به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ رحیم محمدی استاد دانشگاه جامع امام حسین(ع) در نشست انسان، جامعه، تاریخ در نگاه شریعتی که در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد سخنرانی خود را با بیان اینکه ۵۰۰ سال است که دگرگونی های بزرگی در ایران آغاز شد شروع کرد و گفت: اتفاقا این دیگرگونی ها در زمان حال خوش ایران بوده است و اتفاقا آنچه که شریعتی به دوره صفویه نسبت می دهد زیاد واقعیت ندارد و در واقع تجدد ایرانی که در این زمان شروع می شود با درد و رنج فراوان ایرانیان همراه بوده است. اما سخن شریعتی گفتار انقلاب است و در واقع او گفتار انقلاب را در ادامه یک سنت سر و سامان داد.
محمدی در ادامه گفت: منظور من از این گفتمان در واقع تلفیقی از نوگرایی و سنت گرایی است ولی سنت تقریبا از ۲۵۰ سال پس از آنکه تجدد ایرانی آغاز شده بود، پا گرفت که اتفاقا با بازار و تجارت و سیاست و جنگ آغاز شده بود برخلاف آنچه که فیلسوفان می گویند، با تفکر فلسفی آغاز نشد. چرا که گویا در فلسفه یک فکر بزرگ وجود دارد که عالم در آن گشوده می شود.
این استاد دانشگاه افزود: ایرانیان درجنگی که در عصر صفوی داشتند با تجدد مواجه شدند و در آنجا بودکه فهمیدند در دنیا اتفاقی افتاده است و آنها از آن عقب مانده اند و اعتراض به این تجدد حدود ۲۵۰ سال بعد شروع شد که شاید اولین فرد هم سید جمال الدین اسدآبادی بود. سید جمال با تعبیر کردن مدرنیته به زندقه یک فرمول نظری در مقابل مدرنیته ابداع کرد بعد از او افراد دیگری اشخاصی را که در در قالب تجدد قرار گرفتند فراماسونری خواندند و در واقع فلسفه فراماسونری را طرح کردند. بعدا اقبال لاهوری مفهوم خودباختگی را برای کشورهای مسلمان طرح کرد و بعدا سید قطب مفهوم جاهلیت مدرن را مطرح کرد.
محمدی در ادامه تصریح کرد: بنابراین جایگاه شریعتی در این گفتمان است. یعنی شریعتی گویشگر یک گفتمانی است که در تقابل با مدرنیته غربی بود. سوال اینجاست که اما گفتار انقلاب شریعتی چه نوع گفتاری بود در واقع گفتار انقلاب شریعتی بر اساس واسازی ۴ امر بنیادی اجتماعی- تاریخی، دین، نهادها و کنش بود. شریعتی به جد به واسازی این ۴ بنیاد می اندیشید.
وی افزود: شریعتی به دو دین معتقد بود یکی دین تاریخی که نتیجه آن تشیع صفوی است و دیگری دین اصیل که من به آن دین نصی هم می گویم. شریعتی دین تاریخی را واسازی می کند و در ادامه دوباره خود با قرآن و دین اصیل یک رابطه برقرار می کند. چون دین تاریخی را منحرف می دانست از نو می خواست که به سرچشمه رجوع کند. بنابراین واسازی دین تاریخی از مهمترین کارهای شریعتی بود و در نهایت می خواست یک اسلام مترقی پیدا کند.
این جامعه شناس در ادامه افزود: دومین واسازی شریعتی واسازی علم و فلسفه بود. شریعتی با آن فلسفه و علمی که در آن زمان در جامعه نهادینه شده بود نمی توانست سازگار شود و آن را عامل زر و زور و تزویر می دانست و به واسازی آن اقدام کرد. او یک جور علم و فلسفه ای را می طلبید که بشوراند. بنابراین او به یک آگاهی شوراننده می اندیشید.
استاد دانشگاه امام حسین(ع) گفت: سومین واسازی که در گفتار شریعتی اتفاق می افتد واسازی نهادها است. یک گونه خوف از نهاد در گفتار شریعتی وجود دارد و به همین دلیل است که در تفکر او نهادها بایستی به حرکت می آمدند. چهارمین واسازی، واسازی کنش و عمل بود. کنش و عمل در دنیای واقعی معطوف به زندگی است. در واقع وقتی بنیادهای اساسی جامعه ایرانی واسازی می شوند یک نوع سیالیت و حرکت مستمر و عدم ثبات پیش می آید اما پیامدهای این واسازی در عمل تاریخ زدایی و جامعه زدایی بود.
محمدی همچنین ادامه داد: شریعتی خودسازی انقلابی و انسان انقلابی را از اگزیستانسیالیست و رمانتیک سارتری نتیجه می گیرد که همه اینها در بازگشت به خویشتن نمایان است که این خویشتن به هیچ وجه خویشتن سنتی نیست.
وی گفت: در نتیجه تاریخ زدایی دو نتیجه داشت به تعبیر گیدنز یکی به معنی بیجا شدن بود و انسان وقتی جای خود را از دست می دهد حیرت زده می شود. پیامد دیگر آن این است که شما اگر دین صفوی را ویران کردید دین رویایی شما محقق نمی شود. درواقع تجدد ایرانی با انقلاب مواجه می شود و با نوعی مقاومت همراه می شود و بعد از انقلاب هم اتفاق می افتد که منطق خودش را دارد. حداقل شریعتی دو ساحت دارد یکی اینکه سخن شریعتی سخن انقلاب است و دوم اینکه بازگشت به فرهنگ و جامعه به گذشته و بازگشت به خویشتن خویش است. امروز شریعتی را مردم عامی نمی خوانند در صورتی که در گذشته همه می خواندند بلکه امروز شریعتی را دانشگاهیان می خوانند. امروزی که ما در آنیم آینده شریعتی است و این آینده گشوده شده است. در واقع شریعتی آخرین سخنگوی گفتمان انقلابی بود. امروز زمانه تجدد پساانقلاب است.