به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ در روز نهم شهریور ۱۳۵۷ امام موسی صدر رهبر ایرانیالاصل شیعیان لبنان که به همراه دو تن از یارانش برای سفری چند روزه در لیبی به سر میبرد، ربوده شد. یادداشت زیر نوشته محسن حسام مظاهری، پژوهشگر و نویسنده درباره اسطوره سازی امام موسی صدر دراین سال هاست.
این سالها، هرچه از زمان مفقودشدن امامموسی صدر بیشتر فاصله گرفتهایم و هرچه طبیعتاً احتمال بازگشت وی کاهش یافته است، صدر از یک شخصیت مذهبی واقعی معاصر به یک «اسطوره» تبدیل شده است. اسطورهای با شیفتگان بسیار. یکی از اصلیترین وجوه مصرف اسطوره صدر، وجه نمادین اوست در ایدهآلهای دینداری. تصویر صدر و نسخهای که او برای دینداری تجویز میکند، برای ما ـ ما دیندارانی که در جمهوری اسلامی زندگی میکنیم واحیاناً نقدها و نارضایتیهایی از نوع اِعمال حکومت دینی داریم ـ دقیقاً همانیست که باید باشد. همانی که دوست داریم باشد و نیست. صدر آینهای است برای نداشتههای امروزیِ ما. آن شخصیت مفقود، شدهاست نماینده همه فقدانهای ما.
این صدر، اما صدر ماست. صدر برساخته ما. صدری که به کارمان میآید. صدری که هرجا درماندیم مشکلمان را حل کند؛ از مسئلههای بزرگتر مثل آزادی ابراز عقیده و آزادی دینی گرفته تا همین دغدغههای روزمره مثل حجاب اجباری و موسیقی و تعامل با جنس مخالف و... . همین است که مهمترین و اصلیترین بازتولیدکنندگان و مصرفکنندگان اسطوره صدر، منتقدانِ مذهبیِ غیرسنتیِ جمهوری اسلامی هستند. همین است که بسیاری از اندیشهوران، در مقام نقد اسلام سیاسی و شیوههای اعمال حکومت دینی دست به دامان اسطوره صدر میشود؛ تا با کمترین هزینه تحت لوای سخن از یک امر تاریخی، حرفی در نقد امروز بزنند. و همین است که صدر و بررسی اندیشههای، و زندگیاش و آثارش، پس از سال ۸۸ مهمتر شده است.
اسطوره صدر، لاجرم و بهاقتضای اسطورهبودنش «غیرتاریخی» است. شناسنامه ندارد. از قضا آنچه میتواند این اسطوره را از اسطورهبودنش ساقط کند، یک رخداد تاریخی واقعی است. رخدادی از جنس تحقق آرمان بازگشت وی. بازگشت صدر، بهمعنای خرابشدن همه این تصاویر و ایدهآلها و نمادهای ساختهشده از او و به نام اوست. حتا یک درصد احتمال اینکه او اینی نباشد که در این تصاویر و کلیشهها نمایش داده میشود، کافیست تا سازندگان و عرضهکنندگان و مصرفکنندگان اسطوره صدر، در دل و از سر صدق خواهان بازگشتش نباشند. هرچند پشت تریبون خلاف این را آرزو کنند. امامصدر خوب، همین امامصدر مفقود است. امامصدر خوب، امامصدر مرده است.
صدر اسطوره، گرچه این سالها مشتریان پروپاقرصی پیدا دارد، اما دور از ذهن نیست که چند صباحی بعد بازارش راکد شود. مانند همه اسطورهها. سازندگان این اسطوره، برای بالابردن سطح بهرهبرداری خود از آن، در این سالها تا جایی که توانستهاند، صدر را از زمین به آسمان بردهاند. در مجموعه اینهمه ادبیاتی که دربارهی وی تولید و عرضه شده، شاید به دشواری بشود یک نقطه معمولی ـ نه حتا نامطلوب ـ یافت. امامصدر در همهچیز در قله است. فراتر از بالاترین سطح ممکن. این کمالنمایی بهاندازهای اوج گرفته که هیچ سخنی در نقد و مخالفت با او مجال طرح نمییابد. آن چند نفر مخالفان تاریخی وی نیز در این سالها ـ بهحق یا نابهحق ـ آنقدر تحقیر و سرکوب شدهاند که هیچکس انگیزهای برای بررسی حرفهایشان ندارد.
صدر اسطوره یک ابرمرد تنهاست. فارغ از متن جامعهاش. فارغ از مردمش. کلیشهایست بریده از متن. مثل عکس سلبریتیها که هوادارانشان از دل مجله قیچی میکنند و میچسبانند روی دیوار اتاق برای تزیین. اسطوره صدر، مصرفی است. زینتی است. فانتزی است و لاجرم تاریخ مصرف دارد. صدر در متن، اما یک شخصیت دینی اهل مواجهه است. که شاید در این فضای اسطورهسازی و قدیسپرستی، بزرگترین خدمت به او ، بازخوانی اوست و نقد او. اینگونه است که امامصدر به میان ما بازخواهد گشت؛ حتا اگر سالها از پایان حیات دنیویاش گذشته باشد.