فرهنگ امروز/ حمیدرضا عریضی:
۱۹- درستی R۲ به معنی ضعیف بودن کیفیت این مقالات نیست، این گزاره فقط بر این دلالت دارد که ایران از نظر استناد مقالهها (Citation) در رتبۀ ۱۷۶ قرار دارد. اجازه دهید با مثالی موضوع را روشن کنم؛ یک پایاننامۀ دکتری (و فقط یک پایاننامه، هرچند عجیب است) توسط کریمیان در مورد مشرف بودن و تأثیر آن در معماری ایران نوشته شده است که موضوع بسیار مهمی است که بر قوانین ساختمان و نحوۀ معماری در جامعۀ ما بدلیل ارتباط آن با مسئلۀ محرمیت تأثیر گذاشته است؛ اما به این مقاله هیچ استنادی نمیشود، چون هنوز دیگران در این زمینه کار نکردهاند (مقاله به زبان انگلیسی است). اما یک مقاله در زمینۀ نحوۀ پیگردی چشمها در تبلیغات اینترنتی که موضوع مورد علاقه در جهان غرب است، نزدیک به ۳۰ ارجاع خورده است. آیا میتوان مقالۀ اول را بیکیفیت و مقالۀ دوم را باکیفیت نامید؟ واضح است که چنین نیست.
۲۰- البته میتوان با فنونی استنادات مقالههای ایرانی را افزایش داد. دو مشکل اساسی آگاهی نداشتن و توجه نداشتن است و دانشمندان ایرانی میتوانند با وارد شدن در بحثهای بین پژوهشگران (مثلاً از طریق Research gate) خود را معرفی و موجب آگاهی و توجه آنها شوند. بسیاری از پژوهشگران واقعی کار خود را بدون توجه به R۲ انجام میدهند. البته اگر R۲ برای ارتقا ملاک شود، احتمالاً پژوهشگران ما به تالار گفتوگوهایی از قبیل Research gate گام مینهند و روی آن وقت میگذارند و این اتفاق مبارکی است. نکته این است که R۲ فقط تا حدی به کیفیت پایین مقالات ایرانی مربوط میشود. مهدی گلشنی یک آسیبشناسی الگوی پیشرفت را توجه بیش از اندازه به شاخصهایی از قبیل R۲ میداند و من به دلیل گزارۀ R۳ با او موافقم که در زیر به آن پرداختهام:
R۳: مقالات پرارجاع ویژگیهای زیر را دارند:
۱- مربوط به میدان پژوهش میشود (مثلاً در روانشناسی مقالات مربوط به حافظه از این نوعند)؛
۲- به مقالات بنیادی بیش از مقالات کاربردی ارجاع میشود؛
۳- به موضوع پژوهش مربوط میشود (مثلاً به مقالات پزشکی بیش از مقالات تاریخ ارجاع میشود)؛
۴- به تعداد افرادی که در آن موضوع تحقیق میکنند مربوط میشود.
عدم ارجاع (Citiation=۰) نه به معنی بیازش بودن مقاله، نه به معنی بیکیفیت بودن آن است، زیرا برخی از مقالات سریعتر ارجاع پیدا میکنند (Time Cited) و برخی دیرتر. در غرب مقالاتی که سالها ارجاع نداشتهاند، حتی سالها بعد توجه کسی را جلب کرده و مبنای تحقیق مهمی شده است. من همواره دانشگاه کمبریج را الگوی دانشگاه برتر جهان میدانم (البته در این جلسه، آکسفورد دانشگاه برتر اعلام شد که هرچند یکی از دو دانشگاه Oxbridge است، اما بدون تردید آن یکی مهمتر است) که از بین ۶ دانشمند برتر جهان (که همواره بین رتبهبندی جهانی ثابت مانده است) یعنی نیوتن، داروین، مندل، واتسون، کرک و اینشتین، ۴ نفر از این دانشگاه فارغالتحصیل شدهاند؛ ۲ نفر اول به خصوص به صبر و انتشار دیرهنگام یافتهها مشهورند. شاید بهترین توصیه برای کیفیتبخشی مقالات به دانشمندان علوم انسانی کشورمان این باشد که در انتشار یافتههای خود عجله نکنند و مثلاً پیش از انتشار، مقالۀ خود را به افرادی برای چاپ نشان دهند. عملیاتی کردن این ویژگی در فرمهای ارتقا میتواند کار مؤثری در کیفیتبخشی بیشتر به مقالات باشد. البته بیشتر مشکلات نه از افراد، بلکه به نظام و سیستم دانشگاهی در علوم انسانی بازمیگردد که مهندسی را جایگزین سیاستگذاری کردهاند و نمونۀ آن را در امتیاز فرهنگی در این اواخر به رأیالعین میتوان دید.
مقالات پراستناد در حیطههایی است که ایران در آن زمینهها تجارب نزدیک کشورهای غربی -از قبیل نانوفناوری و زیستفناوری- دارد. اگر بخواهیم در مورد گزارۀ R۲ خیلی فکر کنیم و رتبۀ خود را در استنادات بهبود بخشیم، خودبهخود به معنی توجه بیشتر (سرمایهگذاری بیشتر در این رشتهها) و به تبع آن کاهش سرمایهگذاری در علوم انسانی خواهد بود. ضمن پذیرش گزارۀ R۲ هر نوع تأکید بیش از اندازه بر آن تأثیرات بسیار منفی بر پیشرفت علم در جامعۀ ما خواهد داشت؛ منظور از تأکید بیش از اندازه، اصل گرفتن یک شاخص و ترجیح آن بر شاخصهای دیگر پیشرفت علم در جامعه است.
۲۱- یکی از نکات عجیب استناد به آمارهای غیرواقعی، خیالی بودن آن اظهر من الشمس بود. در جلسۀ اول فاضلی آماری را کپی گرفته بود (احتمالاً مربوط به یکی از دانشگاههای انتفاعی نوع ۲ یا رشتههای غیرمصوب دانشگاه آزاد) که هر عضو هیئت علمی در هر زمان میتواند حتیالمقدور ۲۰ دانشجوی دکتری داشته باشد (در گروه روانشناسی دانشگاه اصفهان این عدد برای استادتمام یک دانشجو است) و در جلسۀ دوم روشن که در جناح مخالف او قرار گرفته بود ادعا میکرد که برای دانشیار و برای استادی ۳ مقالۀ پژوهشی کافی است که با زمان توقف چهارساله این امر به سادگی میسر است (با آییننامۀ جدید مصوب ۱۱/۵/۱۳۹۵ تعداد مقالههای لازم برای ارتقا افزایش هم یافته است، اما در آییننامۀ قدیم هم ۳۰ برابر این تعداد مقاله برای ارتقا نیاز بود). واشقانی معاون پژوهشی دانشگاه آزاد هم آمارهایی از مقالات مجلۀ Nature که ۵ سال پیش در آن نوشته است که چگونه میتوان رشد علمی ایران را متوقف کرد، داد.
ایکاش مجری توانمند مجلۀ علوم انسانی زاویه -که هرچه ضعف او بود در همین جلسه به نمایش درآورد- از آنها میخواست که مستندات ادعاهای خود را بر روی سایت مجله قرار دهند، روشی که همواره در این قبیل مجلههای تلویزیونی انجام میشود. چگونه باورکنم مجلۀ Nature که همواره از اخلاقگرایی علمی آن مطمئن بوده و آن را مطالعه کردهام چنین جملات سخیفی بنویسد. احتمالاً معاونت محترم مربوطه یکی از مجلات شکار و طبیعت را به دلیل دلنوازی تصاویر آن مشاهده (نه مطالعه) و با Nature اشتباه گرفته باشند!
۲۲- بخش بسیار مهمی از بحث در مورد عنوان دکتری بسیاری از مسئولین دولتی بود که در ذات خود نه حسن و نه عیب است؛ اما به این موضوع اشاره شده بود که این عناوین دکتری در دورهای به دست آمدهاند که این مسئولین بر سرکار بودهاند و از جمله اشارهای به مسئولی شده بود که در سال علاوه بر سمتهای سنگین اجرایی، ۷۰ مقاله (هر ۵ روز یک مقاله) در سال نوشته است. به نظر من مهمترین بخش بحث جلسۀ دوم که ایکاش کل جلسه به آن اختصاص مییافت همین بود. در زبان انگلیسی کلمه Vivid اشاره به وضوح و شفافیت بسیار زیاد نمونههایی دارد که بسیار متقاعدکنندهتر ازصدها آمار اینچنینی است (وارونسون در باب تأثیر فوقالعاده آن کتاب مهمی نوشته است). یک نمونه واضح شمخانی است که در پاسخ به خبرنگار که از او پرسیده بود چرا همۀ کسانی که در جنگ با شما شرکت داشتند عنوان دکتری دارند اما شما هیچ مدرک علمی ندارید، شجاعانه گفت که همۀ آن مدارک بیاعتبار و بر پایۀ رانت بودهاند تا جایی که حتی بدون شرکت در کلاس و انجام پایاننامه، توسط دیگران آنها صاحب مدرک شدهاند.
در بحث، محمد روشن که محافظهکارانه پاسخ میگفت، خواستار آن شد که به جای مسئولین از واژۀ کارمندان استفاده شود که این سطحیسازی Trivialisation نکات مطرحشده بود. اجازه دهید مثالی بزنم که بسیار فراتر از نکاتی بود که بهحق در این مورد (و اکثراً محمد فاضلی) مطرح کردند و آن تصدیگری از طریق عنوان دکتری به جای شایستگی واقعی در زمینۀ مورد نظر بود؛ و جملهای که قطعاً خطا بود، اینکه تصوری که افراد پیدا میکنند این است که لابد این افراد شایستگی نداشتهاند که ناگزیر به استفاده از این عناوین برای توجیه تصدیگری خود شدهاند. خطای محمد فاضلی را در روانشناسی اجتماعی سوگیری تأیید خود self confirmation bias مینامند؛ یعنی اینکه افراد تصور میکنند دیگران مانند آنها نمیاندیشند. ایکاش همه مانند دکتر فاضلی (و من) میاندیشیدند، کاملاً برعکس پژوهشها نشان داده است (از جمله پژوهش خود من) که این عناوین تصور شایستگی را القا میکند و اصلاً به همین دلیل است که این افراد متوسل به این مدارک میشوند، زیرا تصور میکنند پایداری در این سِمتها با وجود مدرک ممکن میشود؛ با از بین رفتن مدرکگرایی این اشکالات نیز از میان میرود. اما آسیبشناسی این مدارک بسیار فراتر از صرف کمبود مهارت برای تصدیگری است، بلکه ادعاهایی است که این افراد به دست میآورند.
کیرکگور برای رد کردن سیستم هگل نه به استدلال بلکه به تجربۀ فردی خود مراجعه میکرد؛ این نمونهها را میتوان در یک پژوهش کیفی جمعبندی کرد. من یک تجربۀ فردی خود از مدیری را بیان میکنم که مدیر صنعت رده سوم ایران (بعد از رده اول نفت و رده دوم اتومبیلسازی، نوبت صنایع فولاد میرسد) بود؛ او با مدرک دیپلم به فولاد پیوست و با طرح پودمانی دانشگاه آزاد حین تحصیل مدرک لیسانس و بعداً در دانشگاه ملی و با معرفی فولاد (پرداخت پول) مدرک ارشد گرفت، بالاخره دکتری او هم در دانشگاه آزاد بود و همۀ تحصیلات او که در علوم انسانی بود در دورۀ کار انجام شد. در دورۀ خاتمی که سازمان جوانان در اختیار میرباقری (اینک معاون تلویزیون) بود و صلاحیت مراکز مشاوره را این سازمان صادر میکرد (اینک در اختیار نظام روانشناسی و مشاوره است) تقاضای مرکز مشاوره داد و با قدرتی که داشت ۳ روانپزشکی را که مرکز مشاوره صنعت را اداره میکردند (در رأس آن دکتر خلیل مؤمنی و دکتر سید احمد احمدی) را از مرکز بیرون راند و چند دانشجوی ارشد دانشگاه آزاد را جایگزین کرد که معلوم نیست (و هرگز معلوم نخواهد شد) چه بر سر مشکلات روانی کارکنان فولاد آوردند. چون احساس کهتری به اساتید برجستۀ روانشناسی داشت، هرگز اجازۀ ورود آنها به فولاد را نداد و همۀ طرحهای فراخوان فولاد از ناحیۀ این اساتید را رد کرد. دهها مقاله در مجلۀ تدبیر به اسم او نوشته شد (که خود او در هیچیک نقش نداشت)، کارمندی که تحصیلات لیسانس او در زبان انگلیسی بود به اسم او کتاب مینوشت و حقوق از مرکز مشاوره صنعت میگرفت. جالب بود که این آقای y (کارمند مزبور) به کتابهای دیگر به اسم x (مدیر صنعت) ارجاع میداد و این کتابهایی بود که تماماً آقای y تهیه کرده بود. باید هوشنگ گلشیری یا آنتوان چخوف داستان کوتاهی بر مبنای او مینوشتند که لابد از آقایی با کراوات سرخ گلیشری خیلی جذابتر بود.
محمد فاضلی کاملاً درست میگوید که قدرت در ایران زمینۀ بسیاری از فسادهایی است که در آموزش عالی است؛ اما برای جلب توجه او باید بگویم که راه مبارزه با آن، نوشتن کتاب به جای مقاله نیست. همین آقای x با اسم مستعار y بیشترین کتابهای علمی در رشتۀ مدیریت را تحریر کرده است. هم کتاب و هم مقاله اهمیت دارند، هم رمان و هم داستان کوتاه اهمیت دارند، مهم محتوای آنهاست. صنعت در اردیبهشت ۹۵ با پایان خدمت y از دست او رهایی یافت و اولین کاری که کرد انحلال مرکز مشاورۀ او بود.
۲۳- برخورد وزیر علوم و وزیر بهداشت و درمان با پدیدۀ افشاگری تخلف توسط مجلۀ Nature متفاوت بود؛ وزیر علوم موضوع را به مسائل سیاسی مرتبط کرد درحالیکه وزیر بهداشت و درمان مانند همیشه بسیار مسئولانه برخورد و نام نیکی از خود به یادگار گذاشت. مجلۀ Nature دارای اعتبار بسیار زیاد بوده و هیچکس برخورد سیاسی آن را نمیپذیرد. ما باید تخلف دانشمندمان را کشف میکردیم و حال که مجلۀ Nature به نیابت از ما چنین کرده، به جای برخورد واکنشی بهتر است با متخلفین برخورد شود. در این دیار متأسفانه حمایت از متخلفین سابقۀ طولانی دارد، یکی از افرادی که این قاعده را شکست و بر آن پایداری نمود محمد خاتمی است که هرگز یاد او فراموش نخواهد شد.
۲۴- در پایان اتفاقاً من با این جملۀ محمد فاضلی که نباید شأن معلمی را مقدس دانست بسیار موافقم. خود من سالها پیش در سند روایت معروف منسوب به مولا علی «من علمنی حرفاً فقد صیرنی عبداً» مطالعه کردم و آن را بسیار ضعیف یافتم؛ مقدس کردن، بلافاصله آن را از حیطۀ نقد دور میکند.
۲۵- من برنامۀ زاویه را در دورۀ اول یعنی شروع آن با دکتر عبدالله صلواتی بسیار دوست میداشتم و به خصوص دو برنامۀ بسیار جذاب آن که اولی در مورد آیتالله مطهری بین عبدالکریمی و قائمینیا و دومی در مورد کتاب تاریخ و نطق مدرس در مورد رضاشاه بین لطفالله آجودانی و حداد عادل بود را بیش از بقیۀ برنامهها دوست داشتم، ضمن اینکه در هر دو مورد موضع نفرات اول (آجودانی و عبدالکریمی) را بیشتر قابل قبول میدانستم و در ۳ همایشی که در سالن رادیو تلویزیون سخنرانی داشتم فرصتی پیدا کردم که به مسئولین تلویزیون مراجعه و از اینکه این برنامهها دیگر با مجریگری دکتر عبدالله صلواتی همراه نیست انتفاد کردم. در آن روزهای سخت ۸۸ که پایگاه عمار مجریان برنامههای فرهنگی و سیاسی تلویزیون را در دست گرفته بود دیگر جایی برای عبدالله صلواتی نبود تا اینکه با سیاستهای معتدلتر در دورۀ روحانی خوشبختانه بازگشت.
در دورۀ جدید تا این برنامۀ اخیر، ایشان موضع منطقی خود را بهصورتی غیرسوگیرانه حفظ کرده بود، اما در جلسۀ دوم احتمالاً به دلیل آنکه شاید از زوایای بحث به طور کافی مطلع نبود، نتوانست جلسه را بهخوبی مدیریت کند، بهطوریکه دربارۀ موضوعات بسیار زیاد و متنوع سخنانی بسیار سطحی زده شد و عمق بحث مطرح نمیشد. توصیهای به دکتر عبدالله صلواتی دارم که کسانی را که به برنامۀ او مربوطند به جلسه دعوت کند. در همین جلسه اتفاقاً یکی از این افراد یک متخصص آموزش عالی Higher education است که جای او در برنامه خالی بود. هرگاه افراد غیرمتخصص باشند (هرچند که مسئولیت بالایی داشته باشند و عنوان پرطمطراق دکتر را هم داشته باشند) ممکن است بحث را به جاهایی هدایت کنند که در آن زمینه اطلاعات خوبی دارند (مثل هابرماس در این جلسه و کوروش در جلسۀ هفتۀ بعد که توسط سلیمی نمین همین نقش ایفا میشد) و مجرای بحث در مسیرهای درست قرار نگیرد.