به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ متن زیر نگاهی است به جدال آیت الله جوادی آملی و محمد فنایی اشکوری در خصوص علم دینی که در ادامه می خوانید:
محمد فنائی اشکوری با طرح پرسشهایی پیرامون امکان یا عدم امکان دسترسی بشر به وحی الهی، نظریه علم دینی جوادی آملی را مورد نقد قرار میدهد. وی همچنین نوع تعریف دین ارائه شده توسط آیت الله جوادی آملی جوادی را خالی از ابهام نمیدانند.
جوادی آملی در پاسخ به وی، وحی را امری شهودی دانسته که همه یافته های مفهومی ما باید منطبق بر آن باشد. وی در ادمه تلاش می کنند تعریف خود را از دین گسترش داده و به فقه رایج محدود ننمایند.
به باور آیت الله جوادی آملی ما به وحی دسترسی نداریم
اما قرآن متشکل از الفاظی است که این الفاظ حامل معانیاند. بیشک، ما به این الفاظ دسترسی داریم. ضمن اینکه معانی الفاظ نیز چنان نیستند که دسترسناپذیر باشند؛ وگرنه سودی به حال ما نداشت و وجهی برای ارسال و تعلیم آن نبود.
و نیز این ادعا که نمیتوان هیچ فهم یقینی از قرآن داشت، با بیان بودن و حجت بودن قرآن سازگار نیست. البته فهم ما از قرآن مراتبی دارد اما بیشک، فهم درست و یقینی از بسیاری از تعالیم قرآن ممکن و حاصل است.
آیا آنگاه که فهم ما از الفاظ وحی درست است باز هم به وحی راه نداریم؟
چرا عقل در «کنار» وحی نباشد؟ پیامبر از آن جهت که انسان است، ادراکات حسّی و عقلی دارد و علاوه بر این، از آن حیث که نبی است، از طریق وحی هم حقایقی را می فهمد؛ در نتیجه، برخی از سخنان او در زمره مدرکات عقلی او به شمار میروند، و البته چون او عقل کامل است، حجیت دارد. آیا کلام معصوم نمیتواند ناشی از عقل او باشد و نه وحی به او؟
از آنجا که طبق گفته وی ، عقل جزء دین است؛ آیا قضایای ریاضی، معارف دینی محسوب میشوند؟ چراکه بسیاری از معلومات حسّی و عقلی ما تاثیری در رستگاری اخروی ندارند و کارکرد آنها فقط سامان دادن به زندگی در دنیاست.
چه لزومی دارد ریاضیدانی که مشغول تحقیق در ریاضیات عالی است در بررسی هر مسئلهای، مثلا صد جلد بحارالانوار را بخواند و ببیند؟
پرسش تأملبرانگیز دیگر این است که: آیا قواعد اصول فقه یا علم تفسیر، قواعدی عام برای حل هر نوع تعارضی شمرده میشوند یا اینکه به تعارضات موجود در ادلّه فقهی و تفسیری اختصاص دارند؟ {با توجه به اینکه آیت الله جوادی معتقدند هنگامی که میان علوم مختلف و نقل دینی تعارض پدید آمد، باید همانند تعارضاتی که در بحث های فقهی رخ می دهد به اصول فقه و تفسیر مراجعه کنیم}
فهم بشر از وحی
وحی، شهودی است، نه حصولی؛ و عین الیقین است نه علم الیقین.
همین الفاظ، معبر ورود به معانی آنها است.
اصحاب عقل صائب با برهان عقلی، مقصود وحی رافهمیدند و صحابه نقل معتبر با دلیل تأسیسی یا امضایی شارع مقدس، منظور او را ادراک کردهاند و هرکدام از این دو دانش صحیح، حجت دینیاند؛ ولی این دانشها علمالیقیناند که باید با عینالیقین هماهنگ باشند؛ چنانکه فرض آن است که کاملاً با آن هماهنگاند.
معنای صواب و صدق و حق بودن علمالیقین، آن است که با عین الیقین مطابق است.
پس همه علوم، در رتبه بعد از وحی الهیاند و هرگز علمالیقین، قسیم (در کنار) عینالیقین نیست.
آنچه عین وحی است، همانا الفاظ قرآن کریم است که خود حجاب مفهوم و آن مفهوم نیز حاجب خارج و فهم نیز حجاب شهود است؛ یعنی حکیم و فقیه در حجاب چند لایهاند؛ در حالی که صاحب وحی نه در حجاب لفظ و نه در پرده مفهوم و نه در حجاب مثال متصل قرار دارد.
آنچه حقیقت وحی است، همانا مصداق او است {همان واقعیتی که بر نبی رخ داده است} و آنچه در ذهن محقق وحی شناس استقرار مییابد، مفهوم وحی است.
عقل استدلالی با تجربههای حسی شکوفا میشود و با تجرید و تعبیر و گذار از مرز حسّ و خیال و وهم و رهیابی به بارگاه منیع تجردّ عقلی، نبوغ استنباطی خود را مییابد و پیامبران الهی نیز در برانگیختن گنجینههای معقول بشری نیز سهم بسزایی داشتهاند: «ویثیرو لهم دفائن العقول».
فرق اساسی براهین عقلی مأثور (برگرفته) از معصومان (ص) با ادله عقلی منقول از حکیمان این است که معصومان، برهان عقلی خویش را از تجربه ی شهودی به دست میآورند و لذا از گزند هرگونه خطا مصون است، و حکیمان ادله عقلی خود را از تجربههای حسی و تجریدی آنها میفهمند و لذا ممکن است به آفت خطا دچار شدند.
هرچند دین مصطلح، مجموع عقاید، اخلاق، فقه و حقوق است و نامی از علوم در فهرست دین اصطلاحی نیست، اما دین توحیدی و مکتب الهی فراتر از اصطلاح مزبور است.
بررسی وجود خداوند و ارزیابی اسمای حسنای وی و پژوهش مظاهر آن اسما، همگی در حوزه دین قرار دارد؛
نکته فاخری که باید بدان عنایت تام کرد این است که فقه اصغر {فقه رایج عملی} هرگز عهدهدار اسلامی بودن و الهی شدن علمی که تعلّمِ آن را واجب میداند، نیست؛ بلکه فقه اکبر است که با تأمین مبادی تصدیقی آن، به ویژه تبیین نظام علی و معلولی و اثبات مبدأ یگانه و یکتا و …، تامین کنند الهی بودن علوم است.