به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ محمد امین قانعی راد در نشست هماندیشی «انسان، جامعه و تاریخ در نگاه شریعتی» دیروز چهارشنبه (۶ بهمنماه) که در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد با اشاره به ضرورت نقد شریعتی گفت: شریعتی آن قدر ارزش دارد که ما امروز ادبیات و متون او را مستمسکی برای اندیشیدن قرار دهیم. کسانی بیش از همه صلاحیت این را دارند که به شریعتی نقد کنند که با شریعتی فکر کنند. با شریعتی فکر کردن به معنای این نیست که متون او را مقدس تلقی کنیم.شریعتی یک متفکر بود و باب تفکر را به این معنا در جامعه ما گشود که بحث چه باید کرد را مطرح کرد. شریعتی کسی بود که کل دستگاه فکری بومی و سنتی و جدید به میزانی که با آن ها آشنا بود، را به خدمت فکر خودش در آورد و تلاش کرد به سنتزی برسد. شریعتی جرات سنتزسازی داشت. مهم ترین سنتز او نیز سنتز اسلام، سوسیالیسم و اگزیستانسیالیسم بود.
وی با بیان اینکه تفکر افت و خیز دارد و با این نشیب و فرازهاست که ما جلو می رویم افزود: شریعتی می خواست تقلید فکری را بشکند. ادعای او البته ایجاد یک دستورالعمل کلی و همه جانبه نداشت. در بستر زمانه خودش می زیست و فکر می کرد و خطاهای فکری نیز داشت. بنابراین ما به شریعتی فکر می کنیم. این ویژگی نقد درون ماندگار است، در مقابل نقد انتزاعی که در بستر اندیشه خود شریعتی نبود. نقد درومان از شریعتی توجه به متن شریعتی و توجه به بستر فکری او است. همچنین امروز باید شریعتی را وارد پروژه فکری خودمان کنیم، حتی اگر به توسعه می اندیشیم.
قانعی راد شریعتی را متفکری دانست که با بستر اجتماعی و سیاسی ارتباطی وثیق داشت و یادآور شد: در این نگاه هر نوع کنش معرفتی نیز نوعی کنش اجتماعی و سیاسی است. از این حیث می توان اندیشه شریعتی را تبارشناسی کرد. او خودش را به تبار اقبال و سید جمال منتسب می کند. اما ممکن است جامعه شناسان در تبارشناسی او به نتایج متفاوتی برسند. با توجه به متن و زمینه شریعتی، می توانیم امکانات اندیشه او را در یابیم و متوجه می شویم که چرا شریعتی در آن زمینه های اجتماعی به گونه دیگری نمی توانست بیاندیشد. بر این اساس تبار اندیشه شریعتی به نظر من به دکتر محمد مصدق باز می گردد و به شکست نهضت ملی شدن نفت و بحث کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲. شریعتی فرزند زمانه شکست است. این نکته را به خوبی در کویر شریعتی می توان بازیافت.
این استاد دانشگاه گفت: شریعتی و آثارش شکست زمانه یعنی شکست پس از کودتا را در خود منعکس می کند. اینجاست که مقوله speech act مطرح می شود. او در زمانه شکست از یکسو با دربار و استبداد، از سوی دیگر با امپریالیسم و از سوی دیگر باجریان های سنتی هستند که از استبداد حمایت کردند و در نهایت با حزب توده مواجه است. او البته از خود زمانه متاثر است و ممکن است حتی از خود اندیشه حزب توده نیز متاثر باشد.
وی به شکل گیری جامعه انقلابی در سال های پایانی دهه ۱۳۴۰ و آغازین دهه ۱۳۵۰ اشاره کرد و افزود: بعد از شکست نهضت ملی کردن، با توجه به حضور امپریالیسم و استبداد و .... جامعه ما به تدریج از یک پروژه ایجابی که محمد مصدق دنبالش بود، به یک پروژه انقلابی رسید. شریعتی نیز فرزند زمان بود، ضمن آن که می دانست اندیشه اهمیت دارد. بنابراین شریعتی در ارتباط با شرایط زمانه پروژه خود را مطرح کرد. او نسبت به مصدق تصویری دارد و در نامه ای که از اروپا به مصدق می نویسد و می گوید پیر من در احمدآباد در حصر است، این نکته را نشان می دهد. بنابراین شریعتی از کنج آکادمی آغاز نکرد و از کف خیابان آغاز کرد.
قانعی راد خود را از علاقه مندان پروژه شریعتی خواند و گفت: البته این پروژه را خیلی می شود نقد کرد. پروژه او نه غرب ستیزی بود، نه ضدیت با امپریالیسم، نه ضدیت با روحانیت و ... پروژه شریعتی مدرنیته بود، با دو مولفه آزادی و عدالت. او آزادی و عدالت را به گونه ای جدی دنبال می کند. در آزادی توجه او به فردیت است و نگاهش به آزادی خیلی رادیکال است. مفهوم شریعتی از آزادی بسیار مدرن است. مفهوم عدالت نیز در اندیشه شریعتی از اندیشه سوسیالیستی آمده است. تا جایی که گاه نگاه جبر طبقاتی در دید او مشهود است. همچنین شریعتی متوجه بحران دموکراسی است. او بحران دموکراسی را به شیوه ای که توکویل و مانهایم مطرح می کنند، یعنی جدا افتادن عدالت و آزادی مطرح می کند. شریعتی معتقد است باید آزادی و عدالت را با هم پیوند داد. او این دو مفهوم را با مفهوم عرفان پیوند می دهد. او این سه را عامل رستگاری انسان و در عین حال عامل انفجار و شکست هستند. او مذهب علیه مذهب، سوسیالیسم علیه سوسیالیسم و آزادی علیه آزادی را مطرح می کند و معتقد است این سه هم حیات انسان را در طول تاریخ شکل داده اند و هم توانسته اند موجب فجایع شوند.