به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه شهروند؛ لوریس چکناواریان تاکنون هرگاه صحبت از جنگ و صلح بوده و به او رجوع شده، پا پس نکشیده است. اینبار هم همینطور. همیشه از یک چیز مینالد و دربارهاش درچنین مواقعی که صحبت از جنگ و صلح میشود، حرف میزند، «کشتار ارمنستانیها توسط حکومت عثمانی» حتی بیکار هم ننشسته و درباره این موضوع، موسیقی هم ساخته است. تخصصش این است. آهنگساز است و نامی آشنا در این زمینه دارد. آنطور که در سوابقش آمده، در یکی از کارهایش که در قالب سمفونی ساخته شده، «به رفتار غیرانسانی بشر نسبت به همنوعانش» اعتراض کرده است.
درمواجهه با سوال «شهروند» درباره جنگ و بهویژه صلح، میگوید: من اعتراض دارم، به جنگ به هرچیزی که رفتار نابرابر انسانی درمقابل انسان دیگر را رقم میزند. همواره گفتهام و باز میگویم، نباید فجایعی مانند جنگ را نادیده گرفت، آنطور که قتلعام ارامنه نادیده گرفته شد. خشونت را باید نفی کنیم، در هر شکلش. ما باید بهعنوان بندگان خدا به او اعتماد داشته باشیم. باید همه چیز را به او بسپاریم.
او ادامه میدهد: درهمین رابطه من کارهایی ساختهام که ارتباط مستقیمی با مفهوم جنگ و صلح دارد. البته سمفونی مورد نظرم که درسال ١٣٥٩ ساخته شد، در اصل موسیقی صلح است اما باید بتوانیم این صدا را بشنویم. من در این کارها بر این موضوع تأکید کردهام که باید خشونت نفی شود. باید خداوند محور امورمان قرار گیرد. باید به او اعتماد کنیم و راه رهایی را از او بجوییم. من در این آثار میگویم همه موجودات درحضور خدا هستند و همه انسانها درنهایت با صلح و صفا زندگی خواهند کرد. اینها تمام چیزهایی است که درکتاب مقدس هم آمده است.
او میگوید: متأسفانه بسیاری این نوا را نمیشنوند. نوای صلح را. چون دلی پرکینه و مالامال از خشونت و جنگ دارند. به نظر من حتی اگر کمی به صلح اعتقاد داشته باشند، موسیقیای که نتهایش با صلح نوشتهشده را خواهند شنید. وقتی در دل به موضوعات دیگری مشغول هستند، چه انتظاری هست که این نوع موسیقی را بشنوند. اوضاع که چنین شد، دیگر مفاهیم رنگ و بوی خود را از دست میدهند، صلح معنای خودش را از دست میدهد و دیگر حسی از آن وجود نخواهد داشت، اما چارهای نیست. باید زندگی کرد. دستکم ما که اعتقاد به صلح داریم، باید آن را زندگی کنیم. باید حسش کنیم. اگر صلح را نبینیم، خدا را نخواهیم دید. این گزافه نیست. ما اگر قرار باشد در میان آدمهایی که صلح را نمیشناسند زندگی کنیم، کار بسیار سخت خواهد بود چون او خدا را نمیشناسد و چگونه میتوان میان چنین افرادی زندگی کرد. به همین دلیل است که اعتقاد دارم امروز تنها حرفی که میتوان در این جهان پرآشوب زد، حرف صلح است.
لوریس چکناواریان خودش از هموطنان ارمنی است. صحبت از جنگ که میشود، یکسره یاد همکیشان ارمنستانی خود میافتد که توسط عثمانیها کشته شدند. او میگوید: من ایرانی هستم و به آن افخار میکنم. هرجا هم که نشستهام، این را گفتهام، اما به نظر من ارمنستانیها هم ایرانی هستند. آنها از همان ابتدای تشکیلات ایران و زمان آریاییها به این خطه تعلق داشتهاند، اما متأسفانه در زمان جنگ بین شاهعباس صفوی و عثمانیها، این بخش از ایران جدا شد. البته قسمتی از آن در ناحیه غربی. بعد هم آنها تحت قیمومیت حکام عثمانی قرار گرفتند و جمع بسیار زیادی از آنها قتلعام شدند. در دوره قاجار هم مابقی ارمنستان از ایران جدا شد یعنی قسمت شرقی دراختیار روس تزاری قرار گرفت. در دوران حکومت کمونیستی مردمان این بخش بسیار اذیت شدند و تعداد بسیار زیادی از آنها نیز در این مقطع زمانی به خاک و خون کشیده شدند. متأسفانه این حادثه همیشه در یادم هست چون در آن زمان پدرم به زندان افتاد و استالینیسم خشن برادرانش را به قتل رساند. اینها همه وقایع تاریخی زندگی من است و بر کار من نیز تأثیر گذاشته است. اساسا سهگانهای که درسال ١٣٥٩ نوشتم، در اثر تأثیر همین واقعه بود.
او در ادامه میافزاید: موسیقی، جنبه الهی دارد، حالا ممکن است برخی این را نپسندند یا با این جنبه الهی بودنش مشکل داشته باشد. این نظر شخصی است، همانطور که من نظر شخصی درباره این موضوع دارم. من معتقدم نمیتوانم به موسیقی که عنوان دارد و فاخر است، از زاویه بد نگاه کنیم. موسیقی وقتی آغاز میشود که کلام به کار نمیآید، حتی جایی که دیگر کلامی برای صحبت با خدا ندارید، موسیقی آغاز میشود. البته مطمئنم منظور من از موسیقی را میفهمید. حرف کلامی است که نمیتواند احساس را به معنی واقعیاش انتقال دهد اما این کار از عهده موسیقی برمیآید چون تمامش احساس است. حالا اگر بخواهیم موسیقی را برای صلح استفاده کنیم، باید ابتدا اعتقاد داشته باشیم که این ابزار، الهی است و باید هنگامی که به آن فکر میکنیم، در فکر خداوند باشیم. به نظر من هیچ جنگی در دنیا رخ نداد که موسیقی در آن دخالت داشته باشد.
او تأکید کرد: اگر روزی بخواهیم به صلح برسیم، باید با موسیقی این کار را انجام بدهیم.