به گزارش فرهنگ امروز به نقل از هنرآنلاین؛ آموزش، هم در کشورهای توسعهیافته و هم در کشورهای در حال توسعه بر روی تجارت، فناوری و علوم تاکید میکند و کشورها ممکن است بر همین اساس مستقلاً به رشد و شکوفایی برسند. اما هنر با بیان ارزشهای عمیق انسانی به عنوان نیرویی پایدار برای همبستگی بین مردمانِ قارهها و فرهنگها عمل میکند. هنر زبانی میسازد که گرایشهای سیاسی میتوانند به وسیله آن با هم ارتباط برقرار کنند.
تئاتری برای همه
کمتر کسی میداند که استانیسلاوسکی این هنرمند پیچیده و بشدت سانسور شده، بسیار دنیادیده بود و علاقمند به هرآنچه پیشرو و بروز بود. در کتاب "میراث استانیسلاوسکی" [مجموعهای از یادداشتها، نامهها و نوشتههای استانیسلاوسکی، ویراسته الیزابت رینولدز هپگود]، قسمتی از نامه استانیسلاوسکی به دوستش فرمن ژمیه، در پاریس، به سال ۱۹۲۶، آمده است. ژمیه اولین کسی بود که "شاه اوبو" عظیمالجثه و عجیب آلفرد ژاری را بازی کرد. در این نامه استانیسلاوسکی استدلال میکند که تئاتر به گونهای بیهمتا قادر است میان فرهنگها سخن بگوید و به همین علت نقش مهمی در برقراری صلح جهانی ایفا میکند.
اولین ایده او، آنگونه که در نامه نوشته است، پیشبرد روابط دوستانه میان روسیه، اروپا، و آمریکا، به وسیله گرد هم آوردن تمام بازیگرانشان بوده. او با افسوس به این حقیقت اشاره میکند که کسانی که بر سر قدرت هستند اهمیّت تئاتر و جنبههای آموزشی و مترقی آن را به عنوان عاملی موثر روی تودهها فراموش کردهاند. به گفته او "تئاتر یکی از بهترین و مهمترین وسائل به وجود آوردن آشتی و تفاهم متقابل میان ملتهاست که ما را به سوی دستیابی به صلح جهانی هدایت میکند." او خاطرنشان میکند که وقتی به زبانی ناآشنا برای مخاطبانی نمایش اجرا میکرد و فرهنگ هر طرف برای طرفِ دیگر بیگانه بود، آنها همچنان یکدیگر را به خوبی درک میکردند. پس باید به بازیگران اجازه داده شود که سفر کنند تا "عواطف پیچیده انسانی را، که فراتر از آگاهی هستند... و برای درک مردم بیگانه ضروریاند به یکدیگر منتقل کنند... نوری نامرئی از روحی به روحی دیگر منتقل میشود." دولتها ملزماند که "تئاتری برای انسانیت بسازند، تئاتری برای درک متقابل."
جنگ را به خاطر بسپارید، نه کینه و نفرت را!
بخشهای قابل توجهی از کارِ من در خارج از کشور گسترش پیدا کرده است و هر جا که میروم با موضوع توانایی هنر و فرهنگ در ترمیم شکافهای سیاسی روبرو میشوم. به عنوان مثال، من هر سال با "انجمن جهانی منتقدان تئاتر" از بخش فرهنگی یونسکو سفر میکنم. در سال ۲۰۰۶ در حالی که ارتش کره شمالی وضعیت خوفناکی را به وجود آورده بود دیدم که برای پنجاهمین سالگرد کنگره، که در کره جنوبی برگزار میشد، میزان حضور منتقدان بینالمللی، در همبستگی با کره جنوبی، افزایش یافته بود. در سال ۲۰۰۹ در لهستان دیدم که "موسسه گروتوفسکی" خود را ملزم دانسته بود زبانی دیداری/شنیداری خلق کند تا بتواند از مرزهای ملی بگذرد. سال بعد در بازدید از تئاتر ملی سوئد، لاتویا و استونی به دفعات میشنیدم که: هنر به ما این امکان را میدهد که جنگ را به خاطر بسپاریم بدون اینکه نفرتش را به یاد داشته باشیم. هنر به ما زبانی مشترک میدهد. از راه هنر ما بر انزوای فرهنگی غلبه میکنیم. در همان سال در فستیوال معتبر "خانه تئاتر بالتیک" در سنتپترزبورگ روسیه، تصویر تبلیغاتی فستیوال پروانهای بود نشسته بر نوک چکمهای نظامی: هنر از فرهنگ خشونت ما میکاهد!
هنگامی که در "دانشگاه هنر" در تایپه تایوان تدریس میکردم تنش بین چین و تایوان آشکارا با تبادلات هنری کنترل میشد. به عنوان سخنران میهمان در میزگرد پانـ مکزیک در "موسسه صدای پیشروِ مکزیک"، از ضرورتی که نمایندگان مستعد در خصوص پرورش صدای سخن بیواسطه به عنوان استعارهای از پروژهی انسانی بزرگتر احساس میکردند تحت تاثیر قرار گرفته بودم. هنگامیکه به قدیمیترین آکادمی تئاتر روسیه دعوت شده بودم با خود اندیشیدم که روسیه شاید بیش از هر کشور دیگری فرهنگ هنری پُربارش را گسترانده، منتقل کرده، و بر آن تکیه داشته است، تا بتواند از آشفتگی فرهنگ سیاسیاش جان به در برد.
دوستان من! ما دوست هستیم!
دومین مجمع فرهنگی آمریکا چین در سانفرانسیسکو مورد استقبال گرم علاقمندان قرار گرفت. این مجمعِ دو روزه تعداد قابل توجهی از سخنرانان بلندآوازه اندیشمند و تاثیرگذار از نهادهای فرهنگی و هنری پیشگام را معرفی کرد. در ادامه اشاراتی به بعضی قسمتهای برجستهی آن میکنم: جیمز لیچ، رئیس "پشتوانه ملی علوم انسانی" که با کمیته هنر و علوم انسانی پرزیدنت اوباما سفر میکرد در یادداشتی به نمایندگان وزارت فرهنگ چین گفت: والت ویتمن میگفت در راه صلح، شعر فراتر از سیاست میرود. کنفوسیوس میگفت زمان زیادی که صرف درک و ستایشِ شعر، و آموختن ادب و تواضع میشود به معنای پایان جنگ خواهد بود. سپس یکی از اعضای آمریکایی هیئت افزود که تفسیر جان اف کندی چنین بود: اگر سیاستمداران بیشتری شعر میدانستند و شاعران بیشتری سیاست میدانستند، هیچ جنگی نمیداشتیم!
در طول برگزاری مجمع همواره ردی از معضلِ ترجمه آثار دیده میشد. بارها از اعضای هیئت چینی شنیدیم که در دورههای تاریخی کشورشان هرگاه فضای باز سیاسی وجود داشته معرفی، ترجمه و اجرای ادبیات و تئاتر غرب را نیز داشتهاند. اما حتی در بهترین دوره هم مترجمان چنین آثاری نه برای ارزشِ هنری آنها بلکه به خاطر پیش کشیدن موضوعاتی که در متن بود و میشد از آن اشاراتی سیاسی بیرون کشید به سراغ چنین آثاری میرفتند. (یکی از شاگردانم به من گفته بود که "خوشههای خشم" جان اشتاینبک به زبان چینی "خوشه خشمگین" ترجمه میشود.) به طور کلی داستانهای گوناگونی درباره ترجمههای تحریفشده چینی از روی متون غربی روایت شده است که به پای ماجرای ترجمههای سرهمبندی شده از زبان چینی توسط غربیها نمیرسد. یک مثال مشهور از حدود سال ۱۶۰۰: گروه ۱۲ نفرهای از کشیشهای یسوعی (ژزوئیت، عیسوی) جدی و باپشتکار را تصور کنید که نسخه مستندِ چهارصد صفحهایِ مجموعهی عظیم اندیشههای کنفوسیوس را به شصت صفحه، آن هم به زبانی ثقیل و خشک، تقلیل میدهند. به این نکته نیز اشاره شد که در عصر جدید، آمریکا بر ترجمه اسناد دیپلماتیک چین تمرکز کرده است نه ادبیاتش.
لیو منگژی مدیر "موسسه فرهنگ چینی" در آکادمی ملی هنر چین سوالی درباره چین و آمریکا مطرح کرد: "چطور میخواهیم کینه و نفرتمان را برطرف کنیم؟ مهمتر اینکه هرگز با سلاح نمیتوانیم آن را برطرف کنیم." پاسخهایش آشتیطلبانه بود. او تاکید کرد که آمریکا باید به این موضوع فکر کند که تاریخ حتی نشان نمیدهد که اصلاً ما چرا با هم سر جنگ داریم. ما مثل یک زوج هستیم! "ما با هم دوست هستیم دوستان! با چهرههایی متفاوت اما قلبهایی یکسان! حتی اگر احساسات بدی وجود دارد بیایید طلاق نگیریم!" ما میتوانیم در زیبایی و همدلی و مهربانی زمینه مشترک پیدا کنیم. مثال پیروزی زیبایی بر سیاست؟ دکتر لیو سلسلهای چینی را نام میبرد که اختلافش را با بربرها با فرستادن زنان زیبا برای برقراری صلح حل کرد!
من نقش واضح و ملموس هنر را در آسیا و اروپا دیدهام، نه تنها فرهنگی، بلکه اجتماعی و سیاسی. در دوران جهانی شدن ما، تمام هنرمندان و متفکران ما به مهارتهای گسترشیافتهای نیاز دارند تا در فرهنگ جهانی مشارکت بکنند. در آمریکا، که نه وزارت فرهنگ داریم، نه تئاتر ملی که بتواند اولویتها و حساسیتهایمان را بیان کند، معلمهایمان وظیفه ویژهای دارند، و همچنین فرصتی ویژه، که زندگی خلاقانه و فکری دانشآموزان آمریکا را پرورش دهند. من فکر میکنم آموزشِ مداوم و کارآمد کلید غنا بخشیدن به روابط ملتمان در هر سطحی با دیگر ملتهای جهان است.
درباره نویسنده:
لیسا تایلر رناد (کارشناس ارشد کارگردانی، دکترای تاریخ تئاتر/نقد) مدیر مجموعه آموزشی اینترآرتس (تربیت بازیگر) در اوکلند کالیفرنیاست. او در زمینههای بازیگری، صدا، بدن، تئوریهای نمایش، و آوانگاردِ آغازینِ اروپایی در آمریکا، موسسات تئاتری عمده در آسیا، مکزیک، روسیه و سوئد تدریس و سخنرانی کرده و آثار متعددی را نیز به چاپ رسانده است. او دریافتکننده کمکهزینه از بنیاد فورد و مجمع ملی علوم و نیز جوایز بازیگری است. از میان آثار منتشر شدهی رناد میتوان به "سیاستهای تربیت بازیگر آمریکایی" (۲۰۰۹، ۲۰۱۱) و "کار صدا و حرکت استانیسلاوسکی" (۲۰۱۳) اشاره کرد. رناد نویسنده ارشد مجله فرهنگی بینالمللیِ "صحنهی چهار" و یکی از سردبیران موسس نشریه انجمن جهانی منتقدان تئاتر است.
ترجمه: شیرین میرزانژاد (گروه تئاتر اگزیت)
ویراستار: یوریک کریممسیحی
منبع: مجله "صحنه چهار" ویژهنامه هنر و سیاست