به گزارش فرهنگ امروز به نقل از هنرآنلاین؛ دهه ۶۰، دهه دلاوریهای مردان و زنانی است که برای آبوخاک میهنشان از خون خود گذشتند و فداکاریها کردند، اتفاقی که سالها و سالها باید از آن گفت و نوشت. هشت سال دفاع مقدسی که جوانان این مرزوبوم از سرزمین خود انجام دادند و با تمام سختیها تا آخرین قطرات خون خود برای حفظ آن با دشمن جنگیدند.
در طی این سالها هنرمندان نیز از این اتفاق به سادگی عبور نکردند و تلاش کردند با استفاده از جذابیت سینما و جلوههای بصری و میدانی این رشادتها را به تصویر بکشند. چه در همان سالها که هنرمندانی از دل همین دلاور مردان سرزمین شروع به ثبت این رشادتها کردند و چه بعد از آن سینماگرانی که شاید خودشان هرگز آن لحظات را حس نکردند، اما با استفاده از قوه تخیل و آنچه در پسا ذهن هر کودک ایرانی در آن زمان باقی مانده است این دلاوریها را با آنچه شنیدهاند به گونهای دیگر به تصویر کشیدند و سینمای جنگ و دفاع مقدس ایران را به گونهای دیگر شکل دادند.
در رأس این افراد ابراهیم حاتمی کیاست که سالها تلاش کرد تا سینمای جنگ را آنطور که باید نشان دهد و بعد از آن نیز این سینما را به گونهای دیگر در همان ژانر ادامه داد. دیگرانی هم بودند که این مسیر ناهموار را هموار کردند از جمله مرحوم رسول ملاقلیپور، احمدرضا درویش، عبدالحسین برزیده، کیومرث پوراحمد و حتی نسل جدیدتری چون پوریا آذربایجانی، محمدحسین مهدویان و ... این راه را به شکلی دیگر ادامه دادند. در طی این سالها فیلمهای بسیاری در این حوزه ساخته شدند، اما تنها برخی از آنها هستند که دیدنشان هر بار و هر بار لذت همان دیدن بار اول را دارد.
مهاجر
"مهاجر"، سومین فیلم کارگردان جوانی است که با "هویت" و "دیدهبان" نشان داده بود سینما را میشناسد و تنها اسیر محتوا و روایت قصههای سفارشی نیست و رشد تکنیکی او در بخش کارگردانی و حتی روایت را نشان میدهد. "مهاجر" در سال ۶۸ و در اوج سالهای جنگ ساخته شد. داستان فیلم درباره هواپیماهای بدون سرنشین مهاجر است که از روی زمین کنترل میشود و جهت انجام عملیات شناسایی در پشت خطوط دشمن به کار گرفته میشوند. به دلیل برد محدود دستگاه کنترل، خلبانان در دو ایستگاه مقابل، رودرروی هم و در خطوط دشمن مستقر میشوند. خلبانی که به خطوط دشمن نفوذ کرده، در حالی که با دشمن درگیر میشود، با مهارت عملیات شناسایی را انجام میدهد و هواپیما را در هوا تحویل خلبان دوم میدهد. در حالی که خود در آخرین لحظات کشته میشود. این فیلم در حالی سیمرغ بلورین بهترین فیلم در جشنواره فیلم فجر آن سال را تصاحب کرد که دو فیلم مادر علی حاتمی و هامون داریوش مهرجویی نیز در آن جشنواره حضور داشتند. دو فیلمی که از شاهکارهای تاریخ سینمایی ایران هستند، اما هیئتداوران در نهایت "مهاجر" را شایسته دریافت جایزه تشخیص دادند. در مهاجر علیرضا خاتمی، ابراهیم اصغرزاده، علیرضا حیدری، اصغر نقی زاده، غلامرضا علیاکبری و... حضور داشتند.
اتوبوس شب
"اتوبوس شب" به کارگردانی کیومرث پوراحمد در مقطعی ساخته شد که حتی باسابقهترین فیلم سازان دفاع مقدس هم در حوزههای دیگری فیلم میسازند و چراغ پر فروغ سینمای جنگ درخشش روزهای گذشته را ندارد. "اتوبوس شب" مانند "باشو غریبه کوچک" و آثاری از این دست درباره فنا شدن روابط انسانی است. رابطه پسر نوجوان (مهرداد صدیقیان) و راننده (خسرو شکیبایی)، نشاندهنده تفاوت نگاه انسانها به جنگ است. پسر نوجوان مانند قهرمانهای فیلمهای جنگی، رابطهای از سر قدرت با اسیران دارد و از ترساندن و زجر دادنشان هراس ندارد، اما پیرمرد راننده جنگ را از ورای تجربه زندگی مینگرد و برای همه آنهایی که در دل شب سوار بر اتوبوس به دنبال نقطه امن میگردند، آرزوی سلامتی دارد.
اتوبوس شب را کیومرث پوراحمد در سال ۸۵ به شکل سیاهوسفید تولید کرد. قصه درباره داستانهای شهر جنگی حبیب احمدزاده نوشته شد. خسرو شکیبایی، محمدرضا فروتن، کوروش سلیمانی، مهرداد صدیقیان، امیرمحمد زند، بازیگران این فیلم جنگی هستند.
روبان قرمز
دیگر فیلم ابراهیم حاتمی کیاست که دیدن چندباره آن از لذت فیلم دیدن نمیکاهد. قصه "روبان قرمز" داستان دو مرد و یک زن است. داوود (پرویز پرستویی) رزمندهای است که بعد از ۲۱ سال از پایان جنگ، هنوز هم در یک بیابان در حال خنثی کردن مین است و صمیمیترین دوستش هم یک لاکپشت است! داوود مردی منزوی است که توانایی ارتباط برقرار کردن با دیگران را ندارد و به همین جهت همیشه در لاک خودش است. در همین بیابان مرد دیگری با نام جمعه (رضا کیانیان) که اهل افغانستان است، زندگی میکند. جمعه مردی است که به موازات امروز جامعه حرکت میکند و از لحاظ فکری کوچکترین شباهتی به داوود ندارد. اما با ورود نفر سوم به نام محبوبه (آزیتا حاجیان) به این بیابان، آرامش این دو به هم میخورد و حالا زمان مقابله داوود با جمعه برای جلب توجه محبوبه است! روبان قرمز جزو آثار فاخر سینمای دفاع مقدس به حساب میآید. در این فیلم نه خبری از جنگ است و نه صحنههای شلوغ، بلکه تنها ویژگی که فیلم دارد سه بازیگر قدرتمند (پرویز پرستویی، رضا کیانیان، آزیتا حاجیان) و یک بیابان بیآبوعلف است که داستان شخصیتهای فیلم در آنجا روایت میشود.
لیلی با من است
"لیلی با من است" اولین فیلم تاریخ سینمای جنگی ما که به گونهای دیگر جنگ را روایت کرد. تا پیش از این فیلم سینمای جنگ همواره بستری خشک و دلهرهآور داشت اما کمال تبریزی با ساخت این فیلم یکی از شیرینترین و دوستداشتنیترین کمدیهای سینمای ایران را رقم زد که موضوع اصلی آن تحول یک انسان است. تحولی که در بستر جنگ و معاشرت با آدمهایی به وجود میآید که تجربه جنگ را از سر گذراندهاند. پرویز پرستویی، محمود عزیزی، شهره لرستانی، رحمان باقریان، مهدی فقیه بازیگران این فیلم هستند.
کیمیا
احمدرضا درویش از نسل سینماگرانی است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سینما آمدند و روایت قصههایی از جنگ را تعهد و وظیفه خود میدانستند. "کیمیا" داستان خانوادهای است که در دل جنگ میمیرد و خانوادهای که با جنگ به دنیا میآید. تقابل زندگی و مرگ در بستر خشن و سرد جنگ مایه اصلی این ملودرام شهری است. در آغاز جنگ ایران و عراق، همسر رضا باردار است و باید مورد عمل جراحی قرار گیرد. رضا او را به بیمارستان میرساند و خود به اسارت قوای دشمن درمیآید. همسر رضا حین عمل جراحی میمیرد و شکوه جراح، فرزند رضا را نجات میدهد. پس از گذشت نه سال، وقتی رضا از اسارت آزاد میشود، پی میبرد که همه اعضای خانوادهاش را از دست داده است. حال او در جستجوی تنها بازمانده خود، فرزندش است. کیمیا، فرزند رضا، نزد شکوه در مشهد زندگی میکند. مشکل اینجاست که شکوه به طور کامل به کیمیا وابسته است... بیتا فرهی، رضا کیانیان و خسرو شکیبایی بازیگران این فیلم هستند.
دوئل
"دوئل" داستان مردی به نام زینال (پژمان بازغی) را روایت میکند که ناخواسته درگیر جابجایی یک duel گاوصندوق فوقالعاده مهم سیاسی قرار میگیرد، اما در جریان جابجایی گاوصندوق، بهترین دوستش یحیی کشته میشود و خود او نیز توسط عراقیها به گروگان گرفته میشود. زینال بعد از ۲۰ سال به شهرش برمیگردد اما با برخورد سرد نزدیکانش روبرو میشود که او را مسبب مرگ یحیی میدانند و... دوئل که پرهزینهترین فیلم جنگی تاریخ ایران لقب گرفت به کارگردانی و نویسندگی احمدرضا درویش در سال ۸۲ ساخته شد و سعید راد، پژمان بازغی، پریوش نظریه، انوشیروان ارجمند، پرویز پرستویی، هدیه تهرانی، کامبیز دیرباز و بسیاری دیگر از هنرمندان در آن به ایفای نقش پرداختند.
بوی پیراهن یوسف
داستان درباره یک راننده تاکسی به نام غفور (علی نصیریان) است که او را دایی غفور خطاب میکنند، پسر او به نام یوسف مدتهاست به جبهه جنگ اعزام شده و علیرغم وجود مدارکی که اثبات میکند یوسف شهید شده، دایی غفور کماکان معتقد است که یوسفِ او زنده است و بالاخره برمیگردد. او در یک شب در فرودگاه به خانمی به نام شیرین (نیکی کریمی) برخورد میکند که از آلمان به ایران برگشته تا خبری از برادرش به نام خسرو که به جبهه رفته بگیرد. دایی غفور نیز شیرین را که به مانند خود او، گمشدهای دارد، به خانه خود و نزد خانوادهاش میبرد و... بوی پیراهن یوسف یکی از خاطرهانگیزترین فیلمهای دوران دفاع مقدس ایران به حساب میآید. فضای فیلم نه در میدان جنگ است و نه در آن گلولهای شلیک میکند؛ هدف اصلی حاتمی کیا در این فیلم، نشان دادن پشت صحنه جبهه و خانوادههای رزمندگان است. اتفاقی که حاتمی کیا از آن به بعد تلاش کرد فضای پشت جبهه را در فیلمهایش به نمایش بگذارد و مخاطب را بدون نمایش صحنههای جنگ تحت تأثیر قرار دهد. شاید بوی پیراهن یوسف برای بچههای این نسل که دوران جنگ را تجربه نکردهاند، اندکی نامفهوم باشد اما کسانی که در دوران دفاع مقدس حضور داشتهاند بدون شک این فیلم را با تمام وجودشان حس کردهاند.
سجاده آتش
در سینمای دفاع مقدس توجه به آثاری که بخشهای ظاهری و درگیریهای جنگ را نشان بدهند به دلیل کمبود امکانات کمتر اتفاق میافتد اما "سجاده آتش" به کارگردانی احمد مرادپور یکی از فیلمهایی است که طبق الگوهای سینمای جنگ در جهان حرکت میکند و با وجود ضعفها و کمبودهایی که دارد اثری قابل قبول و پر تعلیق است. مرادپور توانست در این فیلم هم از آزمون ساخت یک تولید بزرگ جنگی به خوبی برآید و هم رویه دیگری از روابط و مناسبتهای آدمهای جنگ را نشان بدهد. فیلم تلاشی برای کسب تجربههای تازه در سینمای دفاع مقدس و رویکردی نو در اینگونه سینمایی است. "سجاده آتش" نشان میدهد بضاعت سینمای ایران با وجود کمبود امکانات آن قدر است که تجربههایی غیر از روایت و توجه به محتوا در این سینما اتفاق بیفتد.
باشو غریبه کوچک
این فیلم بهرام بیضایی بدون اینکه تصویری مستقیم از جبهه و جنگ ارائه دهد، یکی از بهترین فیلمهایی است که درباره تأثیر جنگ بر روابط انسانی ساخته شده است. بیضایی در این درام انسانی تأثیرگذار، تلخیها و فاصلههایی را که جنگ به وجود میآورد و قربانیانی که بر جای میگذارد نشان میدهد. باشو نوجوان سیهچرده جنوبی که خانوادهاش را در جنگ از دست داده است به شمال ایران میآید و در تقابل با محیط قرار میگیرد؛ گویی آتش جنگ به این بهشت زیبا هم رسیده و بین آدمهایی که از یک ریشه هستند فاصله انداخته است. نایی (سوسن تسلیمی) زن اسطورهای آثار "بیضایی" که این بار هم رابطهای غریب با طبیعت و جهان اطرافش دارد، به یاری عدنان میشتابد و تلاش میکند فاصله بین او و دیگران را بردارد. "باشو غریبه کوچک" بیشتر از آن که درباره ظواهر جنگ باشد درباره تأثیر این رویداد سیاسی اجتماعی بر روابط انسانی است و فیلمی ماندگار که تاریخمصرف ندارد و محدود به آن چه ۸ سال بر مردم ایران رفت نیست.
هیوا
به کارگردانی مرحوم رسول ملاقلیپور از معدود فیلمهای سینمای دفاع مقدس است که عشق در آن حضوری پررنگ دارد، فیلم عاشقانهای متفاوت که در دل جنگ شکل میگیرد و با آن متولد میشود. ملاقلیپور با استفاده از شکل روایت و پیوند زدن گذشته و حال به این درام جنگی حس و حالی خاص داده است. مانند دیگر فیلمهای این کارگردان، سکانسهای جنگی و درگیری بسیار قابل قبول و مؤثر از کار درآمده است و بخش انسانی فیلم با وجود مشکلاتی که بیشتر از هر چیز به انتخاب بازیگرها برمیگردد، فضای خشن و سرد فیلم را تحت تأثیر قرار میدهد. "هیوا" با وجود بیمهریهایی که به آن شد به عنوان تجربهای عاشقانه در تاریخ سینمای دفاع مقدس میماند.
گیلانه
بخشی از آثاری که در حوزه سینمای دفاع مقدس ساخته شده به تبعات جنگ پرداخته است و "گیلانه" یکی از این آثار است که به مقطعی از زندگی یک جانباز میپردازد. بیشتر سکانسهای فیلم بر رابطه اسماعیل (بهرام رادان) و مادرش گیلانه (فاطمه معتمدآریا) تمرکز کرده است و دشواریهای زندگی آنها را نشان میدهد. رخشان بنی اعتماد در این فیلم موفق شده است تنهایی و تلخی سرنوشت چنین انسانهایی را در دل جامعهای که هر روز بیشتر از گذشته با ارزشهای اخلاقی و انسانی فاصله میگیرد، نشان بدهد. تمرکز فیلمساز بر سختیهای زندگی اسماعیل و گیلانه، تصویری تکاندهنده از واقعیتی است که در اطراف ما جاری است فرجام اندوه ناک برخی از بازماندگان سالهای دفاع مقدس در دورانی که جنگ به خاطرهای دور تبدیل شده است. زیبایی بصری بهشتی که در اطراف گیلانه و اسماعیل وجود دارد، تراژدی سرنوشت این مادر و فرزند را محو نمیکند. سکانس پایانی، تلخی مضاعف دارد؛ آن جا که گیلانه در تنهایی و در فضایی مهآلود انتظار مسافری را میکشد که نور امید را به روزهای پایانی عمر اسماعیل برگرداند.
آژانس شیشهای
حاج کاظم (پرویز پرستویی) یک رزمنده سابق جنگ است که در حال حاضر به مسافرکشی مشغول است. حاج کاظم در یک روز بهطور اتفاقی همرزم سابقش به نام عباس (حبیب رضایی) را در خیابان میبیند. عباس به همراه همسرش برای مداوای ترکشی که در گردنش قرار دارد به تهران آمده. حاج کاظم، عباس را به بیمارستان میرساند و در آنجا پزشک به آنها میگوید که وضع جسمانی عباس بحرانی است و باید سریعاً به بیمارستانی در لندن منتقل شود. حاج کاظم هم بعد از شنیدن این خبر، سریعاً ماشینش را معامله میکند تا بتواند هزینه سفر به لندن و مداوای عباس را فراهم کند. همه چیز بر طبق روال پیش میرود و حاج کاظم و عباس خود را با آژانس هواپیمایی میرسانند تا بلیت سفر را دریافت کنند اما در لحظات آخر معامله ماشین به هم میخورد و صحبتهای حاج کاظم با رئیس آژانس هم ثمری ندارد و به همین دلیل حالا باید بلیت آنها را به مشتری دیگری ارائه دهند. بعد از اینکه اصرار و خواهشهای حاج کاظم به ثمر نمینشیند، او تفنگی را از یک سرباز وظیفه که در آژانس حضور دارد، میقاپد و تمامی مردم حاضر در آژانس را گروگان میگیرد تا شرایط پروازشان به لندن فراهم شود و...
ایستاده در غبار
روایتی است متفاوت از زندگی حاج احمد متوسلیان، به کارگردانی محمدحسین مهدویان که به شیوه مستند کار شده است. فیلم با بهره گیری از اتفاقات و المانهای همان زمان و با استفاده از صدای اصلی شخصیتها کار شده است و روایت قصه احمد است که دوران نوجوانیاش را در سکوت گذرانده و اکنون بزرگتر شده، فرمانده لشکری میشود که باید در دروازههای خرمشهر با دشمن بجنگند. اما سرنوشت او فرسنگها دور از مرزهای ایران رقم میخورد.