به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ «جهان اسلام» تعبیری است که ناخودآگاه انسان را به یاد کشورهای عربی می اندازد. حال آنکه بیشترین جمعیت مسلمانان نه در کشورهای عربی بلکه در شبه قاره هند یعنی سه کشور هند، پاکستان و بنگلادش، روزگار می گذرانند.
هند و پاکستان هریک با جمعیت حدود ۱۸۰ میلیونی مسلمان بعد از اندونزی بیشترین جمعیت مسلمان را در خود جای داده اند و با فاصله اندکی در رتبه دوم و سوم ایستاده اند. طبق پیش بینی ها طی یک یا دو دهه آینده مسلمانان این دو کشور اندونزی را نیز پشت سر گذاشته و به رتبه اول جمعیتی جهان اسلام خواهند رسید. جالب اینکه اگر رتبه اول به مسلمانان هند اختصاص یابد، بیشترین جمعیت مسلمانان در کشوری زندگی خواهند کرد که خود نسبت به سایر مردمان آن کشور در اقلیت اند! رتبه نخست مسلمانان هندی در حالی که است اگر به ما بگویند ۲۰ کشور مسلمان نشین را لیست کنید، احتمالا هند را در انتهای لیست هم قرار نخواهیم داد!
بنگلادش نیز با جمعیت مسلمان حدودا ۱۵۰ میلیون نفری رتبه چهارم پرجمعیت ترین کشور مسلمان نشین را به خود اختصاص داده است. شیعیان پاکستان با جمعیت عظیم حدودا ۴۰ میلیونی، بعد از ایران دومین مرکز بزرگ تجمع شیعیان را به خود اختصاص داده اند.
حدود ۵۱۰ میلیون مسلمان در شبه قاره و در همسایگی ما زندگی می کنند و ما به گونه ای آنها را نادیده گرفتیم که گویی اصلا وجود ندارند! شاید نبود کمترین تمایل برای فراگیری زبان اردو در میان نخبگان کشور، بهترین نشانه ای باشد که بتوان درباره غفلت ما از حوزه شبه قاره به آن اشاره کرد. در حالی که این جمعیت بزرگ مسلمان در شبه قاره قطعا ظرفیتی عظیم برای پیشبرد آرمان تمدن نوین اسلامی به شمار می آیند. این ظرفیت با توجه به سابقه درخشان شبه قاره در تاریخ تمدن اسلامی به راحتی قابل اثبات است.
گفته می شود قبل از اینکه نکبت استعمار انگلیس آتش بر خرمن فرهنگ و اقتصاد هند بزند، این کشور یک چهارم تولیدات صنعتی و یک سوم صادرات کل جهان را به نام خود ثبت کرده بود. اساسا وفور جمعیت در این منطقه خود نشان از وفور نعمت و ثروتمند بودن آن دارد. چه آنکه در طول تاریخ سابقه نداشته که در منطقه ای خشک و بی آب و علف جمعیتی کثیر متمرکز شوند. همین ثروت بی نهایت هند بود که تمام استعمارگران غربی را برای غارت آن به رقابتی سنگین وارد کرد. رقابتی که سرانجام انگلیسی ها را به حجله عروس هندی کشاند. هند فرشته ای بود که باید با چنگ و دندان حفظ می شد و شد. برای انگلیسی ها هند همه چیز بود. آنها حتی سایر کشورها، از جمله ایران را برای این می خواستند که در مسیر هند بود و می توانست از مستعمره طلایی انگلیسی ها محافظت کند.
ظرفیت های بزرگ فرهنگی این دیار نیز خود بحثی است مفصل. خلاصه اینکه اسلام از ابتدا با نسخه ایرانی و فارسی اش وارد شبه قاره هند شد. بعد از حاکم شدن مسلمانان بر شبه قاره، زبان فارسی به زبان رسمی دیوانی سرزمین بزرگ هند تبدیل شد. زبان فارسی آنچنان جایگاهی یافت که نه تنها مسلمانان بلکه هندوها نیز آن را می دانستند و به کار می بردند. فرهنگ ایرانی گسترش زیادی در شبه قاره پیدا کرد. هنوز هم علمای شبه قاره برای دسترسی به بخشی از کتاب های مذهبی خود ناچارند که فارسی یاد بگیرند. اکنون حتی بعضی از طلاب سطح پایین شبه قاره زبان فارسی را می فهمند. زبان امروز مسلمانان این دیار یعنی زبان اردو نیز سرشار از واژگان و تعابیر فارسی است.
بنابراین اگر ما با مردم عرب زبان در مسلمانی اشتراک داریم، با مسلمین شبه قاره علاوه بر اسلام، در فرهنگ ایرانی – فارسی نیز شریکیم. البته رابطه فرهنگ ایرانی و هندی هیچ گاه یک طرفه نبوده است. نگاه های متوهمانه و تکبرآمیز را باید کنار گذاشت. هندوستان از جمله نقاطی بود که مغولان نتوانستند آن را به زیر سلطه خود درآورند. به همین خاطر گفته می شود پس از جنایات فرهنگی مغولان در ایران – مانند آتش زدن کتابخانه ها -، فرهنگ فارسی که از ایران به هند رفته بود، دوباره از طریق هند به ایران بازگشت. از این بابت ایرانی ها به مردمان شبه قاره مدیون اند.
اسلام شبه قاره هند نیز یک اسلام معتدل و عارفانه است که نزدیکی های بسیاری با اسلام ایرانی دارد. متاسفانه تا اسم پاکستان شنیده می شود، ترور، انفجار، بمب گذاری، درگیری های فرقه ای و شیعه کشی به ذهن خطور می کند. در حالی که واقع امر چنین نیست. اکثریت حدودا هفتاد درصدی اهل سنت پاکستان پیرو مذهب حنفی و مکتب بریلویه هستند. بریلوی ها مردمی صوفی مسلک اند که به شدت دل در گرو اهل بیت(ع) داشته و رابطه خوبی با شیعیان دارند. سایر پاکستانی ها پیرو مکاتب دیگری هستند که بزرگترین آنها مکتب دیوبندیه است. جریان های تکفیری عمدتا اقلیتی از میان دیوبندی ها بوده اند که هیچ گاه نه افکارشان و نه اعمال شان مورد تایید بزرگان دیوبندی نبوده است. در واقع تکفیری ها اقلیتی ناچیز در میان اقلیتی دیگر در جامعه پاکستان هستند. اساسا سنت فکری شبه قاره مبتنی بر تصوف است که با افراط گرایی مذهبی میانه ای ندارد.
البته ناگفته نماند که استضعاف فکری و عقیدتی بخشی از شیعیان پاکستان نیز بهانه را برای تکفیر آنان فراهم ساخته است. این استضعاف ریشه در عدم ارتباط قوی آنان با مراکز علمی شیعیان در ایران و عراق در سالیان گذشته داشته است. خوشبختانه پس از انقلاب اسلامی با رفت و آمد طلاب پاکستانی به قم و کسب معارف تحریف ناشده شیعی این وضعیت رو به بهبود گذاشته است. به این نکته نیز باید اشاره کرد که متاسفانه ضعف عقل گرایی در میان غالب مسلمین پاکستان، زمینه را برای فرقه گرایی فراهم کرده است.