فرهنگ امروز/ روزنامه شرق؛
سارا استوارت، عضو مرکز مطالعات ایرانی دانشگاه سواس، و ادموند هرتسیگ، استاد مطالعات ایرانی در دانشگاه آکسفورد، تاکنون چندین مجموعه درباره ایران منتشر کردهاند که به فارسی ترجمه شده است. «ایران در نخستین سدههای اسلامی» عنوان یکی از این مجموعههاست که سال گذشته با ترجمه کاظم فیروزمند به بازار آمد. بهتازگی فیروزمند کتاب دیگری از این دو نویسنده را به فارسی برگردانده که به دوران سلجوقیان میپردازد و همچون کتاب قبلی، حاوی مجموعه مقالات ارائهشده در دو سمپوزیوم از مجموعه «ایده ایران» در مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی (سواس) است. همه مقالهها بهگونهای به مسئله ترکها و ایران میپردازند؛ رابطهای که هنوز هم در سیاست منطقه اهمیت دارد. از نظر هرتسیگ، اگر در درکی که از جهان ایرانی داریم، همه سرزمینهایی را بگنجانیم که ساکنانشان به زبان ایرانی از جمله باختری، خوارزمی، سغدی، تُخاری و جز آن سخن میگفتند، در اینصورت ترکان از قدیمترین زمانها حضوری مهم و فزاینده در آن جهان داشتهاند. حتی اگر خود را به سرزمینهای شاهنشاهی ساسانیان محدود کنیم، ترکها در واپسین سالهای آن شاهنشاهی، حضوری مهم در ایالتهای مرزی شرقی در سغد و تخارستان داشتند و حاکمان ترک در زمره قویترین هماوردان در برابر سپاههای مهاجم اعراب در قرون هفتم و هشتم بودند.
سلجوقیان پس از شکستدادن غزنویان در اواسط قرن یازدهم میلادی به قدرت رسیدند و بر بخشهای بزرگی از آسیایغربی و ایران فرمانروایی داشتند. تاریخ سیاسی این عصر پر از تنش بین نیروهای مرکزگرا و مرکزگریز است و این مسئله به دورگهبودن سلجوقیان (ایرانی و ترکتبار) برمیگشت. هرتسیگ این خصلت را چنین توضیح میدهد: «سنت اسلامی ایران سخت متمایل به تمرکز قدرت در مرکز سلطنت بود و شخص خلیفه، پادشاه یا سلطان را مظهر شاهنشاهی و فراتر از دیگران قرار میداد. قدرت نیز بر مبنای جانشینی در محدوده خاندان سلطنتی، از پدر به پسر انتقال مییافت. سنت ترکان استپ (و بعدها مغولان)، برعکس اقتدار را بیشتر امری خانوادگی میانگاشت که به طایفه سرکرده درون قبیله یا ایل تعلق داشت و اولاد ذکور ارشد آن طایفه امتیازات قدرت (و مهمتر از همه زمین) را بین خودشان و به نفع پیروان همقبیله قسمت میکردند و هرکس برای خود نیروی نظامی داشت. اقتدار عالی به عضو ارشد طایفه حاکم تعلق داشت. این نظامی بود که در زمینه قبیلهای زندگی در استپ خوب جواب میداد اما برای حفظ یکپارچگی در یک شاهنشاهی بزرگ که در هربار جانشینی بیم آن میرفت جنگ داخلی درازآهنگی درگیرد، سودی نمیبخشید. بیثباتی سلسلهها و شاهنشاهیها در تاریخ ایران سدههای میانه و اوایل عصر نوین بدینسان سخت مرتبط با عامل قبیلهای ترک است». البته کتاب حاضر تنها به تاریخ این دوران نمیپردازد. از وجوه مثبت این مجموعه مقالات بررسی سلجوقیان از منظرهای مختلفی همچون سیاست، ادبیات، هنر و معماری است. تنوع مقالات بهگونهای است که هر نویسنده به یکی از زوایای این دوره خاص میپردازد اما این تنوع به معنای پراکندگی مقالات نیست و هر فصل در ادامه منطقی فصل قبل است. سه فصل از این کتاب از منظر بحثهای کنونی روشنفکران ایرانی مهم است. فصل دوم شاید برای کسانی که آثار جواد طباطبایی را دنبال کردهاند، از اهمیت بیشتری برخوردار باشد. نویسنده مقاله «نظامالملک: وزیری تکرو؟» کارول هیلنبراند از دانشگاه ادینبورو است. او در عین ستایش دستاوردهای خارقالعاده و شهرت نیک خواجه نظامالملک معتقد است زندگی او تأیید این حرف است که «قدرت فاسد میکند و قدرت مطلق مطقا فاسد میکند». به نظر هیلنبراند، نظامالملک مرزهای مقام وزارت را به بیشترین حد ممکن گسترش داد و نفوذی بیسابقه در همه عرصههای عمومی دولت سلجوقی به دست آورد (و پسران و دستپروردگانش را قاطعانه در آن گماشت). او و شبکهاش کشور را ماهرانه اداره میکردند، اما برای خود وزیر دشوارترین کار این بود که ضرورتا در همهحال مراقب روابط همیشه حساس و ظریف سلطانهای ترک باشد که زمینه قومی و اجتماعی و فرهنگیشان متفاوت از زمینه رشد او بود. نظامالملک به شکلگیری نقش وزارت برای نسلهای آینده کمک کرد و «سیاستنامه»، اثر معروف او نیز حاوی بحثهایی درباره راهورسم کشورداری است و در سالهای اخیر محل رجوع فراوان قرار گرفته هرچند مخالفان خود را نیز داشته است. فصل سوم با عنوان «روابط اسماعیلی- سلجوقی: برخورد و بنبست» را دقیقا باید در ادامه فصل دوم و مخالفت با خواجه نظامالملک خواند. فرهاد دفتری از مؤسسه مطالعات اسماعیلی لندن در این مقاله به نقش حسن صباح و تاریخچه دولت در دولت اسماعیلیه اشاره میکند که حسن صباح با تسخیر قلعه الموت در سال ۱۰۹۰ میلادی به آن دست یافت. تاریخ اسماعیلیان در ایران و روابطشان با دشمن بزرگشان، سلجوقیان، موضوع اصلی این فصل است. به اعتقاد دفتری، شورش حسن صباح در برابر سلجوقیان، علاوه بر آرمانهای شیعی و فاطمی، متأثر از احساسات «ملی» ایرانی بود و در برابر حکومت بیگانه ترکی چنان ایستاد که یادآور خیزشهای سابق ضدعرب و ضدعباسی خرمدینان بود. دفتری استفاده اسماعیلیه از زبان فارسی را بهعنوان زبان دین به همین انگیزهها نسبت میدهد. به نظر دفتری، این برنامه «ملی» همراه با مساواتطلبی اجتماعی-اقتصادی نشاندهنده پشتیبانی گسترده جوامع شهری و روستایی از آنهاست، از جمله مردم بسیاری که اسماعیلی هم نبودند. از این منظر، فصل ششم را میتوان بعد از فصول دوم و سوم خواند: «دو آینه شهریاران برساخته دربار سلجوقی: سیرالملوک نظامالملک و نصیحهالملوک غزالی». این مقاله پژوهشی جدلی است درباره دو اثر ادبی مهم و در تألیف و انتساب هر دو اثر، یعنی سیرالملوک منتسب به نظامالملک و نصیحهالملوک منتسب به غزالی، تردید میکند. نویسنده مقاله معتقد است سیرالملوک (سیاستنامه) درواقع اثری مختلط است که شاعر مشهور دربار سلجوقی، محمد معزینیشابوری، براساس قرارداد خدمت با خواجه نظامالملک جزء وظایفش گردآوری کرد و خود نیز فصولی دیگر از خود بر آن افزود. کتاب فصول مهم دیگری هم درباره اوضاع و احوال دوران حکومت سلجوقیان دارد. فصل اول با عنوان «دو الگوی پذیرش فرهنگ اسلامی: قرهخانیان در برابر غزنویان و سلجوقیان» ایشتوان واشاری، از دانشگاه اتوش لوراند بوداپست، به اوایل تاریخ ترکان در جهان ایرانی برمیگردد و درباره تاریخ و گستره حضور ترکان در آسیای مرکزی ایران افغانستان بحث میکند و سپس به دو الگوی رویآوردن نخستین سلسلههای ترک (غزنویان، سلجوقیان و قرهخانیان) به فرهنگ ایرانی- اسلامی میپردازد. در فصل هفتم و هشتم نیز به ترتیب ادبیات فارسی و معماری در دوره سلجوقی بررسی میشود.