به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ در ادامه روند گفتگو با مترجمان کشور، بعد از گفتگو با مهدی غبرایی بهعنوان یک مترجم پیشکسوت و محمد عباسآبادی بهعنوان مترجمی جوان، سراغ ابوالفضل اللهدادی مترجم جوان دیگری رفتیم که به کار ترجمه از زبان فرانسوی اشتغال دارد.
اللهدادی هم مانند غبرایی معتقد است ترجمه خوب راه خود را در بازار نشر باز کرده و جایگاه مناسبش را پیدا خواهد کرد. اما این مترجم جوان اعتقاد دارد ترجمه، شغلی نیست که بتوان با آن کسب درآمد و روزی کرد. این مترجم زبان فرانسوی گلایههایی هم از «قربانی شدن» کتابهای خوب توسط مترجمان ناشناس و ناوارد دارد که در متن مصاحبه، از نظرتان خواهد گذشت.
* کار ترجمه آثار داستانی میتواند از نظر مالی شما را تامین کند؟
ترجمه و تأمین مالی!؟ اصلاً مگر کسی ترجمه میکند که از نظر مالی تأمین شود! حقیقت این است که هنوز نمیتوان روی ترجمه به عنوان منبع درآمد حساب کرد. من که هنوز نتوانستهام و با اینکه برای کتابهایم درصدهای خوبی هم قرارداد بستهام، همچنان از کار دیگری روزگارم را میگذرانم. راستش حقالترجمه حتی کمک هزینه زندگی هم نیست، چه برسد به منبع اصلی درآمد.
* آیا رقیب یا رقیبانی در این فضا برای خود احساس میکنید یا بازار کار ترجمه آن قدر وسیع و گسترده هست که بتوانید به راحتی در آن کارکنید؟
بازار ترجمه آنقدر وسیع و گسترده است که حتی کسانی هم که زبان نخواندهاند، میتوانند ترجمه کنند و باد در غبغب بیندازند که «کتاب «شان چاپ شده است و برای دوست و آشنا آن را امضا کنند!» بیشتر از اینکه وجود رقیب یا رقیبانی دغدغهام باشد، حضور مترجمانی که کتابهای خوب را «قربانی» میکنند آزاردهنده است.
فقط کافی است کتابی در جایی از این کره خاکی برنده جایزهای شود. بلافاصله چندین و چند نفر که نامشان را نشنیدهای، بیآنکه حتی آن را بخوانند به سویش حملهور میشوند و میبینی از آن کتاب چندین ترجمه با کیفیتهای مختلف منتشر شده است و خب از آنجایی که یک مترجم حرفهای دوباره کاری نمیکند، خیلی از کتابهای خوب دنیا اینگونه از دست میروند.
البته معتقدم ترجمه خوب راه خودش را پیدا میکند اما این وضعیت باعث آشفتگی این روزهای ترجمه در ایران شده است. کافی است جایی از دهانتان در برود که فلان کتاب را خواندهاید و میخواهید آن را ترجمه کنید. همین حرف بس است تا در عرض یک ماه همان کسی که شنیده شما میخواهید آن کتاب را ترجمه کنید، آن را به فارسی برگرداند و بفرستد برای مجوز و چاپ.
* به نظرتان ترجمه آثار چه ژانری این روزها در ایران باعث رونق کسب و کار و رشد درآمدتان میشود؟ آثار داستانی یا کتابهای آموزشی و دانشگاهی؟ و یا کتابهای موفقیت و روانشناسی؟
راستش، خود من به ادبیات داستانی و بهویژه رمان علاقهمندم. امّا کتابهای آموزشی، روانشناسی و موفقیت هم بازار خوبی دارند. به هرحال ترجیح میدهم، گوشهای بنشینم نان و ماستم را بخورم و هر از چند گاهی رمانی ترجمه کنم تا کتابی در ژانری دیگر!
* بین اساتید و پیشکسوتان ترجمه، به راه و روش کدام یک اعتقاد دارید و آن را دنبال کرده اید؟
تقریباً همه ترجمههای محمد قاضی را خواندهام و بعضی از آنها را نیز با متن اصلی تطبیق دادهام. این تطبیق دادن البتّه یک توفیق اجباری و در چارچوب پروژهای دانشگاهی بود. مثلاً «تپلی» گی دو موپاسان را که ایشان ترجمه کرده بود در سالهایی که دانشجوی کارشناسی ارشد بودم با متن اصلی تطبیق دادم و از میزان دقت و ظرافت ترجمه ایشان شگفتزده شدم.
راستش چنان ترجمه دقیق بود که از خودم پرسیدم اول محمد قاضی این داستان را نوشته و بعد موپاسان آن را به فرانسه برگردانده یا بالعکس! فرانسویها اصطلاحی دارند که میگویند ترجمه مثل زن است که اگر زیباست، باوفا نیست و اگر باوفاست زیبا نه!
در مورد محمد قاضی چنین چیزی اصلاً صدق نمیکند. ترجمههای ایشان در نهایت زییایی و وفاداری است. برخی از کارهای رضا سید حسینی را نیز با متون اصلی تطبیق دادهام؛ مثل ترجمه ایشان از طاعون آلبر کامو. ترجمههای سیدحسینی نیز بسیار دقیق هستند. با این حال برای من همیشه نجف دریابندری مترجمی محبوب و شخصیتی دوستداشتنی بوده است.
* از سختیهای کارتان بگویید؟ آیا در کار ترجمه، آن نوع ترجمهای که شما به آن مشغول هستید، استرس و اضطرابی هم دارید؟
از میزان اندک حقالترجمه و سردرآوردن افست کتابها در بساط کتابفروشهای کنار خیابان و پیدیاف آثار از سایتها و این روزها کانالهای تلگرامی که بگذرم، مهمترین مسئله بحث ممیزی و گرفتن مجوز است.
گاهی بخشی از کتاب مشمول ممیزی میشود که نبودنش، شاکله داستان را بهم میریزد و تو به عنوان مترجم یا مجبوری به زبان بیزبانی آن بخش را برگردانی یا از خیر چاپ کتاب بگذری. علاوهبر این مدت زمانی هم که کتاب در انتظار مجوز میماند، این روزها زیاد شده و مترجم کاری ندارد جز انتظار کشیدن که ببیند کتابی که آن همه وقت صرفش کرده اجازه چاپ میگیرد یا خیر. البته که این روزها اگرچه وضع کمی بهتر شده اما تا نقطه مطلوب راه زیادی در پیش است.
* به نظرتان مردم این روزها کتاب های داستانی کلاسیک را می خوانند یا آثار مدرن را؟
به نظرم ما مردم این روزها کتاب بخوانیم؛ مهم نیست کلاسیک یا مدرن، فقط کتاب بخوانیم. به نظرتان فاجعه نیست کتابی که در روز اول توزیعش در فلان کشور خارجی، ۲۰۰ هزار نسخه فروش رفته، تیراژش در کشور ما هزار نسخه باشد؟ و کاش همین هزار نسخه باقی میماند.
روز به روز از شمارگان کتابها آب رفته و حالا کتابهایی میتوان پیدا کرد که با تیراژهای ۵۰۰ نسخه و ۳۰۰ نسخه و حتی ۱۵۰ نسخه به بازار آمدهاند. رقم شمارگان کتاب چنان غمانگیز است که دیگر خودمان هم باورمان نمیشود روزگاری تیراژ کتابهای ۱۰ هزار و ۱۵ هزار نسخه بوده است. کاش کتاب بخوانیم که وضع از این بدتر نشود.