فرهنگ امروز / کیانا آذر:
مهمترین ویژگی «فیلم مستند» و مزیت آن که موجب شده این گونه از سینما اثرگذاری فوقالعادهای بر مخاطب داشته باشد و تنها دلیلی باشد که مردم به آن اقبال نشان میدهند، جنبه اِسنادیبودن آن است. فیلم مستند بهمثابه سندی است که بیننده درگیر جادوی واقعیبودن آن میشود و در تمامی سالهای عمر سینما، این ویژگی بخش غیرقابل چشمپوشی فیلم مستند بوده است. یک فیلم مستند، به محض اینکه نتواند پایبندی خود را به این اصل حفظ کند، ارتباطش با مخاطب قطع میشود. فاجعه آنجاست که کارگردان جملات «مندرآوردی» خودش را هم در دهان شخصیتهای فیلم قرار دهد و دستش در این قمار رو شود. این به تمامی، آن چیزی است که در فیلم «بُرد- بُرد» اتفاق افتاده است. محسن خانجهانی در این فیلم همواره بهدنبال بازسازی لحظههایی است که شخصیتها همچون بازیگرانی در صحنههای پیشساخته ذهنیاش ایفای نقش میکنند. کافی است ما شهرنشینان، یکبار با روستاییانی که در این فیلم سادهلوح نشان داده شدهاند، ملاقات و گفتوگو داشته باشیم تا بدانیم استفاده مکرر از لفظ نامأنوس [مذاکره] در زندگی روزمره ایشان جایگاه چندانی ندارد. درحالیکه در یک فیلم ۶۲ دقیقهای این واژه بیش از ۴۰ بار از دهان شخصیتهای آن شنیده میشود.
فیلم از سه پاره جدا از هم که به دشواری به یکدیگر دوخته شدهاند شکل گرفته، ابتدا با مضمون ارسال پیامکِ تبریک رئیسجمهور روحانی به مناسبت سال نو مواجه هستیم. برخی از اهالی روستای «میانج» از توابع «ماهنشان» استان زنجان، این پیامک را دریافت نکردهاند، از نظر کارگردان، ایجاد شبهه در اذهانِ آن دسته که این پیامک را دریافت نکردهاند موضوع جالبی بوده و تلاش کرده آن را بازسازی کند به این معنی که از روستاییان خواسته، نقش خودشان را دوباره در مقابل دوربین بازی کنند، بااینحال متأسفانه نتوانسته ایده قابلاعتنایی در آن بیابد و موضوع در همین حدِ ایجاد شبهه و اختلاف میان افراد و حدسوگمانهای آنان باقی مانده، ما دیگر تا پایان فیلم با این موضوع کاری نخواهیم داشت و موضوع کلا به فراموشی سپرده میشود. تنها کارکرد این بخش از فیلم، چند دیالوگ [بامزه] است که لبخندی به لبان بیننده بنشاند و تأکیدی بر سادهلوحی این جماعت باشد. محور دوم فیلم، مذاکرات هستهای است که در خارج از کشور دنبال میشود. کارگردان به ما نشان میدهد که اهالی روستای میانج به تمامی دست از زندگی و کار روزانهشان شستهاند و فکروذکرشان تنها نحوه مذاکرات هستهای و نتیجه آن است. در طول روزها و شبها این افراد پای رادیو و تلویزیونی نشستهاند که هیچ برنامهای غیر از اخبار مذاکرات هستهای پخش نمیکند!! و صرفا اخبار توافق را دنبال میکنند یا در خانه و میدانچه روستا، تنها درباره مذاکرات هستهای، «مذاکره» میکنند. گویی هیچ امر پراهمیتتری در زندگی این مردمان وجود ندارد. این بخش فیلم از صناعتی بیکیفیت بهرهمند است و نحوه گفتوگوی افراد و محتوای آن به ناشیانهترین شکل، نقش کارگردان را در ساختن این صحنهها برملا میکند. این فیلم حتی در دادن اطلاعات عمومی مربوط به توافق هستهای که همگان کم و بیش در جریان آن بودهاند و لااقل زمان زیادی از آن نگذشته، نیز راه تحریف را در پیش میگیرد. میدانیم گفتوگوهای توافق هستهای در دوره دولت روحانی، بیش از دو سال به طول انجامید و در چند نوبت در شهرهای لوزان سوئیس و وین اتریش و با فواصل زمانی طولانی اتفاق افتاد و در آخر، توافقِ نهایی در ۲۳ تیر سال ۱۳۹۴ حاصل شد، اما زمان فیلم «بُرد-بُرد» به اتکای ملزومات سفره هفتسین استفادهشده در صحنههای فیلم، به اواخر اسفند و اوایل فروردین اشاره دارد و تا فصل برداشتِ محصول و باران پاییزی آن سال امتداد مییابد. کارگردان برای شکلدادن به سناریوی خود از تمامی این دوره دوساله شواهدی را انتخاب کرده و با بههمدوختن بخشهای مختلف از لوزان به وین و از وین به لوزان پَرش میکند. او برای تبیین روند انجام گفتوگوهای هستهای در طول زمانِ فرضی فیلم، از وقایع مختلف در این دو سال، بدون رعایت تقدم و تأخرِ وقایع، شواهدی ارائه میدهد.
اما محور سوم، موضوع اختلاف بر سر سهم آب میان این روستا و روستای مجاور است. اینطور که در فیلم آمده، اهالی روستای «خندقلو» که یک روز در هفته از آب مشترک سهم دارند دست به تخریب کانال تقسیم روستای میانج زدهاند و اختلاف موجود نمیتواند با وساطت فرماندار هم به نتیجه برسد. در نهایت طرفین با تشکیل هیأتهای حل اختلاف و با الگوگرفتن از ماجرای توافق هستهای، به توافق ۵۰ درصد سهم!! برای طرفین دست پیدا میکنند. این نشست و گفتوگو که در فیلم آمده، تنها بخش مستند فیلم است که اتفاقا افراد در نقش واقعی خودشان قرار گرفتهاند و بهطور مشخص آنچه که میگوید منطبق بر نقش اجتماعی و جایگاه فرهنگی و تربیتیشان است، اما متأسفانه حضور شخصیت محوری فیلم (اسد) در این جلسه و تکمضرابهای متوالی او که با راهنمایی کارگردان حاضر در صحنه، دائم عبارت ناچسب «بُرد-بُرد» را در گفتار خود بهکار میبرد، تمام روح واقعی این سکانس را مخدوش میکند، اما این همه، تنها نقش محسن خانجهانی در ساخت و پرداخت این فیلم نیست.
اینروزها مشغول ساخت فیلم مستندی درباره خیابان لالهزار تهران هستم، پرسش اصلی فیلم من این است: چطور شد خیابانی که نماد تمنای ایرانیان بهسوی دنیای مدرن بود و در آن مظاهر جهان مدرن اعم از تئاتر و سینما و گپوگفتهای روشنفکری در کافهنشینیهای آن رونق داشت، به کانونی بیهویت و سمبل سطحینگری و ابتذال تبدیل شد؟ ... پس از ترورِ احمد دهقان، مدیرمسئول وقتِ تئاتر نصر (تماشاخانه تهران)، فتحالله والا بهجای او نشست. با رونقگرفتن سینماها در لالهزار، تئاتر با استقبال کمتری مواجه میشد و بحران مالی، تأتر را در تنگنا قرار میداد. در یکی از همین سالها، والا، نمایش «بزن بریم آمریکا» را بهروی پرده برد. در این نمایش صحنهای وجود داشت که هشت رقصنده زن با وضع نامناسبی به اجرای تئاتر میپرداختند. وجود چنین صحنهای در آن نمایش موجب شد تا با استقبال تماشاچیان، رونق به تئاتر برگردد و اجرائی که برای دو هفته در نظر گرفته شده بود، به مدت سه ماه بر صحنه بماند. دیگران هم به سودای کسب درآمد، راه او را دنبال کردند و به این طریق آتراکسیون به تئاترهای لالهزار رخنه کرد. این آغازی بود بر فروپاشی چهره فرهنگی لالهزار.
شب گذشته اتفاق افتاد، شلیک خنده برخی از حضار در سالن سینما- حقیقت در هنگام نمایش فیلم «بُرد- بُرد» و بینندگانی که به بلاهت ساختگی عدهای آماتور میخندیدند و سرخوشی از اوقات مفرحی که کارگردان و فیلم برایشان فراهم آورده بود. از شوخطبعی کارگردان، سکانسی در فیلم قرار داده شده که در آن فرماندارِ ماهنشان برای حل مناقشه آب میان این دو روستا به میانجیگری آمده؛ درحالیکه در صحنه هیچ نوازنده ساز و دُهلی نشان داده نمیشود؛ اما رِنگِ «ایشالله مبارک بادا» در این صحنه پخش میشود تا بزم در نهایت خود شکل بگیرد؛ همچنین باید به یکی از صحنههای فیلم اشاره کنم که در آن روستاییان سراسیمه و آشفته برای بررسی خسارات واردآمده به زیرساخت آبرسانی روستا به محل کانال مراجعه کردهاند. کارگردان بعد از نمایش نمایی عمومی از این اقدام اهالی، فرصت میکند در آن آشفتهبازار، محل دوربینش را عوض کرده و آن را درون چاهک آب قرار دهد تا تماشاچیان لذت دیدن چندین کَلّه هاجوواجمانده را در نمایی رو به بالا از میان چاه از دست ندهند و کیفور شوند.
فیلم «بُرد-بُرد» به بیننده غیرحرفهای فیلم مستند، نشانی غلط میدهد و او را سطحینگر و عامی تصور میکند. اگر این دیدگاه غلط با استقبال برخی مواجه شود و با اتکا به چنین استقبالی به چهره فیلمهایی از این دست وجاهت ببخشد، متأسفانه اتفاق نامبارک تئاترهای لالهزاری برای گونهای از شریفترین بخش از سینما رقم خواهد خورد. به کسانی که سودای فیلمسازی را با مدل فیلم «بُرد-بُرد» دارند، باید توصیه کنیم بهتر است گونه فیلمسازیشان را از سینمای مستند به قصهپرداز «fiction» تغییر دهند؛ زیرا سازوکارهای طراحی و ساختوساز سکانسها در آن ساختار، بهدرستی پیشبینی و طراحی شده است. بیتردید تجربه مسعود جعفریجوزانی در فیلم «ایرانبرگر» دستمایه موفقتری است؛ اما در آخر ناگفته نماند که فیلمساز در پایان فیلم اشارهای دقیق به الزامات و ضروریات در این سرزمین دارد. او در نهایت تأکید میکند که نیاز مبرم سرزمین ایران نه موضوع هستهای، بلکه بحران جدی کمآبی است.
روزنامه شرق