شناسهٔ خبر: 45785 - سرویس دیگر رسانه ها

تاریخ‌نگاری منصفانه، غیرمغرضانه و غیرایدئولوژیک در کجا قرار می‏‌گیرد؟

رضا مختاری‌اصفهانی، تاریخ‌نگار و سندپژوه در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری کتاب قرار داده به انعکاس نظریات زنده‌یاد دکتر عبدالحسین نوایی در رابطه با تاریخ‌نگار منصفانه درباره حوادث سیاسی پرداخته است.

تاریخ‌نگاری منصفانه، غیرمغرضانه و غیرایدئولوژیک در کجا قرار می‏‌گیرد؟/ یادداشت مختاری اصفهانی

فرهنگ امروز/ رضا مختاری‌اصفهانی، تاریخ‌نگار و سندپژوه:تاریخ‌نگاری معاصر ایران به شدت سیاست‌‏زده و تحت تأثیر گرایش‌های سیاسی قرار دارد. از همین رو تاریخِ اکنون نوشتن در ایران به امری محال تبدیل شده است. تاریخ نهضت ملی شدن صنعت نفت به رهبری محمد مصدق به عنوان برهه‌‏ای سرنوشت‏‌ساز در میان مقاطع تاریخی از این آسیب بیشتر رنج می‏‌برد. هواداران مصدق اگر در مقام تاریخ‌نگار قرار گیرند، دوره نخست‌‏وزیری او را یکسره عاری از هر خطا و اشتباهی تصویر می‏‌کنند و مخالفان مذهبی و غیرمذهبی او هم در چنین جایگاهی چندان در سیاه‌نمایی این دوره اغراق می‏‌کنند که حتی وقوع کودتا در مرداد ۳۲ را انکار می‏‌کنند. هرچند استدلال این مخالفان با تکیه بر خطای مصدق در انحلال مجلس هفدهم و قانونی بودن اقدام محمدرضا شاه در عزل مصدق در غیاب نهاد مجلس است، اما آنان از تمهیدات نظامی کودتاچیان و دستگیری برخی از اعضای دولت در این اقدام به ظاهر قانونی غفلت می‏‌کنند. برخی از آنان به اسنادی مجعول هم استناد می‌‏کنند تا از کودتایی که اسناد فراوانی بر وقوع آن صحّه می‏‌گذارند، دفاع و حتی آن را انکار کنند. در این میان جای این پرسش است که تاریخ‌نگاری منصفانه، غیرمغرضانه و غیرایدئولوژیک در کجا قرار می‏‌گیرد؟

دکتر عبدالحسین نوایی اما به عنوان یک تاریخ‌نگار و محقق برجسته با وجود سوابق روزنامه‏‌نگاری و پست‏‌های اداری در دوره پهلوی دوم نگاهی غیرسیاسی به حوادث تاریخی داشت. وی با وجود آن که در دوره نخست‏‌وزیری مصدق از منتقدان و به عبارت بهتر از مخالفان او بود و حتی مقالات انتقادی خود را با نام مستعار دکتر درویش منتشر می‏‌کرد، مواضع سیاسی خود را در روایت‏‌ها و قضاوت‏‌های تاریخی‏‌اش دخالت نمی‏‌داد. نوایی با آن که در آن دوره در حلقه نزدیکان سیدحسن تقی‏‌زاده شناخته می‏‌شد، در روایت از رجال و حوادث تاریخی فارغ از روابط و نزدیکی‏‌هایش با افراد سخن می‌‏گفت و در این باره قائل به این سخن تقی‏‌زاده بود که گویی از مریخ آمده تا درباره زمینیان سخن بگوید. بر این اساس وی اقدام مصدق در ملی شدن نفت را «کاری بسیار سخت و مشکل» می‌‏دانست که وی با شکستن «طلسمش» توانست در تاریخ ایران جاودانه بماند.

این تمجید اما مانع از آن نبود که بر اقدامات غیردموکراتیک مصدق همچون «اجرای قانون امنیت اجتماعی» برای محدود ساختن مخالفان، برگزاری غیرمخفی همه‌‏پرسی برای انحلال مجلس، انحلال مجلس هفدهم و... چشم ببندد. با این همه، مصدق را در جامعه استبدادزده ایران دچار مشکلات فراوانی می‏‌دید. جامعه‏‌ای که فعالان نهادهای مدنی‏‌اش همچون احزاب، مطبوعات و دانشگاه بیش از آن که در پی بازکردن فضای سیاسی و تحقق آمال ملی باشند، در قامت «سیاست‏‌بافان» ظاهر شدند. سیاست‏‌بافانی که «می‏‌خواستند نظرات خودشان را تحمیل کنند.» از همین رو درگیری و تضاد جای آرامش و اقتدار را گرفت و مصدق علاوه بر مقابله با بیگانگان، گرفتار مخالفت‏‌ها و اختلافات داخلی شد: «از همه بدتر، حزب توده بود. آنها بزرگترین خیانت را در آن روزها به ایران کردند. به جای این که به پیرمرد فرصتی بدهند، هر روز قشقرق تازه‌ای راه می‌‏انداختند و به نحوی جو را آشفته می‏‌کردند. به طوری که این مرد نمی‏‌توانست تصمیم بگیرد که از کجا شروع کند. من هیچ وقت مصدقی نبودم، اما می‏‌دیدم او هم با شاه طرف است، هم با روزنامه‏‌نگارهای ‌و هم سیاستمداران به قول آن روزها انگلوفیل. روس و انگلیس و آمریکا هم که جای خود را داشتند.»

به اعتقاد نوایی، خود مصدق هم از این آفت برخوردار بود که به عوامی که با «یک کلمه هیجان پیدا» می‏‌کردند، تکیه داشت. بر اساس همین خصیصه بود که تندروهای عضو دولت مانند سیدعلی شایگان، کاظم حسیبی و احمد رضوی میدان‌دار شدند. افرادی که با هر راه‌‏حل و گفت‌وگویی مقابله می‏‌کردند. هر مذاکره‌‏ای با انگ سازش نفی و طرد شد: «لازم بود با دولت انگلستان یک جوری کنار می‏‌آمدند. هرکسی آمد، خواست خودنمایی کند، انقلتی می‏‌گذاشت و نطقی می‏‌کرد. چندین هیأت آمدند و همه دست خالی برگشتند. کلمه سازش یک فحش شده بود. ساطوری که بر فرق هر کسی که صحبت دیگری می‏‌کرد، فرود می‏‌آمد.»

نهایت چنین اوضاعی کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ بود. کودتایی که آمال ایرانیان را بر باد داد و امیدشان را به ناامیدی مبدل ساخت. دکتر نوایی آن روز را  با غارت گلدانی از خانه مصدق توسط زن همسایه به یاد می‏‌آورد: «خانه فردی را که حداقل یک وقتی رئیس‌‏الوزرای این مملکت بود، غارت کردند. اقلا باید حفظ آبرویش بشود. بیچاره و بی‏‌شعور شاه که این آدم را درک نکرد و لجبازی کرد و بیش از همه با او کاوید. چون به او گفته بود آقا، تو سلطنتت را بکن. حکومت را بگذار دستگاه دولتی انجام بدهد.»

کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ از نگاه نوایی نتایج معنوی مصیبت‌باری برای ایرانیان داشت: «کار را به آنجا می‏‌کشانند که زاهدی روی کار بیاید. شاه هوشیار بشود حال که برگشته، باید با آمریکایی‏‌ها بسازد. ساواک برای ملت درست کنند و خفقان ایجاد شود. این داستان با این که با حسن‌نیت مصدق شروع شد، با آرزو و امید ملت به یک جایی رسید، ولی‌النهایه با همه گرفتاری‏‌ها که تحمل شد، عواقبش بد بود. تسلط بی‌‏جهت و جامع‌‏الاطراف خارجی‏‌ها در ایران پدید آمد. از همه بدتر، تحکیم پایه‏‌های قدرت دیکتاتوری شاه بود که مملکت را به فنا برد.»

ایبنا