به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه شرق؛ از سال ١٩٨٦ بهبعد در انگلستان مجلهای فلسفی با عنوان «کوگیتو» سهبار در سال منتشر میشد. این مجله حاوی مقالاتی است در گستره وسیعی از مسائل فلسفی و نیز سایر موضوعات نظری و عملی مرتبط با فلسفه. از مطالب همیشگی این مجله میتوان به مصاحبه با برجستهترین فلاسفه حاضر، بررسی مقالات و آثار فلسفی، اخبار فلسفی و معماهای منطقی اشاره کرد. در سال ١٩٩٩ انتشارات راتلج کتابی با عنوان «گفتوگوی کوگیتو با فلاسفه بزرگ» منتشر کرد. این کتاب حاوی بیست مصاحبه با مهمترین فیلسوفان حاضر بود که در مجله کوگیتو بین سالهای ١٩٨٧ و ١٩٩٦ منتشر شده بود. اخیرا چهار مصاحبه از این کتاب در «کوگیتو: زنان اندیشه» به فارسی ترجمه شده است. کتاب حاضر حاوی یک مقاله و چهار گفتوگو با فلاسفه زن یا زنان فیلسوف است. این مجموعه با پیشچشمداشتن این گفته هیوم که «فیلسوف باش اما در همان گیرودار فلسفهات، مردی باش»، مخاطب خود را به آنسوی فلسفه سوق میدهد آنجاکه حجاب جهل برداشته شده است. اندرو پایل که گفتوگوها زیر نظر او انجام شده با نیمنگاهی به هیوم و ظهور زنان در عرصه فلسفه مدرن آمریکایی- انگلیسی به جمله هیوم میافزاید: «و نیز زنی باش». رئوس کلی کتاب حاضر را در همین افزوده باید جست. شاید خواننده ناآشنا با فلسفه نتواند کتابها و مقالههایی را که اعتبار یک متفکر بسته به آن است بخواند و بفهمد اما هرکسی با خواندن یک مصاحبه جدی میتواند به نکاتی پی ببرد و جان کلام یک اثر و شخصیت نویسنده آن دستگیرش شود. مسلما همین ویژگی آخر نشان میدهد که چرا مصاحبه همیشه جذاب و خواندنی است. خاصه در این کتاب که گفتوگوهایش بههیچرو فنی و حرفهای نیستند اما چشماندازی جذاب، دیدنی، و البته فهمیدنی از عرصه فلسفه در برابر خواننده میگشاید.
کتاب حاضر، با مقاله بسیار کوتاهی از مری وارناک با عنوان «فیلسوف کیست؟» آغاز میشود که تلویحا رئوس کلی مصاحبه او را نیز در این کتاب روشن میکند. در این نوشته کوتاه، وارناک چندین ویژگی مهم برمیشمارد که برازنده فیلسوف بهمعنای واقعی کلمه است: «رسمیبودن عنوان حرفهای مهم نیست؛ شرط اصلی این است: فیلسوف کسی است که در حدی بسیار کلی فکر کند، «هدفی تبیینی» داشته باشد و از همه مهمتر برای اثبات نظر خود دلیل و حجت بیاورد. نشان بارز یک فیلسوف واقعی در این ویژگیها خلاصه میشود». مصاحبه اول کتاب نیز در همین راستا با وارناک است. او در این گفتوگو ضمن اشاره به اگزیستانسیالیسم، سارتر، و فلسفه زبان از آموزش فلسفه و نقش فلسفه در زندگی عمومی مردم میگوید. وارناک با بحث درباره این موضوعات در انتهای مصاحبه میکوشد نقش فیلسوف را در زندگی عمومی و تصمیمگیریهای کلان نیز تعیین کند: «فلاسفه دو حسن در مقام ریاست دارند. اول اینکه آنها بهدلیل حرفه خود عادت دارند حرف مردم را تحلیل کنند، استدلالها را بیرون بکشند و ببینند تناقضشان در کجاست و از این قبیل. حسن دوم آنکه فلاسفه موضوعی مخصوص به خود ندارند؛ بدین معنی که همیشه مشغول تخصصهای سایر افرادند، از آنها فاصله میگیرند، چیزی را که میگویند تقریباً میفهمند و فرضیهای آزمودهنشده را بررسی میکنند».
مصاحبه دوم با جین همپتن است درباره «هابز و قرارداد اجتماعی». همپتن در این گفتوگو ضمن گلایه از بیمیلی فیلسوفان برای حضور در عرصه سیاست آمریکا، نقش فلسفه را نیز در سیاست و جامعه آمریکا بهمراتب کمتر میبیند. او معتقد است اگرچه مردم نیز به دلایلی فیلسوفان را بازی نمیدهند، فلسفه اخلاق و خصوصا حوزه اخلاق کاربردی در نظریه فمینیستی در محافل عمومی و آکادمیک بیشتر مطرح است. همپتن که خود را یک فیلسوف تحلیلی مینامد، نیاز به دقتنظر تحلیلی و استفاده از منطق را در زندگی عمومی و حیات فکری آدمها بسیار مهم و ضروری میداند. ازاینرو، اگرچه اقبال به این فلسفه و دیدگاه قابلتوجه است، بهشدت نگران است که فلسفه انگلیسی- آمریکایی تا کی میتواند دوام داشته باشد. او گرچه میگوید خصومتی با افکار نو و نظریههای جدید ندارد و آماده پذیرش آنهاست، نمیتواند بپذیرد همین شیوههای نوین روش استدلالی و تفکر منطقی در سنت تحلیلی را سست کنند.
گفتوگوی سوم کتاب با مارتا نوسباوم است درباره «فلسفه اخلاق». نوسباوم در این مصاحبه ضمن توضیح علایق خود به فلسفه یونان باستان از نسبت هنر و اخلاق و همچنین اخلاق و سیاست میگوید. ازاینرو، ارسطو مهمترین چهره بحث نوسباوم است. او کمالطلبی را از نخبهگرایی جدا میکند و ارسطو را نه نخبهگرا بلکه کمالطلب معرفی میکند. او معتقد است باید از آرای ارسطو درباره زنان و بردگان چشمپوشی کرد چون استدلالی به دفاع از این افکار اقامه نمیکند. اما از موقعیت حذفشده کسانی که موضوع بحث ارسطو بودند استفاده میکند و نشان میدهد «وظیفه بسیار شاقی برعهده فلسفه است»؛ وظیفهای که محمل اصلی بحث نوسباوم در این مصاحبه است. در نظر نوسباوم ارسطو ما را وادار به طرح سؤالهای درست و بهجا میکند و ازاینرو، تأکید دارد بکوشیم بسته به زمان خود و به شیوه خود به این سؤالها جواب دهیم. نوسباوم موقعیت زنان و مطالعات فمینیستی خود را در همین بافتار دنبال میکند و میکوشد موقعیت زن و مرد را در دنیای مدرن توضیح دهد.
و مصاحبه آخر کتاب نیز با نانسی کارترایت است درباره فلسفه میان علم و سیاست. کارترایت در این مصاحبه، به سیاق مصاحبههای دیگر کتاب، ابتدا از نحوه آشنایی خود با فلسفه میگوید. او در این مصاحبه میکوشد نسبت فلسفه و علم را در زمینه سیاست توضیح دهد. در نظر او، علم به نحوهای که جهان میبایست باشد باید ارتباط تنگاتنگی با علم به همان شکلی که جهان هست داشته باشد و جهشهای استقرایی بزرگ را نمیتوان پیشبینی کرد بلکه باید با احتیاط بسیار به اینها مبادرت ورزید. کارترایت به گزارههایی که میگویند «چیزها باید چنین و چنان باشد... زیرا» بدگمان است و همینطور به این عقیده که نباید درباره «جهان بهصورتیکه هست» زیاد صحبت کرد. او در این مصاحبه نشان میدهد به انواع ظرفیتهای موجود در علم معتقد است چون تصور میکند روش معقولی است برای بناکردن امور در اقتصاد و فیزیک و برخی حوزههای دیگر. اما تأکید دارد که نمیتوان صرفا با تکیه بر فیزیک به کار و بار جهان پی برد.