به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ «گروه فرهنگ ایرانی پژوهشکده فرهنگ معاصر» نشست «فرهنگ ایرانی و مسئله تجدد (با تاکید بر تجربه محمدعلی فروغی در کتاب «سیر حکمت در اروپا)» را شنبه ۲۷ شهریور با سخنرانی دکتر مالک شجاعی جشوقانی، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار کرد.
شجاعی در ابتدای این نشست با بیان اینکه تجربه فروغی اضلاع و ابعاد متفاوتی دارد، و کارنامه سیاسی، علمی و پژوهشی فروغی را نمیتوان از سیر فکری و سلوک او جدا کرد، گفت: فروغی را نمیتوان بدون اینکه آن را در بافت سیاسی و فرهنگی که درونش زیست میکرده بررسی کرده چون هر متفکری زیر آسمان فرهنگ و زمانه خودش تفکر میکند و میاندیسد.
وی با اشاره به مواجهه چهار اندیشمند با فلسفه غرب گفت: برای اولین بار در زبان فارسی است که چنین موضوعی مطرح میشود براساس کتب و نسخ خطی کتاب «سیر حکمت در اروپا» در سال ۱۳۱۰ نوشته شده و بررسی این کتاب در ادبیات فارسی تازگی دارد. فارابی در کتاب «احصاءالاعلوم» که از کتابهای اساسی فارابی است مقایسهای بین علم نقد و منطق دارد. فارابی در این کتاب مطرح میکند که چه تفاوتی بین منطق و نحو است و اساسا ما چه نیازی داریم به منطق که خاستگاه یونانی دارد. او تاکید میکند که علم نحو مخصوص الفاظ و کلمات یک قوم است و براین اساس هر قومی قواعد زبانی خاص دارد که در زبان عربی نام دستورزبان نحو است اما منطق قوانین جهانی دارد با اینکه خاستگاهش یونان است. به هر حال فارابی نخستین فیلسوف مسلمان است که با میراث یوانی مواجه میشود.
شجاعی با اشاره به زندگینامه خودنوشت ابنسینا نیز عنوان کرد: کتاب زندگینامه ابنسینا که بخشی از آن توسط جوزجانی شاگرد او نوشته شده و بخشی از آن توسط خود ابنسینا تقریر شده است به نوعی به این مساله میپردازد. ابنسینا در این کتاب بیان میکند که چهل بار مابعدالطبیعه ارسطو را خوانده اما آن را نفهمیده است و همواره این سوال مطرح میشود که ابنسینا چه بخشی از ارسطو را نتوانسته درک کند. این هم مواجهه ابنسینا با مابعدالطبیعه است.
به گفته این مدرس فلسفه، هگل نیز یکی دیگر از متفکرانی است که مواجهه با فلسفه غرب داشته است. در کنار آثار رسمی و مطرح او مانند پدیدارشناسی روح کتابی نیز درباره مکاتبات هگل با متفکران همعصرش وجود دارد. او در نامهای که به یوهان هاینریش ووس، مترجم هومر دارد تاکید میکند که همانگونه لوتر انجیل را به زبان آلمانی ترجمه کرده و ووس نیز هومر را به زبان آلمانی برای مردم بیان کرده او نیز قصد دارد به فلسفه زبان آلمانی را بیاموزد.
وی در ادامه این نشست با اشاره به تجربه محمدعلی فروغی در مواجهه با فلسفه غرب و نگارش کتاب سیر حکمت در اروپا افزود: فروغی در این کتاب تلاش کرده تا تاریخ فلسفه غرب را بنویسد. او در این کتاب بیان میکند که هدفش از نگارش این کتاب مقدمهای برای فهم دکارت بوده است در واقع این اثر نخستین کتاب به زبان فارسی است که افکار فیلسوفان اروپا را در ایران مطرح کرده است و به گفته خود فروغی هنر اصلی نویسنده این است که سعی کرده تحقیقات اروپاییها را به زبان فارسی نگارش کند.
وی با بیان اینکه فروغی تجدد فلسفی را در فرهنگ ایرانی بنیادگذاری کرده یادآور شد: فروغی بین سالهای ۱۲۵۴ تا ۱۳۲۱ زیست کرده و نگارش کتاب سیر حکمت در اروپا بین سالهای ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۷ درست در زمانی است که او در دوران پختگی خودش قرار دارد. فروغی خودش را بنیانگذار تجدد فلسفی میداند و مصادیق هم در چنین امری صحه میگذارد.
شجاعی در ادامه با بیان اینکه فلسفه دکارت در قالب درخت فلسفهای که در آثارش مرسوم شده قابل فهم است، گفت: با درک این درخت فلسفه میتوان پروژه دکارت و پس از آن پروژه فروغی را بررسی کرد. چون خود فروغی تاکید میکند این کتاب برای فهم فلسفه دکارت نوشته است. تمثیلی هم که فروغی در کتاب «سیر حکمت در اروپا» استفاده میکند مشابه همان تمثیل دکارت است و میخواهد بگوید بعد از اتفاق عظیم فکری که موجب شکلگیری فلسفه شد دکارت انقلاب کرد و آن انقلاب تجدد فلسفی است. فروغی دکارت را بنیانگذار تجدد و مدرنیته میداند.
این مدرس فلسفه با تاکید بر اینکه استعاره دکارت ارگانیک است و به درخت تشبیه شده گفت: در صد سال تجدد در ایران نگاه قالب فیلسوفان ما به موضوع تجدد و فلسفه غیرارگانیک و مکانیکی بوده در حالیکه اگر ما تلقی ارگانیکی از دکارت داشتیم آن وقت این موضوع را مطرح نمیکردیم که باید فلسفه و علم دیگری تاسیس کنیم. چون اساسا از ابتدا قرار نبوده روی مابعدالطبیعه دکارت علوم دیگری مانند علوم انسانی تاسیس شود و در فرایند تجدد چنین اتفاقی افتاده است.
۱۱ رویکرد نسبت به مواجهه با تاریخ تجدد در فلسفه
شجاعی در بخش دیگری از این نشست با بیان اینکه ۱۱ رویکرد نسبت به مواجهه با تاریخ تجدد در فلسفه در ایران وجود دارد اظهار کرد: عدهای رویکرد ایدئولوژیک نسبت به این موضوع داشتند و از نگاه موافق و مخالف به تجدد و فلسفه پرداختند. اگرچه کتاب سیرحکمت در اروپا آغاز فلسفه آکادمیک در ایران است اما خود فروغی در بخشهایی از کتابشهای نگاه ایدئولوژی به فلسفه و تجدد دارد و تنها میخواهد تاکید کند که دکارت بنیانگذار تجدد است و او هم از فلسفه شروع میکند و بعد پروژه مدرنیته خودش را ادامه میدهد.
وی ادامه داد: عدهای دیگر مواجهه معرفتشناختی با تجدد و فلسفه دارند و فروغی نیز در برخی مواقع به این رویکرد نزدیک میشود رویکرد معرفتشناختی تلقی گزارهای از تجدد و فلسفه دارد و از آنجا که نسبیگرا نیست و غرب را به صورت یک گزاره مطرح میکند میتواند آن را طرد کرده و کنار بگذارد. رویکرد تاریخی نیز نوع دیگری از مواجهه فلسفه و تجدد است که رگههایی از آن نیز در تفکر فروغی دیده میشود و مبنایش آن است که نهضت ترجمه پیش از رنسانس آغاز شد و بعد از آن فلسفه تنها تکگویی از سوی فیلسوفان غرب است.
شجاعی ادامه داد: ژیلسون از غربیترین فیلسوفان است که آثار او همواره در ایران ترجمه میشود. هگل نیز در کنار او چنین تلقیای دارد و تنها سه صفحه از آثارش به فلسفه اسلامی و سه سطر از آن به ابنسینا اختصاص دارد این نگاه اروپا محور است و میگوید فلسفه و تجدد تنها در اروپا وجود دارد و ما در بهترین حالت میتوانیم شاگرد خوبی برای غرب باشیم و تنها ترجمه کنیم.
وی تاکید کرد: افرادی مانند فروغی با این نگاه ترجمه فرهنگی در دستور کار خود قرار دادند. به هر حال فروغی بنیانگذار ترجمه فلسفه جدید در ایران است و اساطیر برجستهای چون مهدوی، بزرگمهر، فولادوند و ... خود را در سنت فروغی تعریف میکنند.
شجاعی در بخش دیگری از سخنانش به جایگاه حقیقی دکارت در کتاب «سیرحکمت در اروپا» اشاره کرد و گفت: فروغی با این مطلب میخواهد تمرین پرسش مقام یک فیلسوف غربی را به ما بفهماند او در این مطلب تاکید میکند که این کتاب را به دلیل فهم دکارت مقدمهای برای آن تالیف کرده است اگرچه اتهام فروغی این است که گفته میشود این کتاب را ترجمه کرده اما شواهد نشان میدهد که کار او در این کتاب تالیف بوده است.
وی در بخش پایانی سخنانش به یونانیشناسی فروغی نیز اشارهای کرد و گفت: تاریخ فلسفه غرب را به چهار دوره کلاسیک، قرون وسطی، فلسفه جدید و فلسفه معاصر تقسیم میکند در فهم تجدد و فلسفه غرب مهم این است که ما ایرانیان از کدام بخش دکارت شروع میکنیم تجربه فروغی نیز نشان میدهد که تجدد ایرانیان و فلسفهشناسی غرب بستگی به این دارد که دکارت را به چه میزان خوانده باشیم و نسبت خود را با آن چگونه بسنجیم و تنها راهبرد ما برای مواجهه با فلسفه غرب ترجمه فرهنگی است.