به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ دکتر سیدحسن اسلامی اردکانی، سردبیر است؛ هدف این فصلنامه نقد کتابهایی است که در حوزه اخلاق و روانشناسی نوشته یا ترجمه و منتشر میشود؛ آنگونه که دکتر اسلامیاردکانی میگوید، تهیه و تامین مقالات نقد کتاب در این حوزه، یکی از دشواریهای جدی تهیه و انتشار این فصلنامه نقد است؛ او در این یادداشت که به عنوان پیشگفتار در فصلنامه نقد کتاب اخلاق و روانشناسی (شمارههای 3و4) نگاشته و منتشر شده، کوشیدهاست تا ابعاد این موضوع و دلایل آن را بررسی کند؛
.
دکتر سیدحسن اسلامی اردکانی:
سردبیریِ این فصلنامه غیر علمی ـ پژوهشی (فصلنامه نقد کتاب اخلاق و روانشناسی) مرا با ابعاد دیگری از نوشتن، تنگناهای آن، و نویسندگان بالقوه و بالفعل این کشور آشنا کرده است. هنگامی که از کسی خواستار مقالهای انتقادی یا مروری برای این مجله میشوم، تقریباً اولین پرسشی که از من کند آن است که رتبه مجله شما چیست؟ و «آیا علمی-پژوهشی است؟» پاسخ به این پرسش، سمت و سوی کار برخی را مشخص میکند و هنگامی که پاسخ میدهم این مجله رتبهای ندارد، درخواستم نیز به شکلهای مختلفی رد میشود و آب پاکی بر دستم ریخته میشود. این بیاعتنایی به نوشتن و پرهیز از مجلات فاقد رتبه و از سوی دیگر دغدغه نوشتن در مجلات علمی-پژوهشی دست کم از سه جهت قابل توجه است.
.
یک، کسی که در مجلات فاقد رتبه مقالهای منتشر میکند، بابت آن حق التألیفی، کم یا زیاد آن بماند، میگیرد و خاطرهای خوش در ذهنش میماند. اما از عجایب روزگار، کسانی که مقالات علمی-پژوهشی مینویسند، نه تنها بابت آنها حق التألیف نمیگیرند، برعکس، گاه بابت حق داوری و حتی حق نشر و تأمین بخشی از هزینه صفحهآرایی و چاپ آن، باید پولی نیز بپردازند که میزان آن تابع انصاف گردانندگان این مجلات است. میان پول گرفتن بابت نوشتن مقالات و پرداخت پول از سوی نویسنده، مغاکی است که فقط درد دلهای برخی از این نویسندگان آن را پر میکند.
دو، کسی که برای مجلات فاقد رتبه مقالهای مینویسد، با کمی فاصله و معمولاً در مدتی بین دو سه ماه و حد اکثر شش ماه مقاله چاپ شده خود را میبیند و از این جهت لذتی میبرد که همه خستگی را از تنش بیرون میکند. حال آن که مقالاتی که برای مجلات علمی-پژوهشی ارسال میشود، گاه به مدت دو سال در نوبت ارزیابی و نشر میمانند و خستگی را چون اسید لاتیک در بدن و مغز نویسنده نگه میدارند.
سه، بزرگترین لذت نویسنده آن است که نوشتهاش پخش و خوانده شود. این هدف را غالباً مجلات عمومی و فاقد رتبه تأمین میکنند. چون که با شمارگان نسبتاً خوبی منتشر میشوند، هرچند مشکل توزیع به قوت خود باقی است. لذا نویسنده مقالات عمومی میتواند امیدوار باشد که دست کم 500 نفر مقاله او را خواهند دید و شاید خواهند خواند. اما برخی از مجلات علمی-پژوهشی در تیراژ بسیار محدودی، و آن هم برای تأمین برخی اهداف محدود، منتشر میشود. بدین ترتیب، کسانی که مقالات علمی-پژوهشی مینویسند، نه بابت آن حق التألیفی، البته از مجلات، میگیرند، نه آثارشان به سرعت منتشر میشود و نه در سطح مناسبی و با شمارگان مقبولی در اختیار خوانندگان قرار میگیرند. با این همه، تب تند نوشتن مقالات علمی-پژوهشی هنوز عرق نکرده است و روز به روز شاهد رشد مجلات و مقالات علمی-پژوهشی هستیم، بیآنکه بخش عمده آنها خوانده شود یا حتی در سطح عمومی منتشر شود.
در این جا، کاری به علل و انگیزههای ترویج و رونق مقالات علمی-پژوهشی ندارم. اما گسترش فرهنگ انحصاری نگارش مقالات علمی-پژوهشی و مسابقه و رقابت گاه زشت برای به چاپ رساندن مقالات بیشتر که حتماً علمی-پژوهشی باشند، در جامعه علمی ما به آفاتی دامن زده یا آنها را پدید آورده است که برخی را فهرستوار میشمارم بیآنکه درباره آنها بحثی کنم. نخستین آفت این جریان رواج فرهنگ «انتحال» و سرقت علمی است که اخبار آن به شکل رسوایی از پرده بیرون افتاده است و هر روز شاهد کشف انتحالی تازه هستیم. استادانی که، طبق تعریف، باید مروج علم و اخلاق علمی و امانتداری باشند، گاه آشکارا دست به سرقت علمی میزنند و ما فراموش میکنیم که «چو دزدی با چراغ آید/گزیدهتر برد کالا.»[1]دومین آفت کوبیدن بر طبل مقالات علمی-پژوهشی، رواج مقالاتی است که از نظر صورت هیچ کاستی ندارند اما از نظر محتوا و درون جلوه «قهر خدا عزوجل» هستند.
امروزه شاهد مقالات علمی-پژوهشی فراوانی هستیم که خواندن آنها به ریاضتی شاق میماند و پس از تحمل این ریاضت، تازه متوجه میشویم که هیچ نخواندهایم و نیاموختهایم و فقط زمان و انرژی و قوت ذهن خود را از دست دادهایم؛ مقالاتی که بهظاهر همه ویژگیهای مقالات علمی-پژوهشی را دارند، اما به واقع مقالات آماسیدهای هستند که ما را فریب میدهند.[2]سومین آفتْ رواج گونه دیگری از تقلب علمی است که کمتر از شیوههای گذشته دیده میشود، اما بیتوجهی به آن در درازمدت آسیبهای جدی به جامعه علمی ما خواهد زد. برخی از استادان، بدون آن که به دانشجویان خود مهارت مقالهنویسی را آموخته باشند و یا آنها را آماده پژوهش کرده باشند و راه و رسم این شیوه را آموخته باشند، آنها را ملزم میکنند تا مقالاتی بنویسند و نام این استادان را نیز «حتماً» در صدر مقالات قید کنند و سپس آنها را باز «حتماً» در مجلات علمی-پژوهشی منتشر کنند و یا دست کم پذیرش آنها را بگیرند. این شیوه بستری را فراهم میکند که طی آن برخی از استادان بیآن که رنج پژوهش را بر خود هموار سازند و دست به قلم ببرند و یافتههای پژوهشی خود را ثبت و منتشر کنند، با بهرهکشی ناروا از دانشجویانی که خود توان لازم نگارش را ندارند، خود را صاحب مقالات علمی-پژوهشی قلمداد کنند و به ترفیع و ارتقای لازم دست یابند.[3]
هدفم بررسی سرشت مقالات علمی-پژوهشی یا تعمیم برخی دیدگاهها نیست. همچنین منکر آن نیستم که برخی استادان حقیقت طلب واقعاً مایه میگذارند و گاه اصل مقاله از آنان است، اما از باب شاگردپروری نام دانشجویان را در کنار خود ثبت میکنند. اینها استثنا است که به شکل ضمنی مؤید قاعده است. خلاصه آن که به تعبیر قرآن کریم «ضعف الطالب و المطلوب».
به دلیل سلطه فرهنگ نگارش مقالات علمی-پژوهشی در کشور ما و فراموش کردن فلسفه وجودی این جنس مقالات، آفات بالا مستقیماً دامنگیر مجلات و مقالات علمی-پژوهشی شده است. اما این جریان برای مجلات فاقد رتبه نیز آفاتی داشته است که در اینجا به طور مشخص به دوتای آنها اشاره میکنم: بیرغبتی در نگارش مقالات عمومی و تخصصی، و دیگری ناتوانی در نگارش آنها.
آییننامههای ترفیع و ارتقای دانشگاهی جایگاه خاصی برای مقالات علمی-پژوهشی در نظر گرفتهاند تا جایی که برای ارتقا به مراتب دانشیاری و استادی و یا تبدیل وضعیت از رسمی آزمایشی به رسمی قطعی وجود مقالات علمی-پژوهشی در کارنامه متقاضی شرط است. این تأکید از سر خیرخواهی و به انگیزه تقویت بنیه علمی اعضای هیأت علمی دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی صورت گرفته است، اما در عمل نتیجه دیگری به بار آورده است. در نتیجه، بخش قابل توجهی از اعضای هیأت علمی هنگامی که ناگزیر میشوند بنویسند، ترجیح اول و آخرشان آن است که فقط مقالات علمی-پژوهشی بنویسند و بدین ترتیب، هم رفع تکلیفی کرده باشند، هم آینده خود را تأمین نمایند و هم اعتباری کسب کنند. این نگرش عملاً انگیزه و شوق درونی نوشتن را کمرنگ و بیرنگ کرده و مشوقهای بیرونی را به جای آن نشانده است. آنها نسبت به نگارش مقالات غیر علمی-پژوهشی بیرغبت شده و همّ و غم خود را صرف نگارش مقالاتی علمی-پژوهشی میکنند و حتی وجهی میپردازند تا این مقالات در مجلات رتبهدار منتشر شود.
لذا اگر آنها در برابر این دو گزینه قرار بگیرند، بی تردید انتخاب خو را اعلام میکنند: نشر مقاله در مجلهای پرشمارگان که در تهران منتشر میشود و مخاطبان فراوانی دارد اما فاقد رتبه علمی-پژوهشی است، یا مجلهای وابسته به فلان دانشگاه که در فلان نقطه مرزی منتشر میشود و تیراژ آن در حد 200 عدد است و خواننده هم ندارد، اما امتیاز علمی-پژوهشی را دارد. عقل سلیم میگوید اولی را باید انتخاب کرد، اما عملاً داشتن رتبه حرف اول را میزند و برخی نویسندگان بیتوجه به این که نوشتهشان خوانده خواهد شد یا نه، تنها یک چیز میخواهند؛ «امتیاز» پژوهشی. حاصل این رویکرد آن است که مجلات علمی-پژوهشی ما قوت پیدا نکردهاند، اما شاهد ضعف مجلات فاقد امتیاز هستیم. کسانی که به شکل حرفهای توان نوشتن دارند، ترجیح میدهند از این توان برای ارتقای خود استفاده کنند و مسائل دیگر را فعلاً نادیده بگیرند. این از بیرغبتی.
دومین آفت جانبی مسابقه نگارش مقالات علمی-پژوهشی، ناتوانی برخی کسان در نگارش مقالات عمومی و تخصصی است. شاید این شوخی به نظر برسد که کسی مدعی نوشتن مقالات علمی-پژوهشی باشد، اما قادر به نوشتن مقالات تخصصی یا عمومی نباشد. اما در چند گفتگویی که با برخی همکاران داشتم و از آنها مصرانه میخواستم برای این مجله مقاله بنویسند، این پاسخ تکاندهنده را دریافت میکردم: «من بلد نیستم مقاله غیر علمی-پژوهشی بنویسم». درست یا نادرست، این تصور در عدهای شکل گرفته است که دو «نوع» متمایز و متفاوت از نگارش داریم.
مهارت در یکی ربطی به مهارت در دیگری ندارد و همان طور که از یک فوتبالیست نباید انتظار داشت که در رشته کشتی مهارت از خودش نشان بدهد، از کسی که توانایی نوشتن مقالات علمی-پژوهشی را دارد نباید انتظار داشته باشیم بتواند مقالات عمومی و تخصصی بنویسد. به نظرم این بدترین سوء فهمی است که این کسان دارند. سرشت و منطق نوشتن یک چیز بیشتر نیست، توانایی انتقال منظم و سنجیده اندیشهها به شکل مکتوب. اگر کسی بتواند خوب بیندیشد و این اندیشه را در قالب زبانی و نگارشی مناسبی عرضه کند، او نویسنده است. تفاوت بین نویسنده مقالات علمی-پژوهشی و غیر آن، در درجه است، نه در نوع.
از این منظر و در رفع نگارش غیر داستانی، معمولاً عالیترین شکل نوشتن علمی در قالب مقالات علمی-پژوهشی جلوهگر میشود (البته مقصودم در این جا و با توجه به معیارهای پذیرفته شده صرفاً نگارش دانشگاهی است). این مهارت نیز هنگامی حاصل میشود که کسی سالیانی در نوشتن مقالات عمومی، سپس تخصصی و آنگاه علمی-ترویجی و علمی-پژوهشی ممارست کرده باشد. در فرآیند نوشتن از سطح عمومی به تخصصی و پژوهشی است که قدرت نگارش و انتقال مطالب صیقل میخورد و از طریق خوب نوشتن مقالات عمومی و تربیت علمی است که به تدریج شخص قادر میشود مقالات علمی-پژوهشی بنویسد. از این رو، اگر کسی واقعاً قادر به نوشتن مقالات علمی-پژوهشی باشد، باید قادر به نوشتن فروتر از علمی-پژوهشی هم باشد. البته آن سوی مطلب لزوماً صادق نیست. یعنی اگر کسی قادر به نوشتن مقالات عمومی باشد، نمیتوان از او انتظار داشت که حتماً بتواند مقالات علمی-پژوهشی بنویسد. اما از این سو این منطق حاکم است و همان گونه که اگر کسی قادر به 5000 متر دویدن باشد، منطقاً باید بتواند 1000 متر را نیز بدود، میتوان و باید انتظار داشت که مدعیان نگارش مقالات علمی-پژوهشی، بتوانند مقالات تخصصی و عمومی نیز بنویسند. معیارهای مقالات علمی-پژوهشی فراتر و بالاتر از معیارهای نگارش عمومی است، نه آن که از نظر نوعی متفاوت باشد.
با این همه، امروزه برخی کسان ناتوان از نگارش مقالات عمومی در کارنامه علمی خود مقالات علمی-پژوهشی دارند و حتی شاهد دانشجویان و فارغ التحصیلانی هستیم که فقط در کارنامه خود این دست مقالات را دارند و بیآنکه تمرینی در نگارش عمومی داشته باشند، به گمان خود نویسنده هستند. حکایت کسانی که مدعی نگارش مقالات علمی-پژوهشی هستند، اما قادر به نوشتن مقالهای انتقادی یا تخصصی نیستند، حکایت مدعی زیر است.
از کسی پرسیدند: شنا بلدی؟
گفت: بله.
گفتند: برو در این رود شنا کن ببینیم!
پرسید: این رود کوسه دارد؟
گفتند: ندارد.
گفت: رودی که در آن کوسه نباشد، ارزش شنا کردن ندارد!
[1] برای توضیح بیشتر، نک: سید حسن اسلامی، «چو دزدی با چراغ آید: سرقت علمی در سطح دانشگاهی»، آینه پژوهش، شماره 126، فروردین 1390.
[2] برای تفصیل بیشتر، نک: سید حسن اسلامی، «فربهی یا آماس؛ تحلیل ساختار مقالات (نا)علمی-پژوهشی در علوم انسانی»، روششناسی علوم انسانی، شماره 74-75، بهار و تابستان 1392.
[3] برای بحث بیشتر در این باره نک: سید حسن اسلامی، «بارکشی نااستادان: معضل مقالات علمی-پژوهشی پرنویسنده»، خبرگزاری ایبنا، 7/5/1394؛ و رسول جعفریان «یک تن ضعیف و یک کاروان اسیر» خبر آنلاین.
.
این مطلب، بازنشر یادداشتی است که دکتر سیدحسن اسلامی اردکانی به عنوان پیشگفتار فصلنامه نقد کتاب اخلاق و روانشناسی (شمارههای 3و4) نگاشته است.