به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ سفرهای ماجراجویانه، سفرهایی با کوله پشتی سبک، سفرهای بدون هزینه و ... مدت زیادی است که در جهان بین جوانان شیوع پیدا کرده و راههای متفاوتی برای انجام این نوع سفرها تجربه شده است یکی از این راهها ارزان سفر کردن است. ارزان سفر کردن با حذف هتل ۵ ستاره یا وسایل حمل و نقل گران و یا حذف خدمات جانبی مورد علاقه قشر طبیعتگرد است. این نوع سفرها معمولا بدون برنامه ریزی انجام شده و گردشگران سعی می کنند تمام مسیر را «هیچ هایک» کنند یعنی هزینه حمل و نقل ندهند و از هر وسیله بین راهی که مسیرش با مسیر آنها یکی است استفاده کنند یا در مکانهایی اقامت کنند که نامش هاستل است چیزی شبیه به مسافرخانه های عمومی و یا میزبان اهالی بومی هر منطقه شوند.
شادی گنجی یک دختر جوان «هیچهایکر» متولد شده در ملایر است که سفرهای خارجی زیادی با کوله پشتی و بدون وسیله نقلیه انجام داده است. سفری که با یک کوله پشتی، سبک و بدون هزینه وسیله نقلیه انجام شود را در همه جای دنیا هیچهایک می گویند و شخصی که حاضر نیست با وسیله های حمل و نقل گران قیمت و لوکس مانند هواپیما سفر کند و ترجیح می دهد با مردم بومی همان کشور همراه باشد را «هیچهایکر» می گویند از میان جوانان ایرانی تعداد زیادی هستند که به این نوع سفر روی آورده اند آنهایی که معمولا هیجان سفر برایشان لذت بخش است پس از یکی دو بار سفر با کسانی که تجربه چنین سفرهایی را دارند، به تنهایی دل به جاده می زنند.
گنجی هم از همین افراد است او در سن ۳۲ سالگی سفرهای خارجی زیادی را تجربه کرده است از سفر به کشورهای همسایه تا سفر به کشورهای آفریقایی. دکترای باستان شناسی دارد و شغل ثابتی ندارد. بلکه به صورت پروژه ای کارهای مختلفی می کند چون شغل ثابت به او اجازه سفرهای طولانی مدت را نمی دهد بنابراین او هم به دنبال چنین شغلی نبوده است.
او به خبرنگار مهر می گوید: هیچهایک کردن یک ابزار برای سفر است برای من خیلی مهم نیست که با چه وسیله نقلیه ای سفر کنم و یا سفرم چند روز طول بکشد گاهی سوار یک مینی بوس محلی می شوی و با کلی آدم دوست می شوی من معتقدم که به تعداد افراد سبک سفر وجود دارد.
گنجی درباره سفرهای متعددش می گوید: از کودکی با خانواده زیاد به سفر می رفتم.چون پدر و مادرم معلم بودند مدارس هر شهری برای اقامت فرهنگیان تجهیز می شد و ما از آن استفاده می کردیم یادم هست که با یکی دو خانواده همراه می شدیم و پشت وانت را مانند اتاق، چادر می بستیم و راه می افتادیم. در ۱۸ سالگی دانشجوی باستان شناسی شدم آن زمان نمی دانستم که عشق به سفر، تاریخ و جغرافیا من را به سمت این رشته تحصیلی کشانده است. از ملایر به تهران آمده بودم و زندگی مستقلی داشتم. یک روز به سرم زد به ترمینال شرق بروم. شاگرد شوفرها نام شهرها را صدا می زدند. یک نفر مدام می گفت «نور» نمی دانستم کجاست ولی سوار شدم. آن زمان موبایل و اینترنت نبود که در همان لحظه هر اطلاعاتی می خواهی به دست بیاوری. سوار شدم. رسیدم به دریا. لحظه به لحظه آن روز به یادم است. تمام روز به دریا نگاه کردم و در ساحل نشستم. قبلا هم دریا را دیده بودم اما از اینکه تجربه متفاوتی را به دست آورده بودم لذت می بردم. شب به تهران برگشتم و برای دوستم تعریف کردم و بار دیگر با او همراه شدم. وقتی باستان شناسی می خواندم همراه چند نفر دیگر به سفر می رفتیم تا کاوش انجام دهیم همین سفرهای علمی باعث شده بود تا تجربه سفرهای من بیشتر شود و اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنم.
شادی گنجی می گوید: زمانی به فردی که گیاه شناس بود گفتم دلم می خواهد تخصصی تر سفر کنم و با فردی هم آشنا شده بودم که کویر «ریگ جن» را طی کرده بود همه اینها باعث شد تا تجربه های متفاوت به دست آورده و از اطلاعات دیگران استفاده کنم و با « هیچهایک» آشنا شوم. فکر می کردم که نمی شود بدون اینکه هزینه حمل و نقل بدهی سفر کنی اما یک سفر را همراه او رفتم در طول مسیر سوار کامیون می شدیم و از خدمات کوچ سرفینگ استفاده می کردیم. او این کار را خوب بلد بود و من این مدل سفر کردن را یاد گرفتم. دفعه های بعد راهش را بلد بودم و دیگر تنهایی سفر می رفتم. چون تنهایی سفر کردن را دوست دارم. وقتی تنها سفر می کنی افراد زیادی می خواهند تنهاییت را پر کنند اما وقتی با یکی دو نفر باشی از جوامع محلی دور می شوی و ارتباط کمتری با دیگران می گیری چون یک نفر هم صحبت همراهت هست.
مسلما هر خانواده ای از اینکه دخترش تنها به سفر برود نگران می شود آن هم در دوره ای که تنها سفر کردن دختران مرسوم نبوده است. گنجی در این باره می گوید: معتقدم اگر از یک زمانی به بعد برای خانواده ات اثبات شود که از عهده زندگی ات به خوبی بر می آیی نگرانی هایشان کمتر می شود خانواده من هم اوائل با سفرهایم نگران می شدند حتی مطمئنم که مادرم در نبود من شبها اشک ریخته است اما تمام شد. من به آنها اثبات کردم که از عهده مشکلاتم بر می آیم آنهاهم به من اعتماد کردند.
خطر همه جا هست
او می داند که خطر همه جا هست اما بر این باور است که « وقتی در تهران هم هستی ممکن است یک ماشین بزند به ما و تصادف کنیم و یا یک نفر برای ما خطر آفرین باشد اما خطر در شهرهای کوچک کمتر از شهرهای بزرگ و در جاده کمتر از داخل شهر است. آدمها از چیزهایی می ترسند که آن را امتحان نکرده اند ما همیشه در سفرها احتمال ریسک را می پذیریم. این ریسک پذیری تنها در سفر نیست. اتفاقات ناگوار همیشه می افتد و این ما هستیم که تصمیم می گیریم چطور با آن برخورد کنیم. برای من تا به حال اتفاق جبران ناپذیری نیفتاده است. هرگز به وجود آمدن یک اتفاق ناخوشایند به ذهنم خطور نمی کند چون میدانم اگر منتظر خطر باشم حتما به سراغم می آید.»
گنجی در پاسخ به این موضوع که برخی از افراد در مواجهه با یک دختر تنها برای او ایجاد مزاحمت می کنند و یا ممکن است اعتماد به همه افراد صحیح نباشد می گوید: سفرهای متعدد و تجربه های متفاوت به آدم یاد می دهد که به چه کسانی اعتماد کنیم و برای به دردسر نیفتادن چه کاری انجام دهیم. باید بدانیم وقتی وارد یک منطقه محلی می شویم چگونه رفتار کنیم.
گنجی حتی اجازه نمی دهد ترس بر او غلبه کند« در گرجستان به یک مسیری برخورد کردم که دو راه می شد نمی دانستم از کدام مسیر باید بروم یک راه به بیراهه می رفت و من سردرگم بودم همان جا نشستم جایی که می دانستم هیچ ماشینی از آنجا عبور نمی کند. نترسیدم فقط منتظر شدم بلاخره کسی یا ماشینی از آنجا بگذرد. نمی دانستم باید تا کی منتظر باشم ولی چاره ای نداشتم. مطمئن بودم که بلاخره راهی پیدا می شود بعد از ۴۰ دقیقه یک ماشین آمد و من توانستم بفهمم از کدام مسیر باید راهم را ادامه بدهم. همیشه یک راهی برای بهتر شدن سفر و رد کردن مشکلات وجود دارد. مهم این است که درست تصمیم بگیری.»
گم شدن همه مدارک در یک کشور
اولین سفر خارج از کشور گنجی یک ماه طول کشید او تنهایی به لبنان، سوریه و ترکیه رفت و در آنجا پاسپورت و مدارک دیگر و حتی پولش را گم کرد. او از خاطره این سفرش می گوید: شاید خیلی جاها به خودم بگویم چرا به این سفر آمدم یا دلتنگ شوم اما هیچ وقت ترسی به سراغم نیامده که وجودش باعث شود راه مناسب را پیدا نکنم من معتقدم در هر سفری خداوند به من هدیه می دهد. در این سفر هم با وجود اینکه مدارکم را در بیروت گم کردم هدیه گرفتم. ماجرا از آنجا شروع شد که به سفارت بیروت رفتم و ماجرای گم شدن مدارکم را توضیح دادم. یکی از کارمندان سفارت که از افراد مومن سفارت بود من را به خانواده اش معرفی کرد و مهمان خانه شان شدم. یک هفته گذشت تا اینکه یک نفر به صورت کاملا اتفاقی متوجه شد مدارکم را گم کرده ام و فردی را به من معرفی کرد که تعدادی مدارک را در شهری غیر از بیروت پیدا کرده بود آنها مدارک من بودند. متوجه شدم خداوند هیچ وقت من را تنها نمی گذارد.
شادی گنجی سفرهای زیادی کرده است اما نمی داند دقیقا چند بار به چند کشور رفته است.« برایم مهم نیست چند بار سفر کرده ام مهم عمیق سفر کردنم است. سفرهای زیادی به اصفهان و شیراز داشته ام اما هیچ وقت عمیق نبوده است یعنی بین مردم نبوده ام. سفر زمانی برایم لذت بخش است که بین مردم باشم و با فرهنگ آنها آشنا شوم. این که زبان آنها را بلد نباشی و همه بخواهند حتی با پانتومیم با تو صحبت کنند برایم لذت بخش است. به طور حتم من زبان همه ملیت ها را بلد نیستم اما زبان اشاره و پانتومیم همیشه کار آدم را راه می اندازد.»
گنجی می گوید: سفر کردن و یا هیچهایک تنها برای افراد مجرد نیست من دوستان زیادی دارم که با همسر و فرزندشان هیچهایک می کنند پس ازدواج مانعی برای سفر نیست.