فرهنگ امروز/ نادر شهریوری(صدقی):
ولادیمیر نابوکوف (١٩٧٧-١٨٩٩) علاوهبر علاقهاش به ادبیات، عاشق پروانهها و شطرنج نیز بود. علاقهاش به پروانهها او را به خاطرههای خوش از کودکیاش میبرد و علاقهاش به شطرنج فراتر از علاقه او به یک «بازی» صِرف بود. نابوکوف در بازی شطرنج امکانات بیانتهایی میدید که موقعیت تدافعیاش را در برابر حملات رقیب، مستحکم میساخت. نابوکوف بهرغم ژست تهاجمی همواره خود را در معرض نیروهایی میدید که قادر به کنترلشان نبود، او که قربانی جنگ و مهاجرت بود خود را در «کیشی مدام» مییافت. انقلاب ١٩١٧ اولین کیش مهمی بود که نابوکوف را در موقعیت تدافعی قرار داد و در پی آن متناوباً کیشهای پیاپی مواضع نابوکوف را مورد حمله قرار میداد، گو اینکه نابوکوف هیچگاه «مات» نشد که حتی بالعکس، حملات مداوم قوایش را متمرکز و خلاقیتش را بیشتر کرد اما درهرحال نابوکوف نیازمند استراتژیهای گشایش بود تا بتواند با درک پوزیسیونهای بازی به ارائه «بازی مناسب» در برابر حریف نائل آید.
«دفاع لوژین» یکی از مهمترین رمانهای نابوکوف منتشرشده در ١٩٣٠ است که در آن به بررسی زندگی فردی بهنام لوژین میپردازد، نابوکوف زندگی وی را در ابتدا تا انتها -تا خودکشیاش- روایت میکند. از همان آغازِ رمان خواننده لوژین را در انزوایی شدید میبیند. انزوای شدید، لوژین را در حالت دفاع قرار میدهد. «دفاع لوژین» عنوان بسیار مناسبی است، زیرا «گاردگرفتن» او چیزی جز واکنش به دنیای بیرون نیست. گویی که دنیای خارج برایش معنایی جز حملات مدام حریف به مواضع او ندارد. به بیانی دقیقتر «منِ» او نیز در معرض نیروهایی قرار گرفته بود که او قادر به کنترلشان نبود. این تصور از دنیای بیرون بهویژه باعث آن شده بود که لوژین رفتاری توأم با بیاعتمادی نسبت به دیگران در پیش گیرد، این بیاعتمادی علاوهبر خانوادهاش شامل دنیای بیرونیتر مانند همکلاسیهایش نیز میشد، مثلا لوژین در بدو ورود به مدرسه جای تنهاییاش را از همان ابتدا «در میان هیزمها» مشخص کرده بود: «به میان هیزمها برمیگشت. آنجا را در همان روز انتخاب کرده بود، همان روز تیرهوتاری که آنقدر کنجکاوی ریشخندآمیز و خصمانه اطرافش را احساس کرده بود که چشمهایش بیاختیار از رطوبت سوزانی پر شده بود و به هر چیز نگاه میکرد. فقط برای اینکه آدم مجبور است به چیزی نگاه کند. بر اثر اشک دچار استحالههای ظریف و بصری میشد.»١
در این میان اتفاقی کاملا تصادفی و غیرقابلپیشبینی لوژین را با صفحه شطرنج آشنا میکند. لوژین در ضیافتی که پدرش - لوژین بزرگ- در سالگرد درگذشت پدر همسرش برگزار میکند، مطابق معمول با پرهیز از حضور در جمع به گوشه اتاق پدرش میرود و در آنجا ناخواسته با حضور ویولنزن مراسم پای تلفن مواجه میشود: «ویولنزن گفت: چه بازیای، چه ترکیبهایی دارد مثل ملودی موسیقی، میدانید من حرکتها را میشنوم.»٢
برای لوژین که دنیای بیرون جز حملاتی مدام علیهاش نبود، شطرنج بهترین دفاع بود. از آن پس او بهترین شکل دفاع را در ترکیبات متنوع و بیپایان شطرنج جستوجو میکرد. این ترکیبات از نظرش سدی دفاعی در برابر دنیای ستمگر بود و او میتوانست در ترکیبات شطرنج، درست مانند «در میان هیزمها» پنهان شود. از آن پس شطرنج همهچیز لوژین میشود و او تنها با تصاویر شطرنجی قادر به فکرکردن میشود و ذهنش حتی در امور جزئی زندگی طوری عمل میکند که انگار پشت صفحه شطرنج نشسته است. بدینسان لوژین شطرنج را جدی میگیرد و در آن متوقف میشود. به بیانی دیگر «او با مهرههای صفحه شطرنج کنار میآید - نه با مهرههای جاندار زندگی واقعی که نافرمان و گریزپا هستند.»٣
نابوکوف در رمان «دفاع لوژین» تحلیلی روانشناسانه ارائه میدهد و خوانندگانش را با خود به لایههای پنهان و کشفنشده ذهن شخصیت میبرد، تا رفتارهای لوژین کمی قابلفهم شود، اما درعینحال خواننده تشابهی نیز میان سیستم دفاعی لوژین با سیستم دفاعی نابوکوف مییابد و گاه فکر میکند علاقه شدید نابوکوف به شطرنج ردّی نیز از خود در میان قهرمانانش باقی گذارده است. هرچند که نابوکوف در پیشگفتاری که در ١٩٦٣ بر رمان «دفاع لوژین» مینویسد نسبت به هرگونه تفتیش برای یافتن تشابهی میان خود با لوژین هشدار میدهد و آن را منکر میشود و برای اثبات نظر خود و راحتی خیال تفتیشکنندگان، سیاهه میراث خود به لوژین را برمیشمرد. «محض خاطر چنین مفتشهایی اعتراف میکنم که معلمه فرانسویام، شطرنج جیبیام، میلم به شیرینی و هسته هلویی را که در باغ محصور خودم کاشتهام به لوژین دادهام.»٤ به نظر میرسد این هم نوعی بازی دفاعی است که نابوکوف ارائه میدهد. علاقه «استراتژیک» نابوکوف به شطرنج و نیاز عاجلش برای پیریزی سیستم دفاعی، شباهتهای او با لوژین را آشکار میکند. میراث نابوکوف در هر حال بیش از چند قلم سیاههای است که او برمیشمرد با این حال بهرغم شباهتهای دفاعی نابوکوف با مخلوقش- لوژین -
تفاوت اساسی نیز میان این دو شخصیت وجود دارد، این تفاوت در نگرش به مقوله «بازی» خود را نشان میدهد. بازی از نظر نابوکوف استعارهای است برای ارائه ترکیباتی مدام، خلاق و بیبنیان که جز با تغییر پیاپی بازی برای ارائه گشایشهای تازه و بهتعویقانداختن «اتمام» آن تحقق پیدا نمیکند. «ترکیب خوب» برای نابوکوف همواره از اولویت برخوردار است. او اساسا این نگرش- به ترکیب خوب- را پیشنیاز ادبیات عالی نیز تلقی میکند. نابوکوف در مصاحبهای میگوید «... به نظر من یک ترکیب خوب همیشه باید مقدار مشخصی از عنصر فریبکاری داشته باشد.»٥ او این نوع حرکات فریبکارانه را در صحنه اعمال میکند تا «توهم یک راهحل با افسونگری شعبدهباز»٦ را در بیننده ایجاد کند. در صحنه زندگی و هنر نابوکوف همواره با تعویق معنا و گریختن از موقعیتی به موقعیت دیگر و یا از سرزمینی به سرزمین دیگر مواجه هستیم، کاری که او در سراسر زندگی پرماجرایش انجام داد. حتی استفاده وی از زبانهای مختلف روسی و انگلیسی در انتشار رمانهایش و همینطور آشناییاش با دیگر زبانها - مانند تسلطش بر زبان فرانسه- فیالواقع از همین ایده «بازی» نشئت میگیرد. نابوکوف در همان مصاحبه علت علاقه خود به شطرنج را اینطور بیان میکند: «به شطرنج علاقه دارم، ولی کلک در شطرنج هنر است، بخشی از بازی است، جزئی از ترکیب، بخشی از امکانات خوشایند، توهمات، چشمانداز تفکر که شاید چشماندازی دروغین باشد.»٧ نابوکوف و لوژین اگرچه به شطرنج بهمثابه مقولهای استراتژیک توجه دارند اما تفاوتی به همان میزان استراتژیک میانشان وجود دارد: نابوکوف صحنه زندگی را شطرنج میبیند در حالی که لوژین شطرنج را زندگی تلقی میکند. از نظر لوژین واقعیتی جز شطرنج وجود ندارد اما واقعیتی که قبلا بازی شده است و چون بازی شده نتیجه آن روشن است. «او احساس میکند که رویدادها همه قبلا اتفاق افتادهاند.»٨ آنچه لوژین را در نهایت به فرجام تراژیک - خودکشی- میکشاند از قضا دقیقا همین است که ترکیباتی که ارائه میدهد قبلا «لو» رفتهاند. درحالیکه نابوکوف همواره در تدارک ترکیباتی افسونگرانه است تا حریف را مسحور شعبده خود کند.
«شاه، بیبی، سرباز» رمانی است که نابوکوف آن را در سال ١٩٢٨ بعد از اولین رمانش «ماری» و قبل از رمان مهمش «دفاع لوژین» نوشته است. این رمان چنانکه از عنوانش برمیآید اشارهای مستقیم به «بازی» ورق دارد. بازی نابوکوف در این رمان حول سه شخصیت: یک مرد، یک زن، یک مرد- شاه، بیبی، سرباز- شکل میگیرد. «شاه، بیبی، سرباز» همچنین عنوان نمایشی است که در محل وقوع رمان بر روی پرده است. برلین صحنه وقوع اتفاقات رمان است اما چنانکه نابوکوف میگوید رمان میتوانست در شهری دیگر رخ دهد. ماجرای این رمان شباهت به رمانهای «مادام بوواری» و «آنا کارنینا» نوشته فلوبر و تولستوی- دو شخصیت مورد علاقه نابوکوف- دارد و نابوکوف آن را انکار نمیکند. او در دوره نوجوانی به بعد با «آنا کارنینا» آشنا بود و صحنههای مشابه یا به تعبیر خودش شکلکهای بامزهاش از «مادام بوواری» درعینحال ادای دین به فلوبر است. در این دو رمان کلاسیک سرنوشت دو شخصیت اصلی زن - اما بوواری و آنا کارنینا- به مرگی تراژیک منتهی میشود. اما بوواری خود را با سم میکشد و آنا کارنینا خود را زیر چرخهای قطار میاندازد اما سرنوشت مارتا در« شاه، بیبی، سرباز» به مرگ منتهی نمیشود. مارتا اگرچه جای پای اِما و آنا میگذارد اما خود را نمیکشد. شاید مصلحتاندیشتر، بازیگرتر و یا بهتعبیر نابوکوف «بیخیالتر»٩ از آن است که دست به چنین کاری بزند.
پینوشتها:
نابوکوف با ارائه استراتژیهای گشایش و اساسا «ایده بازی» با هر نوع دترمینسمی مخالف است. دترمینسم به معنای سرنوشتی محتوم نقطهمقابل بازی بهمعنای اگزیستالیستی خود «شکلدادن» و ساختن قرار میگیرد. به همین دلیل نابوکوف با تحلیل روانکاوانه یا آنچه او دارودسته وینیها (اشاره به فروید) دارد مخالف است و آن را هجو میکند. از نظرش روانکاوی نوعی دترمینسم است و وقتی روانکاوها میگویند تو در کودکی اینطور بوده ولی به این خاطر حالا این کار را میکنی عملا زندگیات را برایت رقم زدهاند. (گفتوگو با رضا رضایی، روزنامه «شرق»، ٢٥ آبان ٩٥).
١، ٢. دفاع لوژین، ولادیمیر نابوکوف، رضا رضایی
٣ و ٨. دفاع لوژین، پسگفتار، رضا رضایی
٤. دفاع لوژین، به نقل از پیشگفتار نابوکوف
٥، ٦، ٧. گفتوگوی نابوکوف با بیبیسی، ١٩٦٢ به نقل از گلستانه ٨٨، مهرشید متولی
٩) «شاه، بیبی، سرباز» به نقل از پیشگفتار نابوکوف
شاه، بیبی، سرباز/ ولادیمیر نابوکوف/ ترجمه رضا رضایی/ نشر ثالث