فرهنگ امروز/ محسن ازموده:
هویت ملی ایرانی از چه عناصری تشکیل شده است؟ آیا میتوان از یک هویت ملی منسجم و سازگار سخن گفت؟ این هویت در طول تاریخ دستخوش چه دگرگونیهایی شده است؟ آیا هویت ملی ایرانی امری متاخر و مربوط به صد و اندی سال اخیر و محصول گسترش اندیشه ناسیونالیسم است یا امری قدیم و بر آمده از تاریخ ایران است؟ چه نسبتی میان این هویت ملی با هویت دینی و قومی هست؟ حمید احمدی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران آثار متعددی درباره این پرسشها تالیف و ترجمه کرده است، از جمله قومیت و قومیتگرایی در ایران: افسانه و واقعیت، بنیادهای هویت ملی ایرانی: چارچوب نظری هویت ملی شهروند محور، ایران: هویت و قومیت و ریشههای بحران در خاورمیانه. او هفته گذشته در سیزدهمین نشست از سلسله نشستهای ایرانشهر در خانه گفتمان شهر و معماری (خانهای از معماری وارطان) به بحث از بنیادهای هویت ایرانی پرداخت که روایتی از آن از نظر میگذرد:
بحث بازسازی ایده ایرانشهر به مثابه یک سازه معنایی در تاریخ ایران سابقه دارد. از دوره باستان تا به امروز تاریخ ایران همواره با فراز و نشیب یا بحران و رستاخیز همراه بوده است. بعد از مواقع بحران که ایده ایران یا ایرانشهر به هر دلیلی فراموش میشود، یک دوره رستاخیز به ظهور میرسد و تلاش میشود این ایده دوباره زنده شود. اولین بار این رستاخیز در دوره اشکانیان بعد از تهاجمات اسکندر صورت گرفت. برخی از دانشمندان معتقدند که حتی اساطیر ایران در آن دوره ساخته شده است. دور بعدی احیای ایده ایرانشهر به قرون دوم تا پنجم هجری بود. بعد از تهاجم عرب و آمدن اسلام به ایران تلاش خلفای عباسی برای محو ایده ایران با کوششهای بزرگانی چون فردوسی مواجه شد و بار دیگر ایده ایران احیا شد. اما دوره کوچک دیگر دوره ایلخانیان است. با سقوط غزنویان و ظهور سلجوقیان، پادشاهان سلجوقی تعصب سنی داشتند و در نتیجه ایده ایران به حاشیه رانده شد و بلکه با بدگوییهایی نیز مواجه شد. بعد از آن تهاجم مغول و ویرانیهای ناشی از آن به وقوع پیوست و در نتیجه ایده ایران تقریبا یکی، دو قرن فراموش شد. در دوره ایلخانیان اهل فکر و دانشمندان ایران اعم از شعرا، علمای مذهبی و ادبا کوشیدند ایرانشهر را دوباره زنده کنند و حتی تلاش شد ایده ایران باستانی زنده شود و تاریخهایی نوشته شد که در آن نوعی پیوستگی میان ایران معاصر و ایران باستان ایجاد شد.
از صفویه تا عصر قاجار
البته بعضی معتقدند در دوره صفویه نیز نوعی بازسازی ایده ایرانشهری صورت گرفته است. اما دوره صفویه از نظر تاریخی، دوره استحکام ملت ایران در صحنه بینالمللی بود. در آن دوره نظام سرمایهداری شکل گرفته بود، کشورها و امپراتوریهای بزرگ در اطراف جهان قدرت گرفته بودند و در این دوره دولت صفویه ایران را به صورت یک دولت- ملت مطرح کرد. اهمیت صفویه نیز به دلیل حفظ وحدت ایران است. از نظر ایده ایرانشهری البته در دوران صفویه چندان تلاشی نشد، بلکه کوتاهیهایی هم صورت گرفت، زیرا تعصبات مذهبی باعث شد برخی از شعرای ایرانی به هند مهاجرت کنند. در آن دوره شاعران ایرانی در هند، واژه ایران را به عنوان یک واژه وطنی و نوستالژیک به کار میبردند. دوره بعدی رستاخیز و بازسازی ایده ایرانشهر در قرن نوزدهم میلادی بعد از شکستهای ایران از روسیه است. در قرن نوزدهم تلاش گستردهای برای طرح ایده ایران به وقوع پیوست. این اقدام همزمان با ترجمه آثار تاریخی نویسندگان غربی همچون هرودوت و گزنوفون و پلوتارک و... به زبان فارسی صورت گرفت. در نتیجه ایرانیان به تدریج فهمیدند که در ایران سلسلهای به نام هخامنشی بوده که موسس آن شخصی به نام کوروش بوده است. تا قبل از آن اصلا با این اسامی آشنا نبودند. به هر حال در این دوره نهضتی برای طرح تاریخ ایران و احیای هویت ایرانی صورت گرفت. این احساس غرور ملی
زمینه ساز انقلاب مشروطیت شد.
احیای ایرانشهر در زمانه ما
آخرین تلاش نیز در دوره فعلی صورت میگیرد که این نشست فعلی نیز ذیل آن قابل فهم است. بیش از سه دهه پیش در ایران انقلابی رخ داد که بخشی از جنبههای هویت ایرانی که ماهیت دینی داشت و در دورههای پیش فراموش شده بود، با این انقلاب در مرکز توجه قرار گرفت. اما ناخودآگاه یا خودآگاه بخش هویت تاریخی ایرانی فراموش شد. همزمان با این به حاشیه رفتن بحث ایرانشهری، مشکلات دیگری نیز پدید آمد، مثل چالش بزرگ عصر جهانی شدن یا جهانی سازی که با هجوم گسترده اقتصادی، سیاسی و فرهنگی غرب به شرق همراه بود. از سوی دیگر این دوره عصر پسامدرنیسم است، یعنی ایدههای جدیدی مطرح شده که در بطن آنها مخالفت با هرگونه هویت و ملیت و کلیت و... قرار گرفته است و از پراکندگی و عدم تمرکز معنایی سخن میگوید. همچنین ایران امروز با چالشهای بزرگی مواجه است و خطرات بزرگی آن را تهدید میکند مثل جریانات الحاقگرا که به سرزمین ایران چشم طمع دارند، مثل جریانهای سلفیگری. در واکنش به این خطرات در میان جوانان ایران در حاشیه جامعه مدنی جریانهایی شکل گرفته است که هدفش احیای هویت ایرانی است و میخواهد به بازسازی ملیت ایرانی بپردازد. الان در دولت یک وزیر به این مباحث بسیار مهم علاقهمند و امیدواریم این مباحث بسط و گسترش یابد. امروز در مقایسه با دورههای قبل اوضاع از هر نظر خطرناکتر است، زیرا اولا تمامیت دولت ایران که نماینده هویت ایرانی است، به این موضوع مهم توجه شایسته و بایسته نشان نمیدهد، ثانیا ما امروز با چالشهای بزرگ جهانی و منطقهای مواجه هستیم. ثالثا با هجوم گستردهای مواجه هستیم که تاریخ و فرهنگ و زبان و حتی تمامیت و یکپارچگی سرزمینی ما را تهدید میکند، مثل ائتلاف عربستان سعودی و... بنابراین دوره فعلی بسیار مهم است و از این حیث بحث احیای ایرانشهر قابل تقدیر است.
سه سطح هویت: فردی، اجتماعی و ملی
در بحث از هویت ایرانی نیازمند شفاف سازی از برخی مفاهیم هستیم. مفهوم هویت عام است و سطوح مختلف دارد. مثلا میتوان از هویت فرهنگی، هویت سیاسی، هویت دینی، هویت طبقاتی و... سخن گفت. اما یک طبقهبندی علمی هویت را به سه سطح فردی، اجتماعی و ملی تقسیم میکند. هویت فردی به خانواده و جنسیت و سن و... مربوط میشود که
منحصر به فرد است. هویت اجتماعی بسیار متکثر است، زیرا شامل مواردی چون هویت تحصیلی، شغلی، ورزشی، سیاسی، دینی، ایل و تبار و. . . میشود. از نظر اجتماعی هویتهای متکثری داریم. اما سطح سوم هویت ملی است که واحد است، یعنی هر سرزمینی در سطح کلان خود یک هویت ملی دارد و این هویت ملی متکثر نیست.
عدم درک این طبقهبندی باعث مخدوش شدن مباحث میشود. برای مثال گاهی هویت اجتماعی را با هویت ملی خلط میکنند، مثل کسانی که هویت دینی یا هویت قومی را در برابر هویت ملی قرار میدهند، در حالی که این دو سطح هویت در تقابل با یکدیگر قرار نمیگیرند و مباینتی با هم ندارند. یکی از موضوعات مهم که در ایران معاصر به خصوص در سالهای اول انقلاب به غلط مطرح میشد، تضاد ایران و اسلام بود. خوشبختانه امروز این آگاهی پدید آمده که این تقابل و مباینت از اساس وجود ندارد، ضمن آنکه اساسا این بحث بومی ایران نیست و بحث جدیدی است که از منطقه جهان عرب وارد ایران شد، یعنی یک گفتمان اسلامگرایی رادیکال سنی بنیادگرا میخواست این تقابل را مطرح کند، در حالی که در تاریخ تشیع و فقه شیعه اصلا این بحث مطرح نمیشود و ما هیچ فقیه بزرگ شیعی را نداریم که اسلام را در برابر ایران قرار دهد. بزرگترین فقهای شیعه مثل علامه مجلسی بسیار از ایران ستایش کردهاند و آداب و رسوم و آیینهای ایرانی را با اندیشه اسلامی تطبیق دادهاند بنابراین این تقابل اسلام و ایران میراث ما نیست و از جامعه عربی به کشور ما رسوخ کرده بود، به دلیل ترجمه آثار نویسندگان عرب مثل حسن البنا و مودودی و دیگران. در حالی که هم به لحاظ تاریخی و هم به لحاظ علمی دین و ملیت در تقابل با یکدیگر قرار نمیگیرند. خطای دیگر تقابل میان قومیت و ملیت است. برخی به اشتباه هویت قومی را در تقابل با هویت ملی قرار میدهند. این اشتباه نیز با انگیزههای سیاسی به خصوص در قرن بیستم رخ داد. این بحث ابتدا در روسیه سابق و اتحاد جماهیر شوروی در نظام مارکسیسم لنینیسم آغاز شد، آنها برای نیازهای خودشان بحث ملیتها را مطرح و گروههای قومی را در مقاله معروف استالین ملت تلقی کردند. وقتی گفتمان مارکسیستی از سوی جریانهای چپ و حزب توده وارد ایران شد، این ایده که ایران کشور چند ملیتی است، رواج یافت زیرا ایران ترک و کرد و آذری و عرب و بلوچ دارد و هر کدام از این قومیتها را یک ملیت تلقی کردند؛ در حالی که ملت پدیدهای به شناسایی بینالمللی نیاز دارد و تیره و قوم بخشی از هویت اجتماعی انسانها است. مثلا در شناخت هویت ملی یک فرد میگویند او ایرانی است یا انگلیسی است یا فرانسوی است یا بنگلادشی است یا... در حالی که در هر کدام از این کشورها، قومیتهای مختلف حضور دارد بنابراین هویت قومی در برابر هویت ملی قرار نمیگیرد.
در ایران بحران هویت نداشتیم
اما بحث بحران هویت عمدتا در سطح هویتهای اجتماعی مطرح میشود. همیشه انسانها در برابر گزینههای مختلف قرار میگیرند و انتخاب میکنند. بعضی جنبههای هویت اجتماعی مثل قومیت مستحکم هستند، اما برخی جنبههای دیگر مثل هویت آموزشی یا هویت ورزشی سیال هستند و افراد میتوانند در آنها دست به گزینش بزنند و بحران نیز در همین جنبه رخ میدهد. حتی برخی پژوهشگران خاورمیانه شناس نیز این اشتباه را کردهاند که میگویند از زمانی که ناسیونالیسم به این منطقه آمد، مثل ناسیونالیسم عرب و ناسیونالیسم ترک و ناسیونالیسم ایرانی، بحران هویت پدید آمد. در جهان عرب چنین چیزی رخ داد، زیرا به خصوص شرق اعراب عمدتا با نام اسلام شناخته شده بود و ایشان سابقه ملی تاریخی نداشتند. اما در برخی جاها مثل ایران چنین چیزی را نداشتیم. اگر دوره مشروطه به بعد را بررسی کنیم، میبینیم که در ایران بحران هویت نداریم، به این معنا که افراد شک کنند که مسلمان باشند یا ایرانی باشند. اسلام و ایران اموری جدید نبودند و در نتیجه تقابلی هم بین شان وجود نداشت که بحران هویت مطرح شود.
هویت ملی ما ربطی به غرب ندارد
بحث دیگری که این روزها مطرح میشود، هویت سهگانه ایرانی یعنی هویت ایرانی- اسلامی- غربی است. این بحثی است که نخستین بار دکتر سروش مطرح کرد و چندان هم آن را بسط نداد ولی دیگران آن را بسیار پر و بال دادند. من ایشان را حدود ٢٠ سال پیش در مونترال کانادا دیدم و از ایشان پرسیدم منظور شما از این سه لایه آیا هویت ملی است؟ عناصر ایرانی و اسلامی را میتوان پذیرفت؛ اما غربیاش از کجا میآید؟ یعنی ایرانیان چطور هویت ملی خود را از غرب میگیرند در حالی که غرب دیگری (other) ایرانیان بوده است؟ آیا منظور شما فرهنگ است؟ ایشان جواب داد منظور من فرهنگ است، یعنی فرهنگ ایران معاصر، ترکیبی از فرهنگ ایرانی، اسلامی و غربی است و بحث هویت ملی نیست. این بحث را میتوان پذیرفت، امروز در منش و رفتار ما بسیاری از عناصر جدید مثل نحوه لباس پوشیدن و... آمده است، اما هویت ملی ما ربطی به غرب ندارد.
بحث مهم دیگر درباره هویت ایرانی این است که آیا هویت ایرانی از ازل بوده یا سازه و برساخته اجتماعی (social construct) است؟ طبیعی است که هویت اصولا برساخته اجتماعی است، اما مهم این است که این برساخته اجتماعی چه زمانی شکل گرفته است؟ هویت ایرانی چنان که امثال گراردو نیولی نشان دادهاند، در دوره باستان شکل گرفته است. ایده ایران و مفهوم ایران ویج و ایرانشهر، اگر یک سازه اجتماعی است، به دوران کهن باز میگردد. هویت ایرانی یک سازه اجتماعی با اصالت خاص تاریخی است.
بنیادهای هویت ایرانی
عناصر سازنده هویت ایرانی چه چیزهایی هستند؟ بحثهای فراوانی در این زمینه مطرح شده است، برخی بر تاریخ، برخی بر سرزمین و گروهی بر زبان و عدهای بر دین تاکید میکنند. به باور من عناصر سازنده هویت ملی ما آن چنان که در تاریخ وجود داشته، متشکل از چند عنصر است: نخست سرزمین یا خاک است، اصطلاحاتی چون ایران شهر و ایران ویج و ایران ملک و... به یک سرزمین با مرزهای مشخص اشاره دارد. به همین دلیل بسیاری گفتهاند که ناسیونالیسم ایرانی پیش از آنکه نژادی و قومی باشد، سرزمینی است. یعنی سرزمین ایران همیشه در کانون هویت ایرانی بوده و نام ایران از متون باستانی تا به امروز مطرح بوده است. همچنین تاریخ بخشی از هویت ایرانی است. تاریخی که بازگوکننده اساطیر ایرانی هست تا به امروز، نقش مهمی در برساختن هویت ایرانی دارد. هر ایرانی در کنار اشاره به سرزمین ایرانی، به تاریخ اشاره دارد. در دوره معاصر چون هژمونی و سلطه گفتمان غربی مسلط شده است، در نتیجه تاریخ نگاری غربی نیز جذابیت داشت. به همین خاطر
به تدریج چرخشی صورت گرفت مبنی بر اینکه تاریخ ایران با اسطوره آغاز میشود و بعد به هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان میرسد. این معضلی است که باید درباره آن بحث شود و این دو را با هم مرتبط کرد. در هر صورت تاریخ ایران نقش موثری در حفظ هویت ایرانی دارد. خاطره تاریخی ایرانیان چنان قدرتمند است که بسیاری از مسلمانان را نیز شیفته خود کرده است. سومین عناصر هویت ایرانی، فرهنگ و میراث معنوی است. این فرهنگ شامل آیین و رسومات است. در بطن فرهنگ زبان فارسی است که زبان ملی ایرانیان از دوران قبل از اسلام (دست کم ٥٠ تا ١٠٠ سال قبل از اسلام زبان دری زبان رسمی بوده) تا کنون. زبان فارسی تاریخ ایران را بازنمایی کرد و ایده ایرانشهر را پرورش داد. همچنین در ایران دین بخشی از هویت ملی ایرانیان است. البته در ایران ادیان مختلف مثل اسلام و زرتشتی و کلیمی و... حضور داشته است. اما در محور همه اینها معنویت و خداپرستی حضور داشته است. بنابراین خداپرستی و اعتقاد به عدالت و کرامت خداوندی بخشی از هویت ایرانیان است. در نهایت باید به دولت نیز توجه شود. دولت یکی از عناصر مهم هویت ایرانی است. تاریخ ایران از همان تاریخ اساطیری تا کنون همواره با تشکیل دولت مطرح شده است. این دولت امنیت را تامین میکند، فرهنگ را پرورش میدهد و عدالت را برقرار میکند. البته ایده دولت، دولت عادل و اهل داد و دهش است و منظور یک دولت دیکتاتور نیست. بنابراین دولت بخشی از هویت ایرانی است و ایران بدون دولت نمیتواند باشد.
ایرانشهر یک پدیده ثابت نیست
ایرانشهر یک پدیده ثابت نیست که بخواهیم مدام یک باستانگرایی را ترویج کنیم بلکه پدیدهای پویا است که مدام ساخته میشود. اما مساله این است که در عین این شناوری بنیادهای اساسی نیز دارد و مدام بر اساس نیازهای امروزین ما بازسازی میشود. امروز عمدهترین چالش هویت ایرانی بحث جهانی شدن است. بنابراین در بازسازی هویت ملی ایرانی باید به نیازهای امروز توجه کرد. اما در بازسازی هویت ایرانی چه باید کرد؟ سه دستگاه عمده در معرفت شناسی فلسفه علم، بحث ابطال پذیری پوپر، بحث پارادایمها و انقلابهای علمی کوهن و بحث برنامههای پژوهشی ایمره لاکاتوش است. این دستگاههای معرفت شناختی هر کدام درباره جابهجایی نظریههای علمی مطرح شدهاند. تا جایی که به بحث هویت ایرانی مربوط میشود، به نظر من دستگاه لاکاتوش گویاتر است. لاکاتوش معتقد است علوم اجتماعی مثل رودخانهای در حال جریان است و انقطاع در آن دیده نمیشود. او معتقد است که معرفت علمی یک هسته سخت دارد که در طول زمان شکل گرفته است و یک کمربند محافظتی و فرضیههای کمکی نیز در کنار آن هست. روش علمی دور ریختن هر آنچه داریم در مواقع بحران نیست. بلکه وقتی بحرانی پدید میآید، بهتر است از فرضیههای کمکی بهره بگیریم. ما در بحث هویت ایرانی معمولا کلیشهای رفتار میکنیم. نمیتوان تاریخ یا زبان یا ایده دولت را از هویت ایرانی جدا کرد. باید مهمترین نیازهای جامعه ایرانی را فهمید و از گفتمانهای دیگر فرضیههای کمکی گرفت تا گفتمان هویت ایرانی را بازسازی کرد. زیرا مثلا امروز نمیتوان از هویت ملی صحبت کرد و برابری حقوق انسانها و آزادی و عدالت و فرصت برابر برای همه شهروندان را نادیده گرفت، باید حقوق اقلیتها رعایت و ثروت ملی باید به نحو عادلانه توزیع شود. در این رویکرد هسته سخت هویت ایرانی یعنی سرزمین، تاریخ، میراث فرهنگی، دیانت و دولت حفظ و به این مجموعه مردم نیز اضافه میشود که شامل اقلیتها، جوانان، زنان و... است. باید مفهوم شهروند را به عنوان یک اصل محوری به هسته سختی گفتمان ایرانشهری و هویت ایرانی اضافه کرد. ایده ایرانشهر، هویت ایرانی و عناصر سازندهاش باید در شهرهای ما نماد داشته باشد و به زبان فارسی توجه بیشتری شود.
شهروندی به اضافه گفتمان ایرانشهری
ایرانشهر یک پدیده ثابت نیست که بخواهیم مدام یک باستانگرایی را ترویج کنیم بلکه پدیدهای پویا است که مدام ساخته میشود. اما مساله این است که در عین این شناوری بنیادهای اساسی نیز دارد و مدام بر اساس نیازهای امروزین ما بازسازی میشود. امروز عمدهترین چالش هویت ایرانی بحث جهانی شدن است. بنابراین در بازسازی هویت ملی ایرانی باید به نیازهای امروز توجه کرد. باید مفهوم شهروند را به عنوان یک اصل محوری به هسته سختی گفتمان ایرانشهری و هویت ایرانی اضافه کرد. ایده ایرانشهر، هویت ایرانی و عناصر سازندهاش باید در شهرهای ما نماد داشته باشد و به زبان فارسی توجه بیشتری شود.
روزنامه اعتماد