به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ متن زیر یادداشتی از حجت الاسلام مصطفی جمالی است که در پی می آید؛
۱ـ فلسفه به معنای عام آن یعنی عقلانیت و خردورزی که در سرشت انسانی است و به تعبیر روایات عقل رسول باطن است و انسانیت انسان و کمال او با آن رقم می خورد. هرچند انسان تماماً اندیشه نیست بلکه او با فطرتی خلق شده و در کنار عقلانیت، عاطفه و تمایلات، عمل و کنش های انسانی دارد و این سه بًعد « قلب، ذهن، عمل» در مجموع شاکله انسانی را شکل می دهند. رسول ظاهر هم با تمامی ابعاد وجودی انسان سخن گفته و به هدایت تمامی ابعاد پرداخته، او هم اِثاره عقل می کند و هم اِثاره قلب و عمل صالح محصول تربیت رسول است. اگر چه مخاطب رسول عقلانیت انسان است ولی بدون رسول کُمیت عقلانیت انسان لنگ است و لذا عالم با رسول و امام آغاز گردیده و با رسول ادامه پیدا کرده و با امام ختم می شود.
۲ـ تاریخ فلسفه همزاد تاریخ انسان است و متن تاریخ، متن درگیری دو جریان حق و باطل است و در این میانه این انسان است که به با عقلانیت خود به دعوت ها و نداها گوش فرا می دهد و عقل او مصباح طریق می گردد و یا تولی به جریان حق پیدا کرده و مسیر توحید را بر می گزیند و با هدایت رسول گام برمی دارد و عقلانیت او سرشار می گردد و نور و علم می شود و یا به تولی شیطان گردن می نهد و عقلانیت او بدل به نکرا می شود و به جهل و ظلمت ختم می شود. بدینسان تاریخ فلسفه را می توان تاریخ درگیری دو فلسفه نور و ظلمت، دو فلسفه حق و باطل، دو فلسفه اسلامی و الحادی دانست.
۳ـ فلسفه اسلامی و فیلسوفان اسلامی را به حق می توان پاسبانان حریم اعتقادات ناب اسلامی دانست که با جُهد و تلاش وافر خود در پی اثبات برهانی (نه جدلی) معارف حقه بوده اند و فلسفه اسلامی اگر چه در مقام روش همچون دیگر فلسفه های الحادی خود را آزاد از هر گونه دلبستگی تعریف می کند اما آنچه در منتجه حاصل شده است برخلاف فلسفه های الحادی، اثبات زیبای اعتقادات است و اوج آن برهان صدیقین در اثبات توحید، روح اسلام ناب است.
۴ـ تحقق انقلاب اسلامی در عصر پیچیده امروزه حضور حداکثری و نظامند اسلام ناب را طلب می کند چرا که در مقابل کفر پیچیده و طالب سرپرستی همه شئون حیات انسانی، اسلام ییچیده و منظومه جامع معارف از اعتقاد تا عمل باید به میدان بیاید. امروز دیگر اسلام تنها با شبهات نظری و اعتقادی مواجه نمی باشد که بتوان با ظرفیت موجود فلسفه و کلام اسلامی بتوان به مقابله با آن پرداخت ، بلکه معرکه دنیای امروز، معرکه اسلام در عمل است و بشر خسته از نسخه های عملی مکتب های مادی شرق و غرب در انتظار فتح الفتوح انقلاب اسلامی در ارائه نسخه جدید حیات انسانی در صحنه عینیت می باشند.
۵ـ حال سوال مهم و اساسی این است که آیا فلسفه صدرایی ظرفیت ارائه نسخه عام تغییر را دارد تا بتواند مادر علوم در ارائه معادله تغییر موضوعات خود باشند؟ نسخه تغییر بدین معنا که مسئله توسعه و تغییر جامعه از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب در عصر حاضر به گونه ای رقم می خورد که لازم است هزاران مولفه اجتماعی ( مولفه های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی) ملاحظه گردد و نسبت هر مولفه به دیگر مولفه ها و نسبت به کل در مراحل مختلف تغییرمحاسبه شود ـ کاری که مدل های توسعه انجام می دهند ـ تا بتوان در سایه این ملاحظه نسبیت در حال تغییر ، معادله تغییر را به صورت کیفی و کمّی ارائه داد.
۶ـ از نگاه فرهنگستان علوم اسلامی اگر چه فلسفه اسلامی تا کنون توانسته در مقابل شبهات نظری با بایستد و به خوبی چرائی و چیستی عالم را ترسیم کند اما برای دستیابی به فلسفه چگونگی لازم است عقلانیت فلسفی ما رشد کند و با نگاه وحدت گرا و انتزاعی و تنها با تکیه بر منطق صوری نمی توان به معادله تغییر دست یافت بلکه هم باید منطق تعریف و هم منطق جریان ارزش های دینی از مرحله نظر تا عمل به خوبی تبیین گردد. فلسفه شدن اسلامی در پی پر کردن این خلاء جدّی در فضای عقلانیت فلسفی می باشد. فلسفه ای که به دنبال تبیین روشی است که بتوان به خوبی نظامات اجتماعی را از دین در گام اول استنباط نمود و در گام بعد بتوان با دستیابی به مدل های کیفی و کمّی ـ که علوم متکفل این بخش می باشند ـ زمینه ارائه معادله تغییر عینی ـ که مدل ها و برنامه های توسعه متکفل این بخش می باشند ـ را در جامعه فراهم نمود .
۷ـ نتیجه آنکه فلسفه شدن اسلامی فلسفه ای در ساحت روش سازی است که مبتنی بر آن می توان به تبیین سه حوزه روشی «روش استنباط نظامات دینی، روش مدل سازی، روش ارائه معادله تغییر» پرداخت موضوع و غایتی که بسیار متفاوت با موضوع و غایت فلسفه کنونی حوزه های علمیه می باشد. بر این اساس ادعای مخالفت فرهنگستان با فلسفه موجود ادعای گزاف می باشد. البته ذکر این نکته لازم است که فرهنگستان همچون برخی از ناقدان فلسفه موجود معتقد است که فلسفه موجود اگر چه از حیث غایت و و از حیث موضوعات و از حیث دغدغه فلیسوفان اسلامی و از حیث فرهنگ اجتماعی و تمدنی ـ که در آن فلسفه رشد کرده است ـ اسلامی می باشد ولی این فلسفه از حیث روش هرگز مانند علم فقه، اسلامی نمی باشد چرا که فقه به دنبال جریان روشمند معارف دین در ساحت حیات عملی می باشد ولی فلسفه از حیث روش خود را متعهد به هیچ دینی نمی داند (برخلاف ادعای متکلمین که خود را متعهد به اثبات معارف می دانند) و مبتنی بر بدیهیات و اقتضائات برهان سلوک می کند و لذا می توان اینگونه بیان کرد که فلسفه از حیث روش سکولار (به معنای خالی بودن از دین نه ضد دین) می باشد.