فرهنگ امروز/ همایون علیآبادی:
در عصرهای سرد و پاییزی تهران، اینجا و آنجا، جوانان تئاترشناس، تئاتردوست و در یک کلام تئاتری ما دستکومستکشان را پهن کردهاند و از شش غروب تا پاسی از شب رفته، پیگیرانه و دقیق کارهای نمایشی را بر صحنه میآورند: سه نقطه، دراما، ارغنون، مکتب تهران، باران، تالار مشایخی و بهجز اینها بسیار که خوش است و مایه مسرت. رقصی چنین میانه میدانم آرزوست. بروبچهها با راهنمایی و هدایت ستونها و استوانههای تئاتر کشور از میکائیل شهرستانی تا دیگران بیمضایقه و هیچ دریغادریغی میکوشند تا شبههای ملالانگیز شهر را که از هشت شب بهبعد گویا خاک مرده بر آن پاشیده باشند، پررونق و روشن نگه دارند. آری، چراغ تئاتر، این هنر تمدنساز را که بیگمان بازده فرهنگیاش کارنامه و رونمایه واضح و مبرهن هر جامعهای است، با همان دستان گرم و پرشورشان که از نظر مالی خالی و از نظر حس و شناخت پر و گرم و صمیمی است، با ما همراهی میکنند. دمتان گرم و سرتان پرشور از آن احساسات هستیبخش، واژه پرمعنای تئاتر هماره و همی مستدام و برقرار باد. شبها از خیابان فلسطین تا کوچهپسکوچههای خیابان لبافینژاد، از مکتب تهران تا تالار مشایخی پر از تئاتریها با حَُسن سلوک که با کوشش بروبچهها آکنده و مهربانانه هستی بیواژه؛ یعنی صحنه را در هوای سرد و گرم، پرغرور و نورانی نگه میدارند.
اینبار در تماشاخانه ارغنون، یک ربع به شش عصر یک شب پاییزی، گروه پایا با دراماتورژی ماهرانه یک کارگردان جوان و دلآگاه از متن شکوهمند بزرگ استاد مسلم هنرهای دراماتیک، ادیب اریب و تئاترشناس بیبدیل همه قرون و اعصار، ویلیام شکسپیر، نمایشنامه «هیاهوی بسیار برای هیچ» را بر صحنه برده است. بیگمان انسانی که این متن زیبای شکسپیرینهای کهنهکار راسته کمپانی رویال تئاتر لندن؛ یعنی هیاهو ساخته و پرداخته و به قول خودش که درست هم هست (و برداشت آزاد از آن بر صحنه آورده) یک تئاتری اندیشمند و صحنهشناس است: میگویم و میآیمش از عهده برون.
شایان قنادزاده متن درخشان اثر شکسپیر را با مهارت یک فاضل و ادبشناس و مسلط بر تاریخ تئاتر رنسانسی، با نگاهی مدرن بر صحنه آورده و هرگز مرعوب و مغضوب نام غزلسرای بزرگی مانند شکسپیر نشده و از یاد نبرده که در تماشاخانه ارغنون و در سکنج دنج خیابان نوفللوشاتو با آن هوای سرد و صندلیهای ناجور این اثر را اجرا میکند، نه در آلبرتهال لندن و توانسته متنی منهای همه، بقعه کلاسیسیسم بر صحنه بیاورد و خودش از آن روایتی تازه و امروزین داده است: بهراستی اهالی پیرنگ و قصه در پی هیاهوی بسیار برای هیچاند؟ این غزل زیبا (Sonnet) شکسپیری که در آن قطعات شعرهای سپید (Blank Verse) هم بیداد میکنند، فقط برههای از زندگی خانوادهای سلطنتی در سرزمینی به نام آراگون است و این کینه پادشاه و برادر ناتنیاش است که کل کار را در سایه خود میگیرد؟ قطعا نه پادشاه امروز، شاهزاده دیروز آراگون است که از دوران شباب و ایام سباط برای جانشینی و فرمانروایی پدر تربیت شده است و به او گفتهاند: زین به عهد شباب باید کرد/ ترک آرام و خواب باید کرد.
و دراینمیان در مقابل برادر کوچکتر که دن خوان آزادانه رشد میکند و این آغاز تضاد و عداوت و کین خوان و دن پدرو است. این اثر در ١٠ صحنه اصلی چند اسکچ (Sketch) یا میانپرده اجرا میشود که خوش است. در دراماتورژی، کارگردان بهخوبی این سخن شکسپیر را سرلوحه کارش قرار داده که بهترین نوع وفاداری به آثار شکسپیر خوب خیانتکردن به آنهاست. آری هیاهو با برداشت آزاد قنادزاده، خوب به اثر شکسپیر خیانت کرده و این حرف کمی نیست. در پیرنگ اصلی داستان هیاهو فضای آثار بیهمتای شکسپیر از دغدغههای دنیای امروز و مکاتبی مانند مدرنیته و پستمدرن پررنگ جلوه میکند و هر یک از شخصیتها نماینده گروهی از انسانها در اعصار گونهگون و جورواجور مشترکند که بهتصویرکشیدنشان نقطه تعامل و تقابل اهداف کارگردان است. البته بیهیچ پیشداوری مطلقگرایی و زشتوزیباکردنهایی که مانند غازه بهرخکشیدن است و بس. شایان داوری نمیکند، اما با آن فرایند دراماتیزه شکوهمند شکسپیری چنان زیبا و بهقاعده رفتار میکند که ما در حسرت این میمانیم که چرا متن مطولتر از اینها نیست؟ این طلبمان که متن بسیار کوتاه شده، اما درعوض میدانیم که کم گوی و گزیده گوی/ تا ز اندک تو جهان شود پر... .
شنیدن یک فلامینگوی آن گیتارزن جوان میتوانست زیباتر از اینها باشد یا حضور بیشتر آیدین تهرانی در نقش دن تلودیو با آن چهره جمیل برای ما خوشایندتر بود، اما در نشئگی و تشنگی میمانیم چرا کار در یک ساعت به انجام فرجام میرسد؟ درهرحال، کار زیباست. استوانه اصلی قصه در کنار تمام اشعار بهیقین یادآور پایان متن است: (زندگی مثل شطرنجی است که سرنوشتش در گرو انتخابهای ماست. جنگ سیاه و سفید در زندگی همه ما وجود دارد. انتخاب با شماست. یا سیاه یا سفید...). در اجرا، تمام همت بر آن است که با یاریگرفتن از تکنیکهای جالب تصویری چون نورپردازی ویژه مالتیمدیا بههمراه تئاتر سایه حرکات فرم جذاب و استفاده از موسیقی که همگی در راستای احیای متناند ماحصل را به کاری درخورتأمل بدل کنند که در این مهم بیگمان توفیق رفیقشان است.
کار هیاهو بیگمان استیلیزه شده است و این تکنیک نمایشی برتر جلوه میکند. فضای کار جذاب است و تماشاگر را با خود تا به آخر فرامیخواند. بازیها اگرچه یکدست نیست، اما درمجموع با حضور چند بازیگر طراز اول دانشگاهی ما؛ مانند شایان قنادزاده (دن خوان)، سارنگ بهمنی (بالتازار)، حسن پورگلمحمدی (پادشاه آراگون)، و آیدین تهرانی (لرد کلودیو) که از بازیگران تئاتر جوان و آیندهدار معاصر هستند و سمیرا سلیمی (مارگارت) و کیا شقاق (جلاد). نقش عوامل پشت صحنه اجرا سرسختانه و سختکوشانه است. از اسقاط و اتلاف بلیتها گرفته تا امور دیگر صحنه زحمت کشیدهاند و ضروری است که اینهمه را به فاطمه عابدینی - چهره فردای معاصر تئاتر ایران- مدیون داریم. باری؛ مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر/ ما همچنان در اول وصف تو ماندهایم.