به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه شرق؛ سی. رایت میلز، (١٩٦٢-١٩١٦) جامعهشناس آمریکایی را بنیانگذار جامعهشناسی انتقادی میدانند. مکتبی که معتقد بود تحقیقات علوم اجتماعی در ایالات متحده بیانگر واقعیتهای موجود در این جامعه نیست و رسالت روشنفکری و روشنگری خود را کاملا از دست داده است. تأثیر آثار او در حوزههای مختلف جامعهشناسی مانند جامعهشناسی انتقادی، فمینیسم، انقلاب، طبقات، اقشار و جامعهشناسی پستمدرن قابل تأمل است. میلز برای مخاطبان ایرانی نیز نامی شناختهشده است. دو کتاب مهم او به فارسی ترجمه شده: «بینش جامعهشناسی» (١٣٦٠) و «مارکسیستها» (١٣٨٢). البته کتاب دیگری نیز با عنوان «مارکس و مارکسیسم» (١٣٧٩) به فارسی برگردانده شده که درواقع بخش نخست کتاب حجیم مارکسیستها است.
بینش جامعهشناسی: نقدی بر جامعهشناسی آمریکایی
کتاب «بینشجامعهشناختی» را مهمترین اثر میلز در زمینه جامعهشناسی نظری میدانند که در سال ١٣٦٠ عبدالمعبود انصاری ترجمه و شرکت سهامی انتشار چاپ کرد. بسیاری از جامعهشناسان انتقادی مقالات این کتاب را نمونه برجستهای در سنت تحقیقات علوم اجتماعی کلاسیک میدانند که چالشی جدی علیه جامعهشناسی غیرمتعهد آمریکایی است. مشی نظری میلز مبتنی بر نوعی بینش تاریخی است مرکب از اندیشه و روش جامعهشناسان کلاسیک، بهخصوص مارکس و وبر. میلز در این کتاب نشان میدهد به کمک بینش جامعهشناختی میتوان تأثیر رویدادهای عظیم و دامنهدار را در زندگی خصوصی و فعالیتهای اجتماعی خود و دیگران درک کرد. او در این کتاب نشان میدهد که زندگی یک فرد و تاریخ یک جامعه بدون ادراک هر دو غیرقابل فهم است. اساس طبقهبندی میلز در این کتاب، طبقهبندی مشکلات و مسائل عام ساختاری است. در نظر او، این طبقهبندی وسیله اساسی بینش جامعهشناختی و خصلت برجسته همه آثار کلاسیک در علوم اجتماعی است. میلز همچنین در این کتاب جامعهشناسی جاری در عصر خود یا، بهعبارت دیگر، جریان اصلی جامعهشناسی را تحلیل و از دو سنت حاکم بر جامعهشناسی آمریکایی بهشدت انتقاد میکند. او جامعهشناسی را اصالتا تاریخی-تطبیقی میداند و بههمیندلیل مخالف جامعهشناسانی است که جامعهشناسی را به شکل مصنوعی و مبالغهآمیز تقسیم و طبقهبندی میکنند. میلز با مطالعه آثار گذشتگان و تأمل در وضعیت علوم اجتماعی بهعنوان یک واقعیت اجتماعی، همچنین با مطالعه واقعگرایانه اوضاع و احوال فردی و اجتماعی توانسته بود منظومهای از مفاهیم و اصطلاحات را به طور دقیق در قالب یک دستگاه تحلیلی-انتقادی ارائه دهد. از این حیث بسیاری از جامعهشناسان انتقادی کتاب حاضر را کتابی جامع به شمار میآورند.
مارکس، مارکسیسم، مارکسیستها
میلز را بیشتر به خاطر کتاب «مارکسیستها» میشناسند. کتاب حجیمی که اوایل دهه گذشته با ترجمه خشایار دیهیمی به فارسی منتشر شد. البته چند سال پیش از آن، بخش مهمی از همین کتاب با ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی منتشر شده بود. این کتاب از چند حیث مهم است: ١- تقریبا تمامی ابعاد اندیشههای مارکس را در زمینههای فلسفی، سیاسی، علوم اجتماعی و اقتصاد (با تأکید خاص بر جامعهشناسی مارکسی) توضیح میدهد. ٢- ضمن بررسی دقیق اندیشههای مارکس، نقاط قوت و ضعف او را با توجه به شرایط کنونی جهان بررسی میکند. ٣- گزیدهای از آثار مارکس را از زبان خود او نقل کرده تا میزان دقت تحلیل خود را نشان دهد. ٤- میلز در این کتاب مارکس و انگلس را پیکره واحدی در نظام تفکر مارکسیستی میداند و موافق تفکیک افکار آنان (جز در موارد خاص) نیست. او همچنین در کتاب حاضر، ضمن انتقاد از مارکسیسم استالینی، نشان میدهد چگونه افکار و اندیشههای او تحریف شده و به صورت جزمی و زورگویانه درآمده است. ازاینرو، این اثر را میتوان بهعنوان کتابی علمی و آکادمیک در نظر گرفت که، بیآنکه قصد بزرگنمایی یا تحقیر مارکس را داشته باشد، میکوشد مارکس و مارکسیسم کلاسیک را به قشر روشنفکر و نخبگان معرفی کند. این کتاب در شرایط زمانی بسیار دشواری نوشته و منتشر شد: از یکسو، فشار کمونیسم روسی برای چیرگی بر اذهان مردم کشورهای غربی از طریق تأکید بر نقایص نظام سرمایهداری وجود داشت و از سوی دیگر، جو خفقان مککارتیسم در ایالات متحده آمریکا برای مبارزه با کمونیسم و اندیشههای کمونیستی. در چنین پسزمینهای میلز میکوشد در کتاب حاضر ضمن تأیید نقایص و تضادهای درونی نظام سرمایهداری و پیامدهای ناگوار اجتماعی آن، مارکسیسم روسی را نیز نوعی انحراف از مارکسیسم کلاسیک معرفی کند که در نظرش خصلتی جزمی و انعطافناپذیر داشت.
این کتاب پیشدرآمدی بر انواع مارکسیسم است: بازنگری گونههای متعدد مارکسیسم با صراحت کامل. میلز در این کتاب فهرستی نظاممند از اندیشههای اساسی مارکسیسم ارائه و سپس نقدشان میکند. او این طرح را با پرسشهای تاریخی مختصری از خطوط عمده تکوین و کاربرد مارکسیسم دنبال میکند. میلز در این کتاب نشان میدهد مارکس تصوری فراگیر از علوم اجتماعی داشت و علوم اجتماعی را در کلیت خودش میدید. به نظر او، هیچ پدیده اجتماعی از دسترسی نظری مدلی که مارکس بنا کرد خارج نیست و بسیاری از چیزهایی که معمولا، حتی امروزه، جزئی از علوم اجتماعی محسوب نمیشوند در مفاهیم و نظریههای او گنجانده شدهاند. مارکس برای میلز در حد و مرزهای اصولی آکادمیک یا تخصصگرایی محدود و محصور نمیشود، چراکه در آثار مارکس آنچه امروز، علوم سیاسی، روانشناسی اجتماعی، اقتصاد، جامعهشناسی و مردمشناسی نامیده میشود، همگی به کار گرفته شدهاند. بهاینترتیب، میلز کوشیده تعادلی پدید آورد بین دو طیفی که له و علیه مارکسیسم هستند و از این طریق به زعم خود، تفسیری نزدیک به واقعیت از مارکس و مارکسیسم عرضه کند. در کل، کتاب حاضر را میتوان مروری دانست بر فلسفه مارکسیسم کلاسیک؛ از منظر هگلی و فویرباخی آن تا سوسیالیسم علمی مارکس و انگلس و برپایی بینالملل اول و دوم. البته دراینمیان، خلاصهای از زندگی مارکس و سیر تکاملی آن، نقاط قوت و ضعف مارکسیسم کلاسیک و رویدادهای بزرگ اروپا و غرب نظیر انقلابهای ١٨٣٠، ١٨٤٨ و کمون پاریس نیز مرور و بررسی میشود.