فرهنگ امروز/ محسن آزموده:
ملامحمد کاظم خراسانی(هروی)(١٢٩٠-١٢١٨ خورشیدی) مشهور به آخوند خراسانی و صاحب کفایه(کفایت الاصول) از بزرگترین و به تعبیری بزرگترین مرجع تقلید شیعه پشتیبان نهضت مشروطیت ایران است، فقیهی عالیرتبه و روشناندیش که همچنان دیدگاههایش در فقه سیاسی شیعه اهمیتی اساسی و انکارناپذیر دارد. درباره نظر مرحوم آخوند در امر سیاست البته اختلاف نظر هست، به خصوص با توجه به آثاری که در سالهای اخیر از او یا درباره او یا به نقل از او منتشر شده است. یکی از این آثار کتاب «آخوند خراسانی و شاگردانش» نوشته اکبر ثبوت پژوهشگر فلسفه و علوم اسلامی است که چند سالی است منتظر نشر است. اکبر ثبوت(متولد ١٣٢٤ خورشیدی) نواده برادر شیخ آقابزرگ تهرانی(١٣٤٨-١٢٥٥ خورشیدی) از شاگردان برجسته آخوند خراسانی و صاحب کتاب مهم الذریعه فی تصانیف الشیعه است. ثبوت در این کتاب گزارشی از گفتوگوی خود با برادر پدربزرگش که در سنین جوانی او(ثبوت) رخ داده ارایه و دیدگاههای متفاوت آخوند درباره اندیشه سیاسی را روایت میکند. با این همه با وجود عدم انتشار این اثر تاکنون مورد نقد و بررسیهای متفاوت واقع شده است. به تازگی گروه اندیشه انجمن اندیشه و قلم با همکاری پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات نشستی با حضور اکبر ثبوت(راوی و گردآورنده کتاب) و حمید پارسانیا(متولد ١٣٣٧ خورشیدی) پژوهشگر و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی برگزار شد که بخشهایی از آن از نظر میگذرد:
متاسفانه برخوردهایی که با کتاب آخوند خراسانی و شاگردانش صورت گرفت، سبب شد بخشهایی از آن به صورت مثله شده منتشر شود و این واکنشهایی را به همراه داشت که خودم هم شدیدا از آنها متعجب شوم. از سوی دیگر ١٥ سال است که علیه این کتاب سمینار و سخنرانی و نشست و... برگزار میشود، بدون اینکه جایی به من اجازه دهند یک کلمه در دفاع از کتاب سخن بگویم. حدود بیست و چند ایراد به این کتاب نوشته شده است. اگر بخواهم تمام این ایرادها را در نیم ساعت پاسخ گویم، از محالات عقلیه است.
کتاب به خصوص حدود ٥٠ صفحه از آنکه در این جا محل بحث است، از چندین جهت میتواند مورد نقد و ارزیابی قرار گیرد، از جهت متن، از جهت نویسنده متن، از جهت مفسر و محیطی که متن با آن تعامل میکند. در این جا سعی میکنم تا حد امکان به متن توجه نکنم، ضمن آنکه به شخص آقای ثبوت ارادت دارم و در نتیجه بحث خود را به متن منحصر میسازم. بحث در مورد متن نیز از جهات گوناگون ممکن است، به لحاظ سند و محتوا و... به هر حال این متن سندی است و خبر واحد کسی از دیگری است. بحث فعلی به سندیت ربط ندارد. اما بحث اصلی محتوایی و درباره موضع آخوند خراسانی درباره حکومت دینی است. متن به گونهای به این موضوع پرداخته که باید بین استدلالهای فقهی آخوند در حاشیه مکاسب و کتاب قضا از یکسو و فعالیتها و لوایح و مواردی که داشته از دیگر سو و آنچه در محافل خصوصی آخوند بیان کرده و این کتاب بیان آنهاست، جمعی صورت گیرد. یعنی باید ببینیم میان این سه موضع تهافتی هست یا خیر. این تهافت به شخصیت آخوند و تحولات فکری او ربط دارد یا خیر؟ یا آیا برداشتی که ناقل محترم از مطلب دارد، محل بحث است؟ به هر حال این برداشتی است که ناقل محترم بعد از چند دهه صورت داده است. آیا میتوان با تغییر برداشت این تهافت را رفع کرد یا خیر؟ زیرا به هر حال در نقل هر بحثی برداشت صورت میگیرد و این برداشتها با وجود صداقت ناقلان، میتواند متفاوت باشد. در نتیجه اگر برداشتها را تغییر دهیم، شاید تهافتی در اندیشه و عمل آخوند نباشد. در کتاب البته به این تفاوت برداشتها اشاره نشده است. نکته این است که در این گزارش میان دو چیز خلط شده است:
آنچه در مقام فتواست و ظرفیتی که در فقه سیاسی شیعه در مقام اجراست. اگر این دو امر را لحاظ کنیم، اولا و ثانیا ظرف تاریخیای که این گفتوگوها و محل نزاعها وجود داشته را در نظر داشته باشیم، بسیاری از مسائل متن حل میشود. به عبارت دیگر در صدر مشروطه محل نزاع بر سر چیست؟ آیا نزاع بر سر حکومت دینی بوده یا درباره مشروطه مشروعه و مشروطه موجود بوده است؟
حاکمیت روحانیت در دوره قاجار
من از مطلب آخر شروع میکنم. با این اشکال در بسیاری از نوشتهها برخورد کردهام که میگویند در صدر مشروطه صحبتی از حاکمیت روحانیت نبوده که نایینی بخواهد این پیشنهاد را بدهد و آخوند بخواهد آن را رد کند و تبعاتش را توضیح دهد. من نمیدانم چرا دوستان روحانی ما از تاریخ روحانیت بیخبرند. از دهها سال پیش از وقوع جنبش مشروطه در منطقه وسیعی از ایران که مرکزش زنجان بود، یک ملاقربانعلی زنجانی حکومت شرعی برقرار کرده بود و نه حکومت ناصرالدین شاه را به رسمیت میشناخت، نه مظفرالدین شاه را و نه محمد علی شاه و نه احمدشاه و نه مشروطه را. او معتقد بود که حکومت شرعی باید باشد و من هم حاکم شرعی هستم. هیچ کس را هم قبول نداشت و عدهای را به عنوان ایادی و اجزای حکومت گرد خودش جمع کرده بود. این اجزا کسانی را که به عنوان متخلف بودند، نزد او میآورند و او نیز حد شرعی را درباره ایشان اجرا میکرد و... بنابراین بساط حکومت شرعی ایشان همچنان برقرار بود، تا بعد از دوره مشروطه بین ایادی ایشان با اجزای حکومت به توصیه مرحوم آخوند اختلاف پدید آمد. قرار شد برای اینکه احترام این فرد محترم محفوظ بماند، او را به عتبات بفرستند تا استخوان سبک کند و به عبادات و زیارت بپردازد. نمونه دیگر مرحوم آسید عبدالحسین لاری است. ایشان از روحانیان شاگرد میرزای شیرازی بود و وارد صحنه امور اجتماعی و سیاسی شد. وقتی مشروطه درگرفت، او به مشروطه چیان پیوست با این هدف که حکومت شرعی تحت سلطه خودش ایجاد کند. او با تندرویهایی که به نام مشروطه خواهی میکرد، مخالفت مشروعهخواهان را برانگیخته بود. بعد هم که مشروطه بر سر کار آمد، با مشروطهچیها مخالفت کرد، زیرا حکومت مطلوب خودش را میخواست. آسید عبدالحسین لاری در بخشهایی از جنوب ایران تحت عنوان لارستان حکومت مستقلی تشکیل داده بود که طرفدارانش این حکومت را نمونهای از اجرای طرح ولایت فقیه تلقی و همینطور مخالفانش او را متهم به تجزیه طلبی میکنند. در حالی که اگر حکومت تشکیل نمیداد که کسی نمیگفت تجزیه طلب است. بنابراین این آدم حکومت مستقل تشکیل داده بود، با حکومت مرکزی درگیر بود، نیروی نظامی تشکیل داده بود، تمبر و سکه زده بود و مناصب و مقامات دولتی داشت. همچنین برای اینکه بدانیم مساله حکومت طبقه روحانی مطرح بوده بهتر است به روزنامه قانون مراجعه کنید. در نوشتههای ملکمخان هم طرحهایی برای ایجاد شکلی از حکومت دینی میبینیم. نامههایی که این آدم به میرزای شیرازی نوشته و خواسته حکومت ظالم را سرنگون کند. بعد که گفتهاند اگر این حکومت ظالم سرنگون شود، بدیل تو چیست، میگوید میرزای شیرازی به عنوان «امام شرعی امت» هست و حکومت در اختیار او قرار میگیرد. میگویند وقتی میرزا مرد چه میشود؟ میگوید علما، فضلا، عقلای ملت جمع میشوند و مابین خودشان اعلم و ارشد و اعقل را انتخاب میکنند، یعنی همان مجلس خبرگان.
بنابراین از این نمونهها فراوان است. مرحوم آخوند در برابر حرکت آسید عبدالحسین چنین واکنش نشان داد که تا زمانی که آسید عبدالحسین کنار مشروطهخواهان بود، از او حمایت میکرد. بعد که ماجرای تشکیل حکومت مستقل و چاپ تمبر و نیروی نظامی جداگانه شد، مرحوم آخوند بارها به او به خصوص در رابطه با اطرافیانش تذکر داد. اینها مطالب تاریخی است. بنابراین نه فقط بحث حکومت بوده بلکه سابقه این قضیه زیاد است؛ به عبارت دیگر از آغاز دوره قاجار ما حکومتهای شرعی محدود هم داریم. مثلا در دوره فتحعلیشاه آقا محمد علی کرمانشاهی در منطقه کرمانشاه حکومت شرعی تشکیل داده است، سید محمد شفتی نیز در اصفهان حکومت مستقل تشکیل داده است. بنابراین این مطالب برای مرحوم آخوند اموری غریب نبوده است. اینها واقعیتی است که ایشان از دهها سال وقت با آن مواجه بودند.
فاصله از نظر تا عمل
آنچه در بحبوحه خود مشروطه نزاع میان شیخ فضلالله و میرزای نایینی بوده و دعوا بر سر آن است، بحث حکومت دینی نیست. البته فقها قایل به ولایت فقیه هستند. بحث نظری ولایت فقیه و بحث امامت به تاریخ تشیع امتداد دارد. یعنی در همه تاریخ شیعه قبل و بعد از مشروطه و در هنگام مشروطه این بحث بوده است. منتها شرایط اجتماعی اجازه نمیداد که این بحث به عنوان یک بحث مستقل فقهی مطرح شود، چون اصلا در دسترس نبود. اما در باب فقهی که میروید، به لبه مسائل عمومی و امر عمومی که میرسید، به بحث ولایت فقیه میرسید. به همین خاطر است صاحب جواهر میگوید کسی که به ولایت فقیه قایل نباشد، بوی فقه را استشمام نکرده است. به همین خاطر باب مستقل نداریم. بنابراین اینکه اشاره کردند، مرحوم نراقی در عواید الایام نخستین بار این بحث را مطرح میکند، بدان خاطر است که شرایط فرهنگی، تاریخی و اجتماعی آن را به لبه واقعیت اجتماعی رسانده است. فقیه در گوشه و کنار تنها فتوا نمیدهد، بلکه قضا دارد و اجرا میکند. تعبیر محقق نراقی در عواید این است که این نیاز به تئوریزه شدن دارد، زیرا اگر هر کسی بخواهد آن را به اجرا بگذارد، به هرج و مرج میانجامد. به همین خاطر به باب مستقل نیاز هست. یعنی نیاز اجتماعی پدید آمده است. وقتی میرزای شیرازی حکم میدهد، آن حکم را از جنبه ولایتی که دارد میدهد و جامعه شیعه نیز از این باب اطاعت میکند. اما حکم شیرازی این نیست که باید ولایت فقیه مستقر شود، او میگوید الیوم حکم تنباکو کذا و کذاست. تازه تا زمانی که حکم را میخواهد ارایه دهد، تعلل میکند. زیرا از خودش میپرسد من وقتی این کار را میکنم، قدرت شاه قاجار که تضعیف میشود، در مقابل قدرتهای جهانی و رقیبهای بیرونی به مصلحت در مجموعه کلان هست یا نیست. به عبارت دیگر فقه سیاسی شیعه چه در زمان امام معصوم و چه در زمان غیبت دایر بین همه یا هیچ نیست؛ بلکه امر وسطی را باید در نظر بگیرد و شرایط را با آن بسنجد. شکل آرمانیاش نیز حکومت امام معصوم(ع) است. در زمان غیبت شکل آرمانی قابل تحقق نیست. آنچه در دوران صفوی به بعد شکل میگیرد، وجود این اندیشه در عرصه فرهنگ است. در جنبش تنباکو از ظرفیت فرهنگی ولایت فقیه استفاده میشود، اما هنوز تقاضا این نیست. وقتی که قرار است ولایت انجام میشود، ساختارها و نهادها نیاز هست. ما در دوران مشروطه مشکلاتی داریم. مشکلات تاریخی خودمان از یکسو و مواجهه با غرب از سوی دیگر مسالهای هست. رهبری که در دوران مشروطه هست، دو مشکل دارد، یکی اینکه در متن مشروطه نیست و در نجف هست و دوم اینکه با رقیبی مواجه میشود که به لحاظ تاریخی نخستین بار با او مواجه میشویم.
تقیزاده میگوید، مشروطه به معنای مقید کردن ظلم نیست، بلکه مشروطه با نگاه جدیدی به قانون و قانونگذاری رخ میدهد. آنچه در مشروطه مساله هست و سر آن دعواست، این است که شاه باید در چارچوب قانون عمل کند؛ به عبارت دیگر در اندیشه سیاسی شیعه دو بحث هست، یکی اینکه چه کسی باید حکومت کند و دوم اینکه چگونه باید حکومت کند. در مشروطه چگونه باید حکومت کرد به لحاظ مواد قانونی مطرح میشود. اینجا در امر حکومت هم وقتی نمیتوانیم شاه را کنار بگذاریم و نمیتوانیم حکومت آرمانی دوران غیبت را داشته باشیم، میتوانیم آن را مقید به عمل و مطابق شریعت عمل کنیم. یعنی یا مثل جناب شیخ فضلالله که داخل مجموعه است، به نوعی تعامل تاریخی با شاه قاجار یا خان فکر میکند که امتیازی میدهند و امتیازی میگیرند و جریان دیگری که به شکل دیگری میخواهد کنترل کند، اما نسبت به تفکر دینیای که وجود دارد از جریان قبلی وحشیتر عمل میکند یعنی این جریان دوم اصلا دین ندارند و مجموعهای را وارد کرده که عالم و آدم را به شکل دیگری تلقی میکند. مواجههای که رهبری مذهبی در نجف با این جریان دارد، اینها را حمل به صحت میکند و توجهی به لوازم آنچه این جریان میگوید ندارد. نزاعها بر سر این است. آنچه به عنوان مشروطه مشروعه مطرح میشود، این است که آنچه مجلس میگوید، شریعت نیست. جناب آخوند خراسانی نامهای که به یکی از این علمای مشروعهخواه مینویسد این است که آخوند کذا، مگر مشروطه مشروعه میشود؟ او نگاه دیگری دارد. او میگوید حکومت مشروطه اصلا شرعی نیست و ما میخواهیم حکومت مشروطه را علی قدر معلوم کنترل کنیم. او لفظ شرعی را کنار میگذارد که بحثهای دیگری مطرح میشود. او میگوید ما اصلا نمیتوانیم به حکومت شرعی عمل کنیم. اگر امروز به حکومت مشروطه عمل کنیم، مسائل دیگری به وجود میآید. بنابراین بحث آخوند از یکسو درباره همکاری با یک خان قجر است و از سوی دیگر همکاری با یک استبداد با مدل استعماری است و اینکه چه حادثهای رخ میدهد و آیا مفری هست یا نیست. گفتوگوها در مشروطه در این زمینه رخ میدهد. در عصر مشروطه اصلا به لحاظ سازمان روحانیت اینکه یک حکومت اسلامی در یک سطح عالی تشکیل شود، ظرفیت وجود ندارد. ظرفیت در آن زمان تنها در حد کنترل است. بنابراین نزاعی که در عصر مشروطه بود، بحث بر سر مشروطه مشروعه بود.
در صحنه عمل هم مطرح بوده است
اشکالی که مطرح شد این بود که در آن مقطع موضوع مطرح حاکمیت روحانیت نبود که نایینی بخواهد این را مطرح کند و آخوند هم بخواهد مشکلاتش را بگوید. من هم گفتم نه فقط در آن مقطع بلکه از دوره میرزای شیرزای حداقل و از دوره میرزا ملکم خان که بهطور صریح به این موضوع اشاره شده، مساله حاکمیت روحانیت مطرح بوده است. غرض اینکه حداقل از دوره ملکم خان مساله این بوده کهای علما این حاکم جور را از آن بالا پایین بکشید و بر اساس آنچه بر طبق مذهب ما هست، خودتان باید حکومت کنید. چنانکه عرض کردم این بحث فقط هم در صحنه نظر نبوده است بلکه در صحنه عمل هم مطرح بوده است.
دولتآبادی و انحراف در مشروطه
ببینید مطرح بودن بحث حکومت اسلامی از زمان عصر غیبت آغاز میشود. البته در اجرا باید مصالح مسلمین را هم در نظر میگرفت و اختلافی در امت اسلامی نمیانداخت و این ضوابط را اجرا میکرد. بیش و پیش از همه در دوره قاجار این مساله به فعلیت رسیده است. در بخشهای مختلف جوانه میزند. به لحاظ تاریخی هیچ مقطعی همچون دوره قاجار این باور شیعی ظرفیت فرهنگی، تاریخی و اجتماعی پیدا نکرده است. اما در مقطع اولی که میآید، آسیبهای زیادی آن را تهدید میکند و هنوز خیلی چیزها در این مساله نهادینه نشده است. آنچه در عصر مشروطه در سطح فراگیر رخ میدهد، اجرا کردن همین ظرفیت در فقه سیاسی شیعی است. در دوران قجر نخستین مقطع جوانه زده و حکم داده میشود. همه میدانند که حاکم باید فقیه باشد، اما در آنجا میرزای شیرازی نیامد حکم بدهد از این به بعد فقیه باید حاکم باشد زیرا اگر فقیه بخواهد میداند نظام مناسبات روابط که خان و قدرت است، شدنی نیست. باید به این مسائل توجه کرد. فقیه شیعه در دوره مشروطه میداند که این کار را میتواند انجام دهد و این بهترین کار ممکن است. بعد سخن بر سر این است که ما موضع انفعالی که داریم، میتوانیم مشارکت رقابت آمیز با قدرت حاکم داشته باشیم و او را ملزم کنیم به شریعت عمل کنیم. جریانهای دیگر اصلا به اندازه مشروطه در سطح مرجعیت عامه نیستند. خود همین که مرجعیت واحد شکل گرفته، یک فرآیند تاریخی است. خیلی چیزها باید دست میداد تا آخوند خراسانی مرجع علی الاطلاق شود. شاید با سوادتر از او هم میبودند. آخوند خراسانی میداند که اگر بخواهد تهران بیاید و حکومت کند، با کدام ابزار؟ با کدام مجموعه؟ با کدام سطح از آگاهی و تکنیک و رجال سیاسی که این باور را داشته باشند و در این قضیه همراهی کنند. بنابراین تقاضا اصلا این نیست و تقاضا فقط در سطح مشروطه است. منتها اختلافات بر سر این است که در این عمل کردن درست تشخیص میدهند یا خیر.
بنابراین اینها تشخیص موضوع است و کدام یک درستتر عمل میکردند. همانها که شیخ فضلالله را متهم میکردند که با استبداد قجر تعامل میکند، فردا با استبداد بدتر از او تعامل کردند. البته این عیب بر آنها نیست و این یک تجربه و فرآیند است. این هم تا به فرهنگ و اجتماعی بیاید، دو-سه نسل میطلبد. نگاه کردن به حوادث به عنوان یک امر اجتماعی و الزامات خودش غیر از آن بحث نظری است و کاستی جدی این کتاب این است.
علمای بزرگی کتاب را تایید کرده اند
اینکه آیا مباحثی که در این کتاب(آخوند خراسانی و شاگردانش) بیان شده با نظرات مرحوم آخوند در سایر آثارش مثل مکاسب و کتاب القضا و کفایه و... هماهنگ است یا خیر، بستگی به این دارد که ما چه تفسیری از نظریات مرحوم آخوند داشته باشیم. من چه کاره هستم؟ النقال کالبقال. من فقط مواردی را نقل میکنم از کسانی که اینها از روحانیون برجسته هستند و به منابع مربوط به آخوند نگاه کردند و آنها به هیچوجه چنین چیزی را از نوشتههای آخوند و منابع مربوط به آخوند در نیافتهاند و نشنیدهاند. من اینها را نام میبرم و راجع به هر یک توضیح میدهم. حضرت آیتالله حاج میرزا احمد کفایی، فرزند آخوند خراسانی که حدود سی سال کنار پدرش بوده و از مبرزترین شاگردان اوست و شاید هیچ کس را نشود پیدا کرد که به اندازه او محضر آخوند را درک کرده باشد و از آخوند استفاده کرده باشد. باز مابین معاصران خود ما حضرت استاد علامه محمدرضا حکیمی است. آقای حکیمی در مقابل همه دعواهایی که علیه این کتاب من اقامه شده، محبت کرده و نامهای چند صفحهای برای من نوشتند. ایشان نوشتهاند: « نظر اینجانب آن است که کتاب جنابعالی(یعنی کتابی که مشتمل بر این نقدها است) به اعتبار اشتمال بر مطالب و نظرات یاد شده و در جهت هدفی که معروف افتاد یعنی حفظ آبروی دین خدا، پاسداری از انقلاب، تطهیر مقام روحانیت، مناسب است انتشار یابد و همه علمای دین از حوزوی و شاغل و همه رجال حاکمیت در صورت صداقت و داشتن تعهدات علاقهمندانه به ارزشهای دین محمدی آن را با تامل بخوانند.» حضرت آیتالله گرامی نیز که در رده مراجع قم هستند، چند نامه محبتآمیز به من نوشتند و قبل از اینکه من کتاب را خدمتشان عرضه کنم، خودشان کتاب را پیدا کرده بودند و نامهای برای من نوشتند و مرقوم فرمودهاند: «اصل دفتر مذاکرات مرحوم آخوند و مرحوم نایینی و دیباچه این دفتر که نوشته و تحقیق حضرتعالی است را دقیقا خواندم. همگی چیزهایی است که مکرر در سالهای ٥٨-٥٧ اجمالا به دوستان گفته بودم.» ضمنا نواده مرحوم آخوند خراسانی و تنها مجتهد باقیمانده از نسل ایشان حضرت آیتالله آقای کفاییخراسانی که از استادان مبرز قم هستند را هم من نهتنها دیدهام و زیارت نکردهام، اما وقتی کتاب من به دست ایشان رسیده نامه محبتآمیزی نوشتهاند که بخشی از آن را میخوانم: « این کتاب در تمام ابعادی که از حیات آخوند خراسانی مورد تحقیق قرار داده، تالیفی ارزنده و در خور تحسین است. به ویژه از جهت واکاوی اندیشههای اجتماعی و سیاسی این ابرمرد تاریخ روحانیت تشیع ارزشی افزون دارد. ما در دورانی به سر میبریم که گروهی تاریخباف در چهره مورخ به تاریخ پرداختهاند و آرمانها و پیش داوریهای خویش را به عنوان نتایج تحقیقات تاریخی عرضه میکنند. در میان این اراجیف و اباطیل نوشتهای متقن و استوار مانند تصنیف آن جناب که روایتی است معتبر و به طریقی مورد اعتماد از فقیهی خبیر چون مرحوم آیتاللهالعظمی شیخ آقا بزرگ تهرانی از جایگاهی والا و پایگاهی رفیع برخوردار است.» ایشان میفرمایند: «اطلاعات خانوادگی از اندیشههای سیاسی و اجتماعی آخوند خراسانی که از طریق مرحوم والد آیتاللهالعظمی آقا میرزااحمد کفایی به اینجانب انتقال یافته است، بر روایت آن جناب از مرحوم عم بزرگوارتان شیخ آقا بزرگ انطباق کامل دارد و بر صحت آنچه شهادت میدهد. » بنابراین دعوا بر سر این نیست که فلان نوع حکومت خوب است یا خیر، بحث بر سر تفسیری است که از دیدگاههای آخوند میشود. حالا از دیدگاههای این فقیه نیز تفسیرهای متفاوت میشود.
بحث من سندیت کتاب نیست
بحث من راجع به سندیت این مساله نبود. من حتی میگویم اگر این حرفها درست هم باشد، باید دید که صحبت آخوند مال کجاست. اصل ولایت فقیه را قبول ندارد یا میگوید که الان نمیشود اجرایش کرد؟ یک موقع آخوند میگوید ما نمیتوانیم آن را اجرا کنیم و یک موقع ما امروز میگوییم نمیتوانیم اجرایش کنیم. زمانه فرق میکند. خیلیها الان معتقدند نمیتوانیم اجرا کنیم و اشکالی ندارد و این نظر آنهاست. نوعا نوعی رویکرد قهقرایی نسبت به صدر مشروطه از جریانهای اندیشههای سیاسی مدرن داریم که البته در این مساله آنچنان نیست، یعنی میخواهیم بگوییم اصلا آخوند دنبال جمهوریت مدرن بوده است. این یک بحث است. بحث دیگر استشهاد به بحثهای تاریخی راجع به شرایط آن زمان است که میتوانیم اجرا کنیم یا خیر. آقای حکیمی که زمانی میگفت میتوانیم اجرا کنیم و الان میگوید نمیتوانیم. حالا ایشان از حرف جناب آخوند آن موقع میخواهد بگوید که برای امروز نمیتوانیم اجرا کنیم. اصلا اشکال من چیزهایی که ایشان فرمودند نیست، اصلا ما چه کار داریم دیگران راجع به آخوند چه میگویند. من سراغ متن میروم. شرح کتاب قضای آخوند صریح است یا کتاب حاشیه مکاسب ایشان صریح است. حرف من این است که فتوای آخوند را یکجا قرار دهیم، بحثهای تحلیل اجتماعی او را یکجا قرار دهیم، نقد فتوای او را فتوایی و نقد تحلیل اجتماعی او را با تحلیل اجتماعی انجام دهیم. ممکن است نظر آقای گرامی و آقای حکیمی متفاوت باشد، عیبی ندارد. اما بدانیم سر چی بحث میکنیم و به تهافت و تناقضگویی درون کلام آخوند منجر نشویم. آخوند در یک شرایط تاریخی ناظر به مسائلش سخنی گفته است. فتوا نیست. اگر فتوا بود امروز برای ما بحث فتوایی داشت. اما بحث تحلیل اجتماعی برای امروز ما حجیت ندارد. اصلا ناظر به آن است. ممکن است درست گفته باشد و ممکن است غلط گفته باشد. درست هم گفته باشد، برای این شرایط نیست که بخواهیم از آن در اینجا تعمیم دهیم. عرض من این است. ممکن است ما هم همان حرف را داشته باشیم، اما درست استدلال کنیم. تقلب نکنیم و بگوییم کسی حرفی را برای جایی زده از اعتبارات استفاده کنیم. اصلا این شد استدلال که فلانی هم این را گفته است؟ اما حوزه دیگر نقد میماند که نقد اجتماعی کتاب است. نقد اجتماعی ناظر به تفسیر فضای اجتماعی است. فرض کنیم که همه این کتاب حق باشد یا باطل باشد یا... آیا این کتاب در این شرایط اجتماعی چه کارکردی دارد و دیگران با شما چگونه رفتار میکنند؟ درست عمل میکنند یا نمیکنند، بحث دیگری است. به آقای حکیمی بفرمایید که خوشبختانه این کتاب خوب منتشر میشود. بهتر از این نمیشد منتشر شود. اگر جلوی این ٥٠٠ جلد را نمیگرفتند، این همه در دسترس همه نبود. الان این کتاب در دسترس همه هست، نقدها و سایر مطالب در اختیار همه هست. شاید هم این نقدها بد عمل کردند. من به این چیزها کاری ندارم. اما مساله این است که عملکرد بحثهای آن زمان امروز که در یک شرایط مواجهه جهانی قرار گرفتهایم، چیست. این را باید تحلیل کنیم. یک وقت درباره کتاب ٢٣ سال بحث میکنیم که آن هم از بیت شریف مرحوم آقابزرگ بیرون آمد. ما یک موقع نقد مستند میکنیم. ما یک موقع بحث نظری و یک وقت بحث میکنیم که در آن زمان تاریخ تعامل اجتماعی داشت. امروز کتابهایی مثل آن کتاب با حوزه فرهنگ و دینی نمیتواند عملیات کند. اما این کتاب میتواند به خوبی عملیات کند و یک فرصت هم هست. اصلا حرکت اجتماعی ما بدون این بحث نمیتواند پیش برود. اما در بحثی که میشود، باید بحث شکل منطقی خودش را داشته باشد. اینکه بگوییم فلان کس تایید کرد، برای نقد اجتماعی خوب است، میفهمیم چه جریان اجتماعی سوار میشود و چه جریانی دارد میرود. بنابراین در تحلیل باید این چیزها را دید و این مسائل را باید تحلیل کرد. آن موقع دیگر بحث فقهی محل مناظره نیست و این کار جامعهشناسان است.
از کتاب چماق در نمیآید
من خوشحالم که آقای پارسانیا بالاخره فرمودند که من و ایشان با هم اختلافی در مورد این مسائل و نقدها نداریم. ضمنا همانطور که من در آغاز سخن گفتم، من در این کتاب تاریخ نوشتهام. حالا اگر کسی از آن اهداف سیاسی خود را درآورده تقصیر من نیست، تقصیر کسانی است که جلوی نشر درست کتاب را گرفتهاند. در نتیجه کتاب به صورت مثله در آمد و از این مثله شماری آمدهاند چماق درست کردهاند. مشکل نشر را حل کنید، کسی از کتاب چماق در نمیآورد. از این کتاب به واقع چماق در نمیآمد، اما وقتی مثله شد و جلوی نشر صحیحش را گرفتند، این طور شد.
واکنش آخوند در برابر عبدالحسین لاری
مرحوم آخوند در برابر حرکت آسید عبدالحسین چنین واکنش نشان داد که تا زمانی که آسید عبدالحسین کنار مشروطهخواهان بود، از او حمایت میکرد. بعد که ماجرای تشکیل حکومت مستقل و چاپ تمبر و نیروی نظامی جداگانه شد، مرحوم آخوند بارها به او به خصوص در رابطه با اطرافیانش تذکر داد.
روزنامه اعتماد