به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ متن زیر یادداشتی از مهدی فاطمی در نقد آنچه «جریان شناسی فکری» نامیده میشود، است که از نظر می گذرد.
چیزی که در ایران «جریانشناسی فکری» مینامندش، همواره در زبان اهل علم وجود نداشته و از جایی و به اقتضای شرایطی امکان طرح یافته است. با این حال جریانشناسها خود به این شرایط و لوازم توجه ندارند.
با دقت بیشتر در سرنوشت تاریخی «جریانشناسی» در ایران[۱]، مراتب مختلفی برای آن مییابیم: دستهبندی نظرات عالمان، دستهبندی عالمان بهمثابه نیروهای کنشگر، ملاحظه مصلحت سنجی و منفعتطلبی در کار علمی اقشار عالمان، ملاحظه تأثیرپذیری نظرات و صاحبنظران از محیط، توجه دادن به صاحبنظر بهجای نظر و… . در همه این مراتب، کار «جریانشناسی فکری»، نوعی از دستهبندی دانشمندان، اندیشمندان، آکادمیسینها و روشنفکران است در قالب «جریان»ها بر اساس کشف گرایشها و پیوندهای فکری و گروهی میان آنان.
تا دهه ۵۰، برای دسته بندی شاعران از تعابیر «مکتب ادبی» و «سبک ادبی» استفاده میکردند و برای اشاره به گرایشهای نوظهور، از تعبیر «گروه ادبی» و «شیوه ادبی». اما اسماعیل خویی از تعبیر «جریان شعری» استفاده کرد[۲] و به تاثیر علت اقتصادی-اجتماعی در پیدایش گونه های شعر توجه داد: «شعر معاصرانِ هر شاعر بی گمان یکی از اصلیترین عناصری است که فضای فرهنگی یعنی زمینه رشد و شکوفا شدن اندیشه و احساس او را میسازند. بنیادیترین عناصر سازنده این فضا را البته آنسوی شعر یعنی در شرایط اقتصادی-اجتماعی و میزان رشد تاریخی آن جامعه باید جستجو کرد.[۳]» مارکسیسم بر مبنای باور به روبنا و زیربنا در تغییر و تحول تاریخ و جامعه، ظهور گونه های جدید از شعر و فکر و دانش را محصول و معلول تغییر شرایط اقتصادی-اجتماعی می داند و بر این اساس بستر و خاستگاه مناسبی برای زایش نگاه جریان شناسانه در ایران بود.
بی وجه نیست که علی شریعتی یک «تیپولوژی» فکری اجتماعی از مسلمانها ارائه داد و حتی تیپشناسی را مسیری برای شناخت اسلام معرفی کرد: «برای شناختن اسلام ابتدا تیپهایی که هریک سمبل فرهنگ اسلام میباشند انتخاب کرده، این تیپها را مورد بررسی قرار میدهیم: ۱ ـ ابوذر غفاری تربیت شده در اسلام اولیه… ۲ ـ ابوعلی سینا سمبل برجستهترین تربیتشدگان فرهنگ اسلامی ۳ ـ حلاج از معروفترین شخصیتهای اسلامی.»[۴]
در دهه ۶۰ مجله «یاد» جریانشناسی را بهترین راه شناخت «نیروهای تاریخی» و خود را مجله جریانشناسی دانست و در دهه ۷۰ حجت الاسلام عباس ایزدپناه[۵] مبنای جریانشناسی ادبی مطلوب را این دانست که نقد شاعر را بر نقد شعر ترجیح بدهیم و جریانشناسی را نوعی آفتشناسی بدانیم.همواره جریانشناسی، ملازم نحوی احساس نگرانی از شکل گیری جبهه یا گروهی از دانشمندان و اندیشمندانِ خطرناک بوده است. در سالهای پایانی دهه ۶۰ و آغاز دهه ۷۰ عبدالکریم سروش نسبت به نفوذ «جریان هایدگری» در حکومت اعلام خطر و به مطالعه جریانهای فکری دعوت کرد و مصطفی ملکیان در مقدمه جزوه «جریانشناسی فرهنگی معاصر» از تعبیر «جریان دینی هایدگری» استفاده کرد.
در همین سالها در کانونهای پرتحرک دانشجویان مذهبی مثل نهاد رهبری در دانشگاهها، بسیج دانشجویی و جامعه اسلامی دانشجویان سخنرانی هایی با عنوان جریانشناسی سیاسی و جریانشناسی فکری برگزار میشد. ضرورت اطلاع یافتن از «آرایش نیروهای فعال فکری» با تشبه به جریانشناسی سیاسی توضیح داده می شد که برای انجام فعالیت سیاسی سنجیده و موفق ضرورتا باید از جریانهای فعال وقت آگاه باشیم. گو اینکه مخاطبان «جریان شناسی فکری» در تدارک مبارزه یا مقابله عملی خاص هستند و چندان فرصتی برای ورود به مسائل نظری نیست و باید به دسته بندی صاحبنظران و تعیین تکلیف نسبت خویش با آنان اقدام کنند.
«دانشگاه علوم انسانی» با همه آشفتگی که در ایران دارد، کرسی و جایگاهی به جریانشناسی نداد. شاید تنها دانشگاه امام صادق(ع) بود که این موضوع را به آکادمی راه داد و مدتی درس اختیاری «جریانشناسی فکری و فرهنگی» را در گروه معارف اسلامی ارائه کرد.
توجه به «جریانشناسی صاحبنظران» به جای «تنقیح مسائل نظری» دانشجویان را به ترجیح بحث درباره پاسخها بهجای بحث درباره پرسشها و ترجیح بحث درباره صاحبنظران بهجای بحث درباره نظرات می کشاند. استاد از دانشجو میخواهد با افراد اندیشمندان آشنا شده، به زمینههای محیطی شکل گیری نظراتشان توجه کند، روابط میان این افراد را کشف و فهم کند، بتواند آنها و نظراتشان را دسته بندی کند و احیانا از این دسته بندی نتایجی بگیرد.
چنین رفتارهایی اگر نگوییم خود جریانشناسی بود، دستکم از آفات ملازم با جریانشناسی بود. عالَم سیاست ، عالَم عمل، منافع و قدرت است و شاید نگاه جریانشناسانه به سیاست، وجهی داشته باشد اما علاقه جریانشناسان سیاسی به جریانشناسی فکری، دامان این نوع از مطالعه را بیش از پیش به سیاستزدگی آلود. محمد قوچانی روزنامه نگار و فعال سیاسی در این سالها چند مقاله و کتاب درباره جریانشناسی نوشت و سعی کرد برای جریانشناسی اش از گروههای سیاسی معاصر ایران جایی بین جامعه شناسی سیاسی و «اندیشه سیاسی» دست و پا کند از جمله در کتابهایی مثل «یقه سفیدها» و «سه اسلام». علی دارابی نیز کتابی نوشت که مرزی برای جریانشناسی فکر و سیاست قائل نشد.
دهه ۸۰ دهه پرکاری برای انتشار کتابهای جریانشناسی بود. اصطلاح «جریانشناسی فکری» در این دهه رایج و پربسامد شد و بسیاری از حوزویان بدین جرگه وارد شدند: رسول جعفریان، عباس صالحی، عبدالحسین خسروپناه، حمیدرضا مظاهری سیف و حسین سوزنچی.
یکی از اتفاقات در تاریخ «جریانشناسی فکری» را باید ورود عبدالحسین خسروپناه به این عرصه دانست. حاصل سخنرانیهای او در سال ۸۴ کتاب «جریانهای فکری ایران معاصر» بود. در این کتاب جریان خرده فرهنگها و گروههای رپ و راک در کنار جریان های فکری دسته بندی شده بود. یکسره عیب دیدن برخی و اعجاب نگارنده نسبت به خود و جریانی که خود را بدان منسوب میدارد می تواند برخاسته از روحیاتش یا حتی از خصائص ذاتی جریانشناسی باشد اما پرسش قابل طرح اینست که کسانی باید به ارائه طرحهای جریان شناسانه تمایل داشته باشند که در باب پیدایی تفکر، قائل به امکان معرفت فارغ از قیودات اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و غیره نباشند. وقتی جریان شناس، معرفت یک اندیشمند را معلول محیط و جریان منسوبش میبیند فردیت و استقلال نظر عالم را زیر سؤال میبرد.
فعل جریانشناسی همواره مبتنی بر نسبت استعلاطلبانه و غیریت انگار با سوژه تحقیق بوده است بهنحویکه به ندرت پیش آمده که افراد و جریانهای موردمطالعه، احکام جریانشناسان نسبت به خودشان را نمیپذیرند و همواره نگاه آنان را همراه با سوءتفاهم تلقی کردهاند. آلودگی جریانشناسی به اغلاط تاریخی، داستانسرائی و سیاست زدگی میتواند یکی از علل این وضع باشد. ترسیم پیوستار و جانمایی افراد و گروه ها در آن از دیگر نشانههای این نسبت استعلاطلبانه است.
اکنون سالهاست «جریانشناسی فکری» با ابهامات مختلف در تعاریف، روش، اصطلاحات و چارچوب نظری همچنان به حیات خودش در ایران ادامه میدهد و ابزاری برای مطالعه گروهها تصور میشود؛ در حالیکه هیچیک از مدعیان جریانشناسی فکری درباره ترمینولوژی «جریان» و «جریانشناسی» و چارچوب نظری «جریانشناسی فکری» به منبعی ارجاع نداده و بهطور ذوقی این تعابیر را تعریف کردهاند. یکی از بهترین مثال ها کتاب جریانشناسی فکری ایران معاصر است که پشت جلد از معادل تیپولوژی استفاده اما حتی در متن کتاب این اصطلاح ذکر نشده و نسبتش با تعریف مختار بیان نشده است و بسیار ساده اندیشانه به لوازم ابداع تعریف توجه نشده است.
طالقانی در مقاله «ترمینولوژی جریانشناسی فرهنگی» معتقد است که جریان به معنای متداول در ادبیات جریانشناسی، هیچ معادل یا مترادفی در زبان اصلی یا دیسیپلینهای دانشگاهی ندارد. همچنین او برای جریانشناسی فرهنگی معادلی نمییابد اما سعی میکند تعریفی برای آن وضع کند.[۶] مثلا به استفاده فرانکلین بومر در کتابش از تعبیر current برای توصیف تاریخ اندیشه غربی اشاره کرده است. درحالیکه این اثر که نام کاملش «جریانهای بزرگ در تاریخ اندیشه غربی: گزیده آثار بزرگ در تاریخ اندیشه اروپایی غربی از سدههای میانه تا امروز» است با استفاده از این اصطلاح تنها به دوران ساز بودن و اثرگذار بودن برخی متون در تاریخ تفکر غربی اشاره میکند و هیچ دسته بندی یا جریانشناسی به معنای مصطلح ایرانیاش ارائه نداده است. به فرض پذیرش معادل بودن current نسبت به جریان، روشن نیست پسوند «شناسی» در «جریانشناسی» ترجمه چیست؟ اصطلاح currentology در علم فیزیک رایج است و پسوندِ «شناسی» یا Logy معمولا دیگر در مطالعات اجتماعی مورد استفاده قرار نمی گیرد.
او سعی میکند از برخی مفاهیم و رویکردهای روشی مانند توصیف، تبیین تجربی، تحلیل زبانی، هرمنوتیک، پدیدارشناسی، تبارشناسی و دیرینهشناسی برای تقویت جریانشناسی استمداد جوید اما نهایتا نشان نمیدهد این مفاهیم یا رویکردها چه ظرفیتی برای حمایت از جریانشناسی دارند. پرسش واضح این است که چرا برای بقای جریانشناسی از تبارشناسی، دیرینهشناسی و پدیدارشناسی بهره بجوییم و آیا بهتر نیست همین مطالعات را بهکلی جایگزین جریانشناسی کنیم؟ اصلا جریان شناسی دچار تنافر کلی با هر نوع از پدیدارشناسی است. جریانشناسی بررسی سرسری موضوعات و احاطه اجمالی به موضوعات کلان است، پدیدارشناسی نوعی مطالعه درازدامن پدیدار و برخاسته از همدلی با موضوع است و از جایی شروع میشود که فیلسوف احکام را معلق و به خود اشیا رو میآورد تا بین آگاهی و متعلقات بیواسطه آن التفات حاصل شود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] از نگارنده مقاله ای با عنوان «پیدایش جریانشناسی فکری در ایران (۱۳۵۰-۱۳۹۰) با نگاهی به کتب و نشریات» در کتابی با همین موضوع منتشر خواهد شد. این یادداشت، اجمالی از آن مقاله است.
[۲] اسماعیل خویی، جدال با مدعی، تهران: سپهر، ۱۳۵۲. چاپ دوم، جاویدان، ۱۳۵۶، ص ۸۲
[۳] اسماعیل خویی، از شعر گفتن، تهران: سپهر، ۱۳۶۲. ص ۸۱
[۴] علی شریعتی، مجموعه آثار، ج ۲۵، ص ۱۸
[۵] جریانشناسی ادبیات معاصر و سبک ادبیات انقلاب اسلامی، حضور، پاییز ۱۳۷۵، شماره ۱۶
[۶] طالقانی، علی. ترمینولوژی جریانشناسی فرهنگی. حوزه سال بیستم، ۱۱۹, شماره ۵