فرهنگ امروز/آرش دانشدوست: «آس و پاس در پاریس و لندن»، اولین کتابِ منتشرشده جورج اورول، نام آخرین کتابی است که از او به فارسی ترجمهشده است. این کتاب که اورول برای جلوگیری از سرخوردگی احتمالی بهسبب واکنشها به انتشارش نام «جورج اورول» را برای خود برگزید، کتابی نبود که ناشران برای چاپش سرودست بشکنند. دو ناشر پیش از انتشار آن را رد کردند، ویراستار یکی از ناشرها تی.اس.الیوت معروف بود که این کتاب را شایسته انتشار تشخیص نداده بود. اما درنهایت انتشار این کتاب اورول را به نویسنده تبدیل کرد. در بدو انتشار سههزار نسخه از آن به فروش رسید که برای نویسندهای تازهکار که نام مستعاری بر پیشانی کتاب نهاده، عدد قابلتوجهی است. چند سال بعد نیز انتشارات پنگوئن آن را دوباره منتشر کرد. «آس و پاس در پاریس و لندن» شرح مشاهدههای اورول از محلههای فقیرنشین پاریس و لندن است. مشاهدهای که با جزئیات فراوان از سوی ناظری نوشتهشده که تلاش میکند کتابی درباره فقر بنویسد: «اینکه سعی میکنم آدمهای محلهمان را توصیف کنم صرفاً از سر کنجکاوی یا جالببودنشان نیست، بلکه به این دلیل است که آنها بخشی از داستان من هستند. من درباره فقر مینویسم و اولین برخوردم با فقر در این محله بود. این محله، با کثیفیها و زندگی غیرعادیاش، پیش از هر چیز یک کلاس درس درباره فقر بود...» اورول در مقاله «درون نهنگ» درباره هنری میلر میگوید او کسی بود که اجازه داده بود که تجربیاتش او را «ببلعد» و از خلال این تجربه میلر تبدیل شده بود به یک مرد زیرزمینی راستین. خود اورول هم چنین بود. اجازه داده بود که واقعیت او را ببلعد تا از خلال آن تبدیل شود به نویسندهای که میتواند هنری واقعگرا خلق کند: اورول تلاش میکند روایتش نسبت به واقعیت زندگی فقرا با کمترین اعوجاج ممکن قالببندی شود. آس و پاسبودن و فقیربودن در جامعه شهری نسبت مستقیمی دارد با پولی که هر فرد روز خود را با آن میگذراند. راوی داستان برحسب یک اتفاق، یک دزدی در هتل محل اقامتش، طعم چنین فقری را میچشد. تجربهای را که راوی از فقر به دست میدهد، میتوان بسط جمله آغازین رمان «آناکارنینا» دانست: «همه خانوادههای خوشبخت مثل هم هستند؛ اما هر خانواده بدبخت به راه و روش خودش بدبخت است.» فقر هرکسی مانند خود است. اما زندگی فقرا پیچیدگیهای منحصربهفردی دارد. اگر کاملاً فقیر باشید چنانکه اورول خاطرنشان میکند باید قید نزاکت و آداب اجتماعی را بزنید. اما اگر در مرحلهای هستید که فقیر محسوب میشوید اما کاملاً به فلاکت نیفتادهاید زندگی بسیار پیچیدهای دارید. هرروز باید پول توی جیبتان را محاسبه کنید. حتی بیشتر از کسی که میلیونها و میلیاردها دارد در حال شمردن پول ناچیز جیبتان هستید. کوچکترین تغییری میتواند روزگار شما را سیاه کند. اینکه کسی کمی بیشتر از چیزی که میخواهید روی ترازو بگذارد، اینکه پولتان گوشه نداشته باشد، اینکه دیگر نمیتوانید به سرووضعتان برسید و هر چیز کوچکی که تا قبل از افتادن به فقر امری پیشپاافتاده بود برای فرد فقیر تبدیل به چالشی غمناک میشود. به همین دلیل است که در بیشتر صفحههای نوشته اورول همواره اشارهای به پول بهچشم میخورد. فقر برای کسی که در شهری بزرگ زندگی میکند گذشته از حس ناچاری و اضطراب سبب ملال میشود. اینگونه از ملال از زندگی شهری چیزی است که کمتر درباره آن نوشته شده. اغلب وقتی حرف ملال میشود بورژوایی سرخوش در یک مهمانی پاریسی در ذهن تداعی میشود که ناگهان از تمام چیزهای اطرافش احساس ملال میکند. ملال ناشی از فقر، ناشی از ناچاری که اورول در کل داستان «آس و پاسها» بدان میپردازد. فلاکت و ملال چهبسا کشف اورول است در برابر ملال ناشی از برخورداری: «... ملالی را که بخش جداییناپذیر فقر است کشف میکنید؛ زمانهایی که هیچ کاری ندارید بکنید و چون غذا نخوردهاید، سرتان را هم نمیتوانید به چیزی گرم کنید. نصف روز را روی تخت دراز میکشید و حسی شبیه اسکلت جوان در شعر بودلر دارید. فقط غذا میتواند از جا بلندتان کند...» حتی اورول هم که نویسنده این سطور است هنگامی که از ملال سخن میگوید به ملال شاهزادهای جوان اشاره میکند که رنجور روی تخت افتاده است. اما ملال ناشی از فقر که در جایجای کتاب آن را وصف میکند هنوز برای اورول جوان صفتی از صفتهای بشر نیست. محمود درویش در مجموعهشعر «در محاصره» اشارهای میکند به زندانی و زندانبان که هر دو درمییابند که ملال صفتی از صفتهای بشر است. این امر با بهدرازاکشیدن محاصره رخ میدهد: «این محاصره چندان میپاید که محاصرهکننده چون محاصرهشونده درمییابد که ملال صفتی از صفتهای بشر است.» ملالی ناشی از فقر و ملال ناشی از برخورداری هر دو حاصل زندگی در شهری بزرگ است. یا بهعبارت دیگر ملال صفتی است که زندگی انسان را در خود گرفته است و اورول در این کتاب وجهی از آن را عیان میکند: ملال ناشی از فقر.
روزنامه شرق