فرهنگ امروز/ بهزاد رَوَن:
بگذارید از پایان یک خبر به آغاز آن بیاییم. هنگامی که خبر پرتولیدترین محققان علوم انسانی کشور منتشر شد، کامنتهای متفاوتی در زیر این خبر نوشته شد. مثلاً فردی با طنز تلخی میگوید: «اینهمه اساتید پرتولید داریم، وضعیت کشورمون شده این... نکنه برای بازارهای چین تحقیقات انجام میدن!» یا دیگری اینطور مینویسد: «راستی این اساتید عزیز که بعضاً در پستهای مدیریتی ردهبالا هم مشغولاند، چگونه فرصت دارند اینهمه تولیدات داشته باشند؟ اگر کسی حل این معما را میداند، خواهشمند است به ما هم اطلاع بدهد.» در کنار اینها میتوان پرسشهای دیگری را هم مطرح کرد. بیشتر این اساتید در چه حوزههایی فعالیت میکنند؟ و سؤال کلیتر اینکه آیا کمیت و کیفیت در علوم انسانی میتواند در یک راستا قرار گیرد؟ و بسیاری پرسشهای دیگر.
برای بررسی این اماواگرها بهتر است بازهم از آخر شروع کنیم. تناسب میان کمیت و کیفیت در علوم انسانی بسیار پیچیده و در برخی شرایط غیرممکن است، اما این تناسب را در برخی موارد میتوان ارزیابی کرد. مثلاً خانم کورین تلادو، نویسندۀ اسپانیایی، بیش از چهار هزار داستان کوتاه نوشته است. آثار وی با فروشی معادل چهارصد میلیون نسخه، یکی از پرکارترینهای ادبیات جهان است. آثارش هم کمیت بالایی داشته و هم فروش بسیار بالایی که میتواند نشاندهندۀ قدرت بالای نویسندگی وی باشد. علیرغم اینکه ممکن است باب طبع من نباشد، اما کورین تلادو توانسته ادبیات را کمی-کیفی سازد و تابهحال رکورددار باشد. اما آیا مطالعات علوم انسانی و پژوهش علمی میتواند همچون ادبیات داستانی، مرزهای فراخی برای تولید داشته باشد که ما بهدنبال تعیین پرتولیدترین آنها باشیم؟ عدد و رقم و آمار همواره در علوم انسانی منسوخ بوده و این رد و منسوخی، نه بهدلیل سلیقۀ شخصی ما، بلکه از جانب علوم انسانی است. علوم انسانی با تاریخی هزارانساله این رتبهبندی و حجم نوشتارهای پژوهشی را رد میکند؛ چراکه علوم انسانی و در واقع طرح ایدهای هرچند یکخطی، نیازمند تأمل و حتی گذشت زمان طولانیمدتی است.
گذشته از سطح مطالعه و هوش علمی یک محقق علوم انسانی، باید توجه داشته باشیم که گذر زمان یکی از مهمترین مؤلفههای طرح مباحث و ایدههای علوم انسانی است. به همین دلیل است که ما هر روزه شاهد تولیدات در رشتههای غیر علوم انسانی هستیم که در حجم بسیار بالایی صورت میگیرد. اما علوم انسانی همواره دچار تغییرات فرایندی با مدتزمان چند دهه بوده است. طرح و ایده در علوم انسانی با میزان تأثیرگذاری آن سنجیده میشود، نه با آمار. بیشک میزان تأثیر اندیشۀ افرادی چون مارکس و هگل، نه در میزان تولیدات آنها، بلکه در خمیرمایۀ اندیشهشان بوده است. اینجاست که کمیت در علوم انسانی به کناری نهاده میشود و کیفیت است که خود را نشان میدهد.
به پرسش دیگری بپردازیم. اینکه این اساتید پرکار در چه حوزههایی تخصص دارند. اما قبل از آن بهتر است این توضیح را بدهیم که میان علوم انسانی و علوم اجتماعی، در غرب قائل به تفکیک هستند. علوم انسانی شامل رشتههای فلسفه و هنر، تاریخ، اندیشههای سیاسی و حتی علوم سیاسی و... میشود. اما علوم اجتماعی شامل رشتههای مردمشناسی، باستانشناسی، زبانشناسی، اقتصاد، جغرافیا، حقوق، روابط بینالمللی، مدیریت عمومی، سیاست عمومی، روانشناسی اجتماعی، جامعهشناسی، جرمشناسی، جمعیتشناسی و غیره میشود. هرچند این تفکیک نمیتواند مطلق باشد، اما باید توجه داشت که هراندازه دُز تفکری و اندیشهای و انسانی یک رشته قوی باشد، میتوان آن را به علوم انسانی نزدیکتر دانست.
بنابراین هرچند در ایران این تفکیک موضوعیت ندارد، اما با کمی دقت در جدول پرکارترین پژوهشگران علوم انسانی سال ۱۳۹۵ میتوان سنگینی بسیار کفۀ علوم اجتماعی را مشاهده کرد: براساس فهرست زیر که از پایگاه استنادی علوم جهان اسلام استخراج شده و نام سی نفر از پرکارترین محققان علوم انسانی را منتشر کرده است، از میان این سی نفر، هجده نفر متخصص روانشناسی و مشاوره هستند، پنج نفر مدیریت، سه نفر جغرافیا، دو نفر اقتصاد، یک نفر تربیتبدنی و یک نفر فلسفه و کلام اسلامی. میبینیم که پرکارترینهای علوم انسانی، نه به علوم انسانی، بلکه به علوم اجتماعی تعلق دارند.
بیایید اسامی را بار دیگر مرور کنیم. برخی نامها بهواسطۀ مسئولیتهای سیاسی و اجراییشان، بسیار آشنا هستند. محمود گودرزی (وزیر ورزش و جوانان ایران)، عادل آذر (رئیس مرکز آمار)، اکبر کمیجانی (قائممقام بانک مرکزی)، فریدون رهنمای رودپشتی (معاون اجرایی و رئیس دفاتر حوزۀ ریاست دانشگاه آزاد اسلامی) و... حال این افراد با داشتن این مسئولیتها، آیا زمانی برای انجام تحقیقات علمیپژوهشی، آنهم در حجم بسیار بالا، خواهند داشت؟ پاسخ نه به این پرسش، این شبهه را ایجاد میکند که آنها بهتنهایی به نگارش این مقالات مشغول نبودهاند. این ادعا با یک جستوجوی ساده در پرتال جامعۀ علوم انسانی قابل اثبات است. چند مقاله را بهعنوان مثال بیان میکنیم:
«طراحی الگوی مدیریت تعالی رزمندگان دفاع مقدس، به قلم: باقری کنی مصباحالهدی، عادل آذر، محمدجواد سعادتجو»
«ارتباط بین عوامل جو سازمانی و کیفیت زندگی کاری، به قلم: رضا نظری، محمود گودرزی، حبیب هنر»
جالب توجه آنکه حتی مقالههایی میتوان یافت که اسم دو تن از اساتید پرکار در آن درج شده است:
«فهم خاتمۀ خطمشیهای عمومی در ایران؛ پژوهشی برمبنای نظریهپردازی دادهبنیاد، به قلم حسن داناییفرد، محمدمهدی حیدری، عادل آذر، رحمتالله قلیپور»
تصمیم گرفتیم برای اثبات این مدعا، به همان روش کمی روی بیاوریم. با جستوجوی اسامی چند تن از پرکارترین این اساتید در پایگاه نورمگز و استخراج مقالههای آنها، دست به شمارش کل مقالههای آنها زدیم و مقالاتی را که بهتنهایی نوشته بودند معین کردیم. نتیجه قابل تأمل و البته تعجببرانگیز بود.
اکبریان از ۱۲۸ مقاله، تنها ۳۴ مقاله را بهتنهایی به نگارش درآورده است. محمدعلی بشارت از ۱۳۳ مورد مقاله ۳۶ مورد را بهتنهایی پژوهش کرده است. عادل آذر ۱۱ مقاله از ۲۰۳ مقاله را خود نوشته و در نهایت مقالههای تکنوشت علی دلاور از ۱۶۹ مقاله به تعداد انگشتان دست هم نمیرسد.
ناگزیرم بار دیگر پرسشی مطرح کنم که البته پاسخ آن روشن است. آیا جایگاه مدیریتی، سرمایهگذاری، استاد راهنمایی، جمعآوری دادهها یا نظارت عمومی یک گروه تحقیقاتی، دلیلی برای کسب عنوان نویسنده است؟ برای یافتن اینکه عنوان نویسنده به چهکسی اطلاق میشود، دوباره دست به جستوجوی اینترنتی زدیم. منبع مشخصی که استانداردی را در نظر بگیرد، یافت نشد. در سایت «تراپیپر»، که محل ارجاع بسیاری از سایتهای دیگر است، چنین آمده است:
«نویسندۀ یک مقالۀ علمی به فردی اطلاق میشود که در یک تحقیق علمی، بخشی از کار تحقیق و پژوهشی را بهعهده گرفته است. تمامی نویسندگان یک مقاله میبایست شرایط زیر را احراز نمایند و تمام افرادی که دارای این شرایط باشند، میبایست جزء نویسندگان مقاله باشند:
۱. تحقیقات: فرد میباید در بخشهای ایده، طراحی، اجرا، تحلیل یا ارزیابی دادهها، نقش قابل توجهی را ایفا کرده باشد.
۲. تألیف: شرکت در تهیۀ پیشنویس، بازخوانی و ویرایش متن مقاله.
۳. تأیید: تأیید پیشنویس تهیهشده بهمنظور ارسال برای انتشار.»
باید کنار این ویژگیها، معیار دیگری هم اضافه کنیم: اعتبار. اعتبار یک شخص بهراحتی میتواند عاملی باشد تا نام فرد در کنار کس یا کسانی که مقاله را به نگارش درآوردهاند، ثبت شود. تجربهای که بسیاری از دانشجویان آن را لمس کردهاند.
از کمیت بگذریم و به کیفیت برسیم. مقالات علوم انسانی و علوم اجتماعی باید ویژگیهایی داشته باشند که بتوانیم نام علمیپژوهشی را به آنها بدهیم. باید زبان ویژۀ علوم انسانی و علوم اجتماعی را داشته باشند. زبان علوم انسانی و علوم اجتماعی متفاوت با سایر مقالات علمی است. یک مقاله باید بتواند در یک فضای علمی مشخص و در درون ضرورتها و مؤلفههای اساسی و مهم آن رشته صحبت کند. از پرگوییهای بیثمر بپرهیزد و برای رسیدن به نتیجۀ مشخصی از نوشتار خود، لیستی از مباحث مشخص و متناسب را مطرح کند. مستند و متکی به منابع معتبری باشد. ایدۀ نو و مجزایی داشته باشد. مقالاتی که در نشریههای داخلی چاپ میشوند، قاعدتاً باید این ویژگیها را داشته باشند که امکان چاپ آنها فراهم میشود (حداقل ما فرض را بر آن میگیریم که استانداردها رعایت میشود)، اما چرا چاپ آنها محدود به ایران است و کمتر در نشریات بینالمللی چاپ میشوند؟ براساس گفتۀ محمدجواد دهقانی، رئیس پایگاه استنادی علوم جهان اسلام، درحالحاضر حدود ۹۶ درصد مقالات علوم انسانی دانشمندان کشور تنها در پایگاه استنادی علوم جهان اسلام و مجلات داخلی منتشر میشوند. علت سهم اندک این مقالات در نشریههای بینالمللی را در کجا باید جست؟ کدام استاندارد در این مقالهها گم شده که مانعی است برای چاپ آنها در نشریههای بینالمللی. آمار بعدی دهقانی هم جالب توجه است. او بیان میکند: «سهم ایران از مقالات پراستناد و مقالات داغ در ده سال حدود پنج دهم درصد تولیدات علمی کشور و حدود هزار مقاله است که این میزان چهار دهم درصد از کل مقالات پراستناد و داغ دنیا را شامل میشود.» حال در نظر بگیرید سهم علوم انسانی در این بین چقدر اندک است. این وضعیت اسفناک در آمار بعدی او بیشتر خودنمایی میکند: «وی تعداد مقالات برتر بینالمللی کشور (ESI) در سال ۲۰۱۴ را ۲۲۲ مقاله ذکر کرد که این تعداد در سال ۲۰۱۳ تعداد ۱۵۷ مقاله و در سال ۲۰۱۲ تعداد ۱۰۹ مقاله بوده است و افزود: بیشترین تعداد مقالات برتر مربوط به حوزۀ مهندسی با ۳۵۱ مقاله بوده و پس از آن، رشتههای شیمی با ۱۱۷ مقاله، ریاضیات با ۱۱۳ مقاله، فیزیک با ۸۹ مقاله و پزشکی بالینی با ۵۵ مقاله برتر بودند.» این خود نشانۀ جالبی است که ما فقط میتوانیم جشن پرتولیدترین محققان را در درون فضای کشور خودمان داشته باشیم و فراتر از مرزها و برای چاپ در مجلات معتبر علمی، بهآسانی فضای مجلات داخلی، نمیتوانیم اقدام کنیم. از همۀ اینها که بگذریم، عنوان تولید بر علوم انسانی، خود گویای مسئلۀ جالبی است که به رقابت کشاورزان برای کاشت هرچه بیشتر سیبزمینی در زمینی با وسعت مشخص، میماند. اینجاست که وقتی خبر پرتولیدترین محققان علوم انسانی کشور را میشنویم، میبینیم تنها عدد و رقم اهمیت مییابد، همچون خبر میزان تولید کشاورزان زحمتکش در اراضی کشاورزی.
جدول- فهرست افراد صاحب بیشترین عنوان مقالۀ علمی منتشرشدۀ ایران در شاخۀ علوم انسانی
ردیف |
نام و نام خانوادگی |
دانشگاه |
سهم از کل تولیدات علوم انسانی کشور |
۱ |
عادل آذر |
تربیت مدرس |
۰.۱۷ درصد |
۲ |
محمدعلی بشارت |
تهران |
۰.۱۷ درصد |
۳ |
علی دلاور |
علامه طباطبایی |
۰.۱۳ درصد |
۴ |
حمیدرضا عریضی |
اصفهان |
۰.۱۳ درصد |
۵ |
احمد عابدی |
اصفهان |
۰.۱۱ درصد |
۶ |
محمد نریمانی |
محقق اردبیلی |
۰.۱۱ درصد |
۷ |
حسن دانایی فرد |
تربیت مدرس |
۰.۱۰ درصد |
۸ |
حسین مولوی |
اصفهان |
۰.۱۰ درصد |
۹ |
مجتبی یمانی |
تهران |
۰.۱۰ درصد |
۱۰ |
حسین زارع |
پیام نور |
۰.۰۹ درصد |
۱۱ |
احمد علی پور |
پیام نور |
۰.۰۹ درصد |
۱۲ |
مسعود تقوایی |
اصفهان |
۰.۰۹ درصد |
۱۳ |
عباس ابوالقاسمی |
محقق اردبیلی |
۰.۰۹ درصد |
۱۴ |
عبدالرضا رکن الدین افتخاری |
تربیت مدرس |
۰.۰۹ درصد |
۱۵ |
مهناز مهرابی زاده هنرمند |
شهید چمران اهواز |
۰.۰۹ درصد |
۱۶ |
علی اصغر پورعزت |
تهران |
۰.۰۸ درصد |
۱۷ |
احمد جعفری صمیمی |
مازندران |
۰.۰۸ درصد |
۱۸ |
اکبر کمیجانی |
تهران |
۰.۰۸ درصد |
۱۹ |
مریم فاتحی زاده |
اصفهان |
۰.۰۸ درصد |
۲۰ |
محمدرضا عابدی |
اصفهان |
۰.۰۸ درصد |
۲۱ |
رضا اکبریان |
تربیت مدرس |
۰.۰۸ درصد |
۲۲ |
عبدالله شفیع آبادی |
علامه طباطبایی |
۰.۰۸ درصد |
۲۳ |
فریدون رهنمای رودپشتی |
دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران |
۰.۰۸ درصد |
۲۴ |
باقر غباری بناب |
تهران |
۰.۰۸ درصد |
۲۵ |
محمود گودرزی |
تهران |
۰.۰۸ درصد |
۲۶ |
غلامعلی افروز |
تهران |
۰.۰۸ درصد |
۲۷ |
کاظم رسول زاده طباطبایی |
تربیت مدرس |
۰.۰۸ درصد |
۲۸ |
مهدی الوانی |
علامه طباطبایی |
۰.۰۸ درصد |
۲۹ |
سیمین حسینیان |
الزهرا (س) |
۰.۰۸ درصد |
۳۰ |
علی فتحی آشتیانی |
علوم پزشکی بقیه الله (عج) |
۰.۰۸ درصد |