به گزارش فرهنگ امروز به نقل از هنرآنلاین؛ قریب به اتفاق داستانهای مجموعهی پناهگاهی در جنگل، از طریق مضمون مشترکی به هم پیوستهاند تمی که هشداری و تلنگری است به اذهانی که به روزمرگی عادت کردهاند هشدار اینکه زندگی ممکن است در آنی و لحظهای چهره بیرحمش را عریان و روزمرگی به ظاهر یکنواختش را آنچنان زیر و رو کند که در مواقعی حتی فاجعهبار و مصیبتزا باشد. بیشک مضامین اکثرا رئالیستی این داستانها بسیار محتمل است همانندیهایی نیز با حوادث واقعی و تجربیات زندگی بسیاری از خوانندگان داشته باشد.
از زبان مترجم این کتاب میخوانیم: "داستانکها که داستانهای بسیار کوتاه نیز نامیده میشوند دهها سال است که در ایالات متحده آمریکا ژانر ادبی مستقلی را تشکیل داده و بسیار پرطرفدارند. کتابهای چاپی و سایتهای ویژه این نوع داستانکها از پرفروشترین و پرخوانندهترینها بوده و هستند علت این استقبال هم روشن است: خواننده عجول، شتابزده، خسته و بیحوصله آمریکایی ـ که تمامی اینها خصائص آمریکائیان متوسطالحالی است که تقریبآ تمامی ساعات روزشان در محل کار و رفتوآمد از منزل به محل کار سپری میشود ـ نه وقت مطالعه کتابهای قطور رمان و داستان دارد و نه حوصله و انگیزهاش را، اینها را اهل فن و دانشگاهیان و منتقدان و مفسران ادبی مطبوعات تخصصی و امثال ذالک میخوانند نه ـ همانطوری که در سطور فوق آمد ـ آمریکاییان متوسطالحال که اکثریت قریب به اتفاق جمعیت شهری آمریکا را تشکیل میدهند. داستانکهایی که در این بخش آمده از بین صدها داستان بسیار کوتاه ژانر وحشت و تعلیق وفق محدودیتها و مقتضیات چاپ و نشر ادبیات داستانی در ایران انتخاب و ترجمه شدهاند و نویسندگان تمامی آنها آمریکاییاند و از آنجایی که نویسندگان اکثر این داستانکها، غیر از داستان "فاصله" و داستان "آن یک ساعت"، نویسندگان جوان و نه چندان معروف آمریکایی هستند در این مجموعه به زندگی و آثار آنان اشارهای نشده است."
قسمت کوتاهی از یک داستان این مجموعه:
" زن زیبایی به قصد خودکشی روی لبه بام یکی از ساختمانهای مسکونیِ بلند مرتبه شهر نیویورک ایستاده است. درست در لحظهای که زن میخواهد خودش را پرت کند مرد جوانی برای گرفتن حمام آفتاب وارد پشت بام میشود. زن متعجب از این ورود بیموقع از لبه بام عقب میکشد. مرد حدود ۳۰ یا ۳۵ سال دارد با موهای بلوند، بدنی لاغر، میانه بالا و پاهایی باریک. مایوی مشکی رنگش در آفتاب تند چون لکهای سیاه چشم را میزند. کمتر از ۱۰ قدم با لبه بام که زن رویش ایستاده فاصله دارد. زن به مرد خیره میشود. وزش باد موهای بلند و سیاه رنگ زن را روی صورتش میریزد. زن موهایش را از روی صورتش کنار میزند و با یک دست آنها را کنار سرش نگه میدارد. بلوز سفید و دامن آبی کم رنگش با وزش باد موج برمیدارند ولی زن هیچ اعتنایی نمیکند. مرد متوجه میشود زن پابرهنه است. یک جفت کفش پاشنه بلند زیر لبه بام، جایی که زن رویش ایستاده، رها شده است. زن صورتش را از مرد برمیگرداند. باد مجددآ میوزد ولباس زن را چین میاندازد. مرد آرزو میکند کاش میشد سریع جلو رفت و زن را پایین کشید."
این کتاب با قیمت 15 هزار تومان منتشر شده است.