به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ یازدهم تیرماه شیخ فضلالله نوری پس از فتح تهران از سوی مشروطهخواهان به دار آویخته شد.
مروری بر کتابهایی که به تحلیل جنبش مشروطه پرداختند حاکی از تاثیر منفی این حرکت (به دار آویخته شدن شیخ فضلالله نوری) است. کتابهای «نقش نخبگان در تحولات ایران میان دو انقلاب» تالیف امیر خوشحال، «مقدمهای بر سیر تطور منورالفکری تا انقلاب اسلامی» تالیف مشترک حبیبالله ابوالحسن شیرازی و پیمان خواجوی، «نهضت روحانیون ایران» از حجتالاسلام والمسلمین علی دوانی و «تاریخ مشروطیت ایران» اثر مهدی ملکزاده در صفحاتی به بررسی این اقدام فاتحان تهران و مشروطهخواهان پرداختند.
نظارت علما بر تمام قوانین مصوب مجلس
در نگاه نخست و با مروری بر کتاب «نقش نخبگان در تحولات ایران میان دو انقلاب» حکایت از نگاه همراهانه وی با مبارزان مشروطهخواه دارد. در سطوری از این کتاب درباره رابطه نوری با جنبش مشروطه آمده است: «شیخ فضلالله در جریان تحریم تنباکو علاوه بر میرزای شیرازی که در سال ۱۳۱۱ ـ ۱۳۰۹ روی داد با میرزای حسن آشتیانی هم همکاری نزدیک داشت و در دوران مظفرالدینشاه در قیام بر ضد امینالسلطان شرکت داشت که همین امر منجر به روی کارآمدن عینالدوله شد. شیخ فضلالله در جریان قیام انقلاب مشروطیت نیز، هرچند ابتدا با رهبران آن همراه نشده بود اما در زمان مهاجرت کبری و نهضت تاسیس مجلس با آنها همراه شد و پس از افتتاح مجلس، او بود که در پیشنویس متمم قانون اساسی که مشخص کننده حقوق و وظایف مجلس بود، شمع اصلاحیهای بر این پیشنویس نوشت که طبق آن شورایی از علما بر تمام قوانین مصوب مجلس نظارت باید بکنند.» (ص ۱۰۳)
پس از دریافتن رابطه نوری با مشروطه باید دید چرا وی به مشروطهخواهان پشت کرد؟ مولف کتاب «مقدمهای بر سیر تطور منورالفکری تا انقلاب اسلامی» در این رابطه مینویسد: «متمم قانون اساسی که یک سال پس از تدوین اصول قانون اساسی به تصویب رسید، به خوبی اهداف مشروطهخواهان را در برمیگرفت؛ اما به سرعت به مهمترین محل نزاع میان مشروطهخواهان و مشروعهخواهان تبدیل شد و حتی قرار دادن پنج مجتهد برای تطبیق قوانین با شرع نیز نتوانست مشکل را رفع کند. اختلافات تا بدان جا پیش رفت که برخی علمای تهران و درراس آنها شیخ فضلالله نوری حکم به حرمت آن دادند و تنفیذ علمایی، مانند طباطبایی و بهبهانی در تهران و علمای نجف نیز نتوانست مانع بهرهبرداری محمدعلی شاه از آن در جهت حاکمیت استبداد خود شود.» (ص ۱۷۰)
در کتاب «نقش نخبگان در تحولات ایران میان دو انقلاب» با بیان جزئیات بیشتری از تقابل میان مشروطهطلبان و نوری آمده است: «اما رفتهرفته اختلافات مشروطهخواهان با شیخ بر سر بندهای از متمم قانون اساسی بخصوص در بند آزادی و مطبوعات و مساوات و برابری، بالا گرفت و نوری یکباره از حامی مشروطهخواهی به دشمنی با آن برخاست و در چند شورش و بسیج تودهها بر علیه مشروطهخواهان نقش اصلی را ایفا کرد از جمله در شورش میدان توپخانه و نیز در بستنشینی و تحصن در حرم عبدالعظیم. شیخ فضلالله به شدت طرفدار مشروطه مشروعه بود و پس از مخالفت شدید مشروطهخواهان با افکارش، او به محمدعلیشاه نزدیک شد. شیخ فضلالله در سال ۱۳۲۶.ق یک بار توسط کریم دواتگر از مجاهدین انقلاب ترور نافرجام شد که منجر به دستگیری کریم دواتگر گردید.» (ص ۱۰۴)
تاثیر منفی بر روحانیت با اعدام شیخ فضلالله
افزایش خشونت پس از فتح تهران به دست حامیان مشروطهطلبان عواقب منفی در برداشت که در سطوری از کتاب «مقدمهای بر سیر تطور منورالفکری تا انقلاب اسلامی» درباره نتایج آن میخوانیم: «جنگ داخلی پس از جنبش مشروطه عواقب خاص خود را به همراه داشت؛ در درجه اول فضای ظاهرا مسالمتآمیز و بدون خشونتی را که در آن متولد شد، از بین برد. خشونت در جامعه به حد اعلای خود رسید، فاتحان تهران بسیاری از مخالفان خود از جمله شیخ فضلالله را اعدام کردند؛ این امر تاثیر بسیار منفی به ویژه بر روحانیت مشروطهخواه داشت؛ سطوح مختلف اجتماعی را رسما در مقابل هم قرار داد؛ جامعه به دو دسته مشروطهخواه و مخالف مشروطه تبدیل کرد؛ نهایتا این فضای تنشآلود در میان خود مشروطهخواهان نیز ایجاد انشقاق کرد، چنانکه مجلس، مشروطه را تبدیل به دو دسته عامیون و اعتدالیون کرد. در واقع تنگناهای نظام مشروطه به واسطه جدالهای مستمر بین دوحزب عمده مجلس یعنی اعتدالیون و دموکراتها طی مجالس دوم و سوم تشدید شد.» (ص ۱۷۱)
به دار آویخته شدن آیتالله نوری باعث شد که تا سالها بر روحانیون تاثیر منفی به جای گذاشت به طوری که دوانی در کتاب «نهضت روحانیون ایران» آورده است: «وی در تحلیل علل افول فعالیت سیاسی روحانیت پس از آخوند خراسانی به رخنه بیگانگان در امر مشروطه و کشته شدن شیخ فضلالله اشاره میکند و به نقل از آیتالله بروجردی میگوید: «خود آن مرحوم (بروجردی) به نویسنده این سطور میفرمود که از آن موقع که دیدم مرحوم استاد آخوند و مرحوم نائینی که آن همه زحمت در تاسیس و تداوم کار مشروطه متحمل شده بودند، پس از شهادت حاج شیخ فضلالله و حوادث دیگر ملول و افسرده شدهاند، حالت وسوسهای برای من پیدا شده است که تا یک واقعه سیاسی پیش میآید از اقدام فوری حتیالامکان پرهیز میکنم مبادا کاری به زبان مسلمین انجام گیرد.» (ص ۱۷۳)
مولف کتاب «نقش نخبگان در تحولات ایران میان دو انقلاب» نیز درباره حکم اعدام نوری پس از مقایسه رفتار مشروطهخواهان با محمدعلی شاه مینویسد: «اعدام شهید شیخ فضلالله نوری که یکی از نتایج موثر اختلافهای جدی داخلی میان گروههای مشروطهخواه بین علما از یک سو و مخالفان شیوههای مذهبی از سوی دیگر بود (بخصوص این اختلافها در هنگام بحث پیرامون اصل هشتم قانون اساسی بیشتر شد) کاری ناپسندی بود، زیرا این اعدام در حالی صورت گرفت که برای شاهقاجار که دستش به خون بسیاری از مشروطهخواهان آلوده بود مقرری کلان ماهانهای هم برای زندگی در تبعید در نظر گرفته شد.» (ص ۱۰۵)
حمایت شیخ از تاسیس مدارس جدید
حال باید دید روحانی که مشروطهخواهان پس از فتح تهران حکم اعدامش را صادر کردند، که بود؟ مهدی ملکزاده در کتاب «تاریخ مشروطیت ایران» در بیان ویژگیهای شخصیتی شیخ فضلالله نوری آورده است: «شیخ از اعلم علمای تهران بود به طوری که پایه اجتهادیاش از طباطبایی و بهبهانی نیز برتر بود. یکی دیگر از ویژگیهای او در کنار تعصبش این بود که از تاسیس مدارس جدید حمایت و هم برضرورت گسترش آن تأکید کرد، او حتی از تاسیس بانک ملی بسیار حمایت کرد و حتی خودش هم دویست تومان از سهام بانک را خریداری نیز نمود، نمونه دیگر تأکید وی بر ضرورت پویایی تفکر علما و لزوم شناخت علما و روحانیون از مسایل روز و مقتضیات زمان باز جست.»
امروز بسیاری از مورخان و محققان معتقدند که برخی روحانیون که با نوشتن رساله و کتاب به حمایت از جنبش مشروطه پرداختند، درک درستی از مفاهیم و اصطلاحات آن نداشتند. این در حالی است که برخی دیگر معتقدند که این چالش در انطباق مفاهیم مشروطه بر اساس اسلام را نوری مطرح کرد و بسیاری از آنها را به فکر واداشت. در سطوری از کتاب «نقش نخبگان در تحولات ایران میان دو انقلاب» در شرح این تقابل میخوانیم: «نوری به روشنی بر تناقض عمیق دموکراسی و نظام مشروطیت با اسلام و مبانی اعتقادی آن، انگشت نهاد و با طرح مبانی نظریش، مشروطیت ایران را به جد دچار بحران ساخت، تاثیر نظریات او تا به آن حد بود که میتوان گفت، مقوله نظری مشروطیت ایرانی در چهارچوب نوعی دیالوگ و گفتگو و برخورد باآراء و نظریات نوری مفهوم واضح و روشن خود را به دست آورد، و به دست داد، تا پس از آن مبانی نظری مشروطه ایران بدین روشنی، صورت مدون به خود نگرفته بود. او با دامن زدن به این بحران، بیش از آنچه که انتظار میرفت مشروطهخواهان را به تقلیل هرچه بیشتر مبانی و اصول مشروطیت واداشت و از این جهت سهم مهمی در جراین تقلیل دادن مفاهیم بنیادی مشروطیت داشته است.»