فرهنگ امروز/ محسن آزموده:
ژیل دلوز، فیلسوف معاصر فرانسوی فلسفه را تحقیر حماقت میخواند. تعبیری زیبا و جنجالی از فیلسوفی به معنای واقعی کلمه «فرانسوی» که مثل بسیاری از اندیشمندان این کشور، دقت فلسفی را با نثری پیچیده و صد البته زیبا و چند لایه برای بیان مقصودش، همراه میکند. این تعبیر نیز غیر از کوبندگی و صراحتی که دارد را میتوان به شکلهای دیگری تعبیر کرد. ابتدا نگاهی به معنای سرراست این تعبیر بیندازیم. خیلی شبیه آن تعبیر معروف نیچه است: فلسفیدن با پتک! دلوز با این جمله تکلیف خودش را با همه کسانی که فلسفهورزی را با نسبیگرایی یا سادهانگاری یکی میانگارند، روشن میکند و اتفاقا فلسفهورزی را کاری جدی و دقیق میخواند که با کسی شوخی ندارد و هر گونه حماقت و بلاهتی را تحقیر میکند. این تعبیر از سخن دلوز به خصوص در زمانه ما، از این حیث اهمیت دارد که این روزها دفاع از نسبیگرایی سادهاندیشانه به الگو (مد) بدل شده و همه مدام در ستایش «چشماندازهای مختلف» و تنوع نگاهها و اینکه هر حرفی از منظری درست و... سخن میگویند. گویی هیچ حقیقت قابل دفاعی باقی نمانده و هر کس از هر امر مطلقی دفاع کند، به جزماندیشی و خشکمغزی متهم میشود! دلوز در برابر فلسفهورزی با دفاع عقلانی و استدلالی از حقیقت سخن میگوید و با یاوه سرایی و چرندپردازی به هر عنوانی مخالفت میکند.
سخن دلوز درباره فلسفه به مثابه تحقیر حماقت را بهگونهای دیگر نیز میتوان تعبیر کرد. این تعبیر به مدد شرحی که عادل مشایخی درباره میشل فوکو، فیلسوف فرانسوی نوشته قابل فهم است. در این شرح به نقل از فوکو آمده است که هدف او ارایه تاریخ عقلانیت است. بیشتر ما با میشل فوکو آشنا هستیم. فیلسوفی که آثاری چون تاریخ جنون، تاریخ زندان (مراقبت و تنبیه)، تاریخ کلینیک (تولد پزشکی بالینی)، تاریخ جنسیت و... را نگاشته است. در وهله نخست شاید این عناوین در ذهن ما این تصور را القا کند که فوکو نگارنده تاریخ نهادهای جدید (مدرن) است و در آثارش به نهادهای جدیدی چون بیمارستان، تیمارستان، زندان و... میپردازد، همچنان که در آثار دیگرش مثل کلمات و چیزها یا تولد زیست سیاست یا نظم گفتار یا دیرینهشناسی دانش، تاریخ اندیشهها را مینگارد. این در حالی است که او خود صراحتا میگوید «هدف من ارایه تاریخی از نهادها یا تاریخی از ایدهها نیست، بلکه ارایه تاریخی از عقلانیت است، عقلانیت آنگونه که در نهادها و رفتار آدمها عمل میکند.»
شرح مذکور تاکید میکند که اینجا باز ممکن است این تصور غلط پدید آید که منظور فوکو از عقلانیت، اموری ثابت و فراتاریخی که «بسان معیاری برین عمل میکند» است. این در حالی است که فوکو به هیچ عنوان درباره عقلانیت چنین نمیاندیشد. عقلانیتی که او مدنظر دارد، امری تاریخی و در هم تنیده با رفتارها و نهادها و گفتار آدمیان است، قواعدی پیشینی که شکلی از گفتار و رفتار را ممکن میکند و چیزها و کلمات را به نحوی ویژه پدیدار میکند. به همین خاطر است که از دید فوکو حتی با به ظاهر مضحکترین و احمقانهترین حرفها و کردارها و نهادها نیز عقلانیتی در هم تنیده است. به عبارت دقیقتر کار فوکو نگارش سادهانگارانه آنچه متولیان نهادها یا صاحبان رفتارها و کردارها درباره خودشان میگویند، نیست، همچنان که او به تفسیری که «تاریخنگاران اندیشه» یا «تاریخنگاران نهادها» درباره رفتارها و نهادها مینویسند، کاری ندارد. او میکوشد منطق معنای نهفته در رفتارها و نهادها را رویتپذیر کند. به همین دلیل از نظر او عقلانیت «نظام قواعدی است که میان آن چه میتوان گفت و آن چه نمیتوان گفت، میان با معنا و مهمل، و همچنین میان درست و نادرست مرز میکشد.» به همین خاطر کسی که میخواهد تاریخ جنون را بنویسد، تنها نباید به تاریخ شکلگیری نهادهایی به نام تیمارستان یا دیوانهخانه بسنده کند و به شرح رفتارهایی که با دیوانگان در دورههای مختلف صورت گرفته بسنده کند یا گفتارهایی که به اسم علم یا حقوق یا حکمت درباره دیوانگان پدید آمده یا آثار هنریای که به این نام خلق شده را توصیف کند، بلکه باید شرایطی را مشخص کند که چنین نهادها و رفتارها و گفتارهایی را ممکن ساخته است.
به عبارت دیگر کار فیلسوف «بیرون کشیدن و صراحت بخشیدن اندیشه نهفته در نهادها و کردارهای کوتهنظرانه» است و به همین معناست که فلسفه تحقیر حماقت است، زیرا با روشن کردن منطق معنا از فرط آشکار بودن نهفته این کردارها و گفتارها، بلاهت، کوتهنظری، حماقت و بیپایگی آن را نشان میدهد. فلسفه با جدیت و سرسختی در پی آن است که نشان دهد جدیتی که در گفتارها و کردارها و نهادهای بشری هست، تا چه میزان بیپایه و پوچ است و «هر آنچه سخت است و استوار» چگونه «دود میشود و به هوا میرود.» این پوچی و بیپایگی و حماقت مذکور البته به معنای آن نیست که این امور را باید نادیده گرفت و به امور «برین» پرداخت، چنان که بسیاری فلسفه را چنین میخوانند. بر عکس و دقیقا به همین دلیل، کار فلسفه پرداختن به این امور به ظاهر سخیف و احمقانه است، زیرا این امور تاثیری اساسی و انکارناپذیر در زندگی انسانها دارند، مسائلی که ما همه در امور هر روزه با آنها مواجه میشویم و با آنها درگیریم و در اکثر مواقع بیآنکه بخواهیم و بدانیم، به الزامات آنها به مثابه اموری عقلانی و سنجیده تن میدهیم. فلسفه کاری به ادعاهای عقلانی موسسان این نهادها یا عملورزان به این رفتارها یا شارحان اندیشههای ایشان ندارد، اگرچه با دقت آنها را رصد میکند، فلسفه منطق این رفتارها را با عینک خردورزی و نقادی آشکار میکند و با رادیولوژی این نهادها و رفتارها و گفتارها، اسکلت معنایی آنها را آشکار میکند.
روزنامه اعتماد