرهنگی دانست؟ بیاقبالی مخاطبان کتابهای عمومی در ایران به خواندن آثار تالیفی و قوت ترجمه در برابر تالیف را باید نشانه بروز نوعی بیماری فرهنگی و یا حتی اجتماعی بدانیم؟
جزء از کل
بلقیس سلیمانی میگوید که این پدیده ترسناک نیست اما قابل تامل است. به گفته این نویسنده آنچه ترسناک است نوعی از خود بیگانگی است که از پوشش تا خوراک فکری جامعه ایرانی را در حال تسخیر دارد و لذا خطر را باید در تمامیت خواهی این رویداد دید و نه تنها انتشار صرف برخی ترجمهها در بازار کتاب.
این نویسنده با این حال تاکید دارد که در وضعیت فعلی بازار کتاب نویسنده ایرانی در حال تحقیر شدن و از دست دادن عزت نفس است و باید با دیده نگرانی به آن نگاه کرد.
عباس پژمان نیز در ترسناک بودن این پدیده تردید دارد ولی در عین حال میگوید: نویسندگان ایرانی معمولا وقت زیادی برای تالیف ندارند و نمیتوانند داشته باشند. از سوی دیگر در همه جای دنیا ترجمه معمولا به معنای انتخاب بهترین اثر از کشور و فرهنگی دیگر و انتشار آن است و تالیف یعنی ارائه تمامیت دارایی فرهنگی یک کشور. تفاوت میان ایران و غرب ارائه تالیف و ترجمه ادبی قوی در کنار هم است در حالی که در ایران تالیفات در مقابل ترجمه معمولا حرفی برای ارائه ندارند و اگر هم داشته باشند ذهنیت ماست که نمیگذارد این آثار خود را عرضه کند.
آمار های موسسه خانه کتاب حکایت از این دارد که نسبت انتشار تالیف به ترجمه در ایران سه به یک است. این مساله اما در بازار خرید کتاب خود را به شکلی دیگر نشان داده است. و حتی شاید بتوان این نسبت را در بازار خرید کتاب معکوس دانست. در میان ناشران آثار عمومی نیز رفته رفته غلبه انتشار تالیف به ترجمه در حال خودنمایی است. این اتفاق بلند شدن صدای یک زنگ خطر و نشان از رخنمایی یک معضل فرهنگی است که در حال ریشهدواندن عمیقی در میان تمامی گروههای جامعه است. آیا برای این صدا گوش شنوایی هست؟