شناسهٔ خبر: 48261 - سرویس دیگر رسانه ها

هاشمی، عرصه سیاست مدرن را درک کرده بود/ تاملی آکادمیک بر کارنامه سیاسی آیت‌الله هاشمی

آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی، یکی از مبارزین پیش از انقلاب اسلامی و موثرترین شخصیت پس از انقلاب اسلامی است؛ انسانی بزرگ با آرزوهای بزرگ. او معصوم نبود و خطاها و اشتباهات کوچک انسان‌های بزرگ، آثار بزرگی دارند.

فرهنگ امروز/ عاطفه شمس:

همایش «ایران و میراث هاشمی؛ تاملی آکادمیک بر کارنامه سیاسی آیت‌الله» طی روزهای اخیر، توسط انجمن علوم سیاسی ایران با همکاری خانه اندیشمندان علوم انسانی و انجمن علمی مطالعات صلح ایران، در دو بخش سیاست داخلی و سیاست خارجی برگزار شد. در بخش سیاست داخلی حسین راغفر، اقتصاددان، دستاوردها و میراث اقتصادی هاشمی؛  مجتبی مقصودی، مدرس علوم سیاسی، میراث هاشمی؛ مصالحه سیاسی و آشتی ملی؛ هادی خانیکی، استاد ارتباطات، هاشمی و اندیشه توسعه در ایران و کیومرث اشتریان، مدرس علوم سیاسی، رویکرد هاشمی در سیاستگذاری عمومی را به بحث گذاشتند. در بخش سیاست خارجی نیز محمدرضا دهشیری، مدرس دانشکده روابط بین‌الملل وزارت امور خارجه، منطقه گرایی در سیاست خارجی هاشمی؛ داوود هرمیداس باوند، استاد حقوق و روابط بین‌الملل، سیاست خارجی هاشمی؛ فرازها و فرودها، امیر محمد حاجی یوسفی، استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی، عمل‌گرایی در سیاست خارجی هاشمی و سیدجلال دهقانی فیروزآبادی، استاد روابط بین‌الملل دانشگاه علامه طباطبایی، توسعه گرایی در سیاست خارجی هاشمی را محور سخنرانی خود قرار دادند. در شماره روز پنجشنبه «اعتماد» گزارش کوتاهی از این نشست در صفحه سیاسی (٣) منتشر شد که اینک متن کامل گزارش این نشست را می‌توانید در ذیل ملاحظه کنید.

اندیشه توسعه در ایران

هادی خانیکی

فعال سیاسی و استاد دانشگاه

موضوع بحث من که طبیعتا به نتیجه نخواهد رسید اما به طرح موضوع منجر می‌شود «هاشمی و اندیشه توسعه در ایران» است. من به این بحث از دو منظر نگاه می‌کنم؛ اول اینکه معمولا مبارزان سیاسی کمتر به توسعه می‌اندیشیده‌اند زیرا مبارزات سیاسی در ایران، خیلی چشم‌انداز روشنی نداشت که در عمر آنها یا در برنامه‌های‌شان به نتیجه برسد. به همین دلیل، بیشتر اندیشه آنها در متن سیاست بود. دوم اینکه بالاخره مفهوم توسعه و کاربرد آن با نوعی حداقل، اختلاف نظر و حداکثر، یک نوع اغتشاش معنایی یا اختلال در الگوهای خود همراه بوده و هست. در چنین میانه‌ای نقش هاشمی را – بخصوص با توجه به تجلیلی که مردم از رفتن او کردند- کجا می‌توان دید؟ من به دو دلیل فکر می‌کنم وقتی هاشمی را مورد مطالعه قرار می‌دهیم، بد نیست به نسبت او و امیرکبیر بپردازیم، البته قصد الگوسازی تاریخی ندارم. از منظر عاطفی می‌توان گفت هاشمی در شب شهادت امیرکبیر از دنیا رفت و به همین دلیل، خوانش‌های متفاوتی از نسبت بین او و امیرکبیر صورت گرفت. نسل من هاشمی را بیشتر با دو اثر «کارنامه سیاه استعمار یا سرگذشت فلسطین» که ترجمه‌ای از کار اکرم زعیتر، سفیر اردن در ایران بود و «امیرکبیر قهرمان مبارزه با استعمار» شناختند. خود این پدیده قابل مطالعه است؛ اینکه نسبت هاشمی با امیرکبیر چیست و چطور می‌شود که زمانی امیرکبیر موضوع و دغدغه هاشمی می‌شود و طبیعتا وقتی در آغاز مبارزات سیاسی فردی انقلابی، کسی موضوع می‌شود حتی در فرازو فرودهای مختلف فکری باید این اثر را در مولف دید. بحث‌های زیادی صورت گرفته درباره اینکه امیرکبیر در کجای الگوهای توسعه در ایران قرار گرفته و آیا توسعه‌ای که او آغاز کرد، می‌توانست در فرجام خود، ایران را از مسائل و مشکلات نجات دهد و به ویژه مشابهت‌سازی عامیانه‌ای که میان ایران با امیرکبیر و ژاپن با می‌جی و تقدم و تاخر اصلاحات امیرکبیر گرفته است، بحث مهمی در توسعه است. حوزه مطالعاتی بنده نیز بعد از فراز و فرودهای زیاد به ارتباطات رسیده و در این حوزه نیز بر توسعه ملی تاکید می‌کند، باید دید در اینجا جایگاه امیرکبیر کجا است و هاشمی از امیرکبیر چه برداشتی دارد. به‌طورخلاصه به کتاب «امیرکبیر قهرمان مبارزه با استعمار» برگشته و استخراجی را انجام داده‌ام که به نظر می‌رسد هاشمی این ویژگی‌ها را نیز در زندگی خود پیاده کرده است.
 هاشمی، عرصه سیاست مدرن را درک کرده بود
به لحاظ تبارشناسی شخصیت، هاشمی امیرکبیر را در امتداد آزادیخواهان بزرگ دنیا مانند سید جمال، نهرو، گاندی، لومومبا، بن بلا و سوکارنو معرفی می‌کند. هاشمی در این کتاب معتقد است که امیرکبیر درک درستی از استعمار و شناخت راه و رسم استقلال و عظمت داشت، از این رو دارای نسخه و برنامه بود. اگر بخواهیم تاثیرگذاری هاشمی را پیگیری کنیم باید تغییر و تحولات سیاست‌های اقتصادی و سیاسی‌ او را در چارچوب دغدغه برای توسعه ایران ببینیم. او عرصه سیاست مدرن را می‌فهمید و تلاشش این بود که دست به یک مصالحه بین جناح‌های سیاسی و همچنین بین خواسته‌های اجتماعی و قدرت سیاسی بزند. هاشمی همچنین معتقد است که امیرکبیر فقر را محل اصلی رشد استعمار می‌داند. وی تصریح می‌کند که امیرکبیر در زمانه خودش به ضرورت وجود متخصصان در کشور پی برده است و از همین روست که دارالفنون را تاسیس می‌کند. از نظر هاشمی، امیرکبیر به مستشاران خارجی اعتقاد نداشت و به جای اینکه از خارج کارشناس وارد کند استاد می‌آورد تا خود ایرانی‌ها را به یک کارشناس تبدیل کند. در همین راستا امیرکبیر معادن را هم به دست متخصصان داخلی داد و به منابع داخلی به جای منابع خارجی تکیه کرد. امیرکبیر برای صنعتی کردن کشور تلاش‌های بسیار کرد و به وجود یک ارتش نیرومند تاکید داشت؛ از همین روست که او را مرد عمل می‌دانند. من به بخش‌هایی از کتاب اشاره کردم که هاشمی نیز با امیرکبیر در آن موضوعات همنوایی کرده است. هاشمی عرصه سیاست مدرن را درک کرده بود، در عرصه سیاست مدرن موضوعاتی برای مطالعه پیش می‌آید. به نظر می‌آید که میان دین و آزادی، میان منافع ملی و فردی و امثال آن در وهله اول ناسازگاری وجود دارد اما در ادامه در می‌یابیم که با تلاش، این منازعات در یک چارچوب فلسفی و نظری حل خواهد شد. وقتی کشور ما درگیر چنین مسائلی شد هاشمی به راه‌حل‌های قاطع نظری رسید و برای این اندیشه دست به مسامحه زد. اول دست به مسامحه درون حکومت و جناح‌های سیاسی می‌زد و در وهله بعدی با توجه به رابطه‌ای که با جامعه داشت این مسامحه را در جامعه ایجاد می‌کرد.


از آرمان‌ها تا واقعیت ها

حسین راغفر

اقتصاددان

آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی، یکی از مبارزین پیش از انقلاب اسلامی و موثرترین شخصیت پس از انقلاب اسلامی است؛ انسانی بزرگ با آرزوهای بزرگ. او معصوم نبود و خطاها و اشتباهات کوچک انسان‌های بزرگ، آثار بزرگی دارند. نقش ایشان در مدیریت جنگ تحمیلی و تلاش ایشان برای پایان بخشیدن به جنگ و چشم پوشی از خطاهای بزرگ کسانی که مسوول برنامه‌ریزی‌های غلط در طول جنگ و تحمیل هزینه‌های گزاف بر جامعه بودند و اینکه پس از جنگ مسوولیت خطاهای آنها را شخصا پذیرفت و حتی جذب آنها در فرآیندهای مدیریت کشور، حکایت از بلندنظری ایشان دارد. خطبه‌های نماز جمعه ایشان، روحیه بخش مردم در طول جنگ تحمیلی بود. در ماجرای آیت‌الله منتظری، تعیین رهبری پس از رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی و تغییر قانون اساسی، نقشی اساسی و بی‌بدیل داشت. اما در سیاست داخلی بعد از جنگ تحمیلی، گرایش او به نوعی پراگماتیسم و در حوزه اقتصادی تغییر ایدئولوژی از عدالت اجتماعی به تامین امنیت سرمایه را شاهد هستیم. در جهت‌گیری‌های اقتصادی سه دوره تحول را در زندگی پس از انقلاب اسلامی آیت‌الله هاشمی می‌توان مشاهده کرد؛ دوره نخست مقارن است با دهه نخست انقلاب در داخل، آشوب‌ها و توطئه‌هایی داخلی و خارجی، تحریم‌های اقتصادی و هشت سال جنگ تحمیلی و در مقیاس جهانی، امواج پی در پی و گسترده تبلیغات جهانی شدن و تغییر مدیریت اقتصادی از مدیریت دولتی به سازوکار بازار، گزاره‌های مسلط در علم اقتصاد معرفی می‌شوند. همزمان دراین دوره شاهد ایراد خطبه‌های عدالت اجتماعی از سوی آیت‌الله هاشمی هستیم. در گفتمان جهانی شدن، عدالت اجتماعی مفهومی انحرافی است. یک ارزیابی از عملکرد دهه نخست انقلاب، تمام شکست‌ها و ناکامی‌ها را منحصر به سیاست‌ها و جهت‌گیری‌های اقتصادی دهه نخست و انگشت اتهام را متوجه دولتی بودن اقتصاد کرد. پایان جنگ تحمیلی در ایران با اوج‌گیری جهانی شدن اقتصاد و تبلیغات گسترده اقتصاد نئولیبرال در دنیا مقارن است. سیاست‌هایی که حضور دولت در عرصه اقتصاد را دشمن رشد و توسعه قلمداد می‌کند و مروج و مبلغ تغییر مدیریت اقتصادی و واگذاری همه سیاست‌های بخش عمومی به سازوکار بازار است. سیاستگذاری‌های متاثر از ایدئولوژی بازار آزاد، امر اقتصادی را مقدم بر همه امور دیگر قرار می‌دهد و هژمونی ایدئولوژی بازار و کالایی کردن همه پدیده‌های زندگی اعم از امور اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را نتیجه می‌دهد. تحلیل‌های شبه‌علمی برای آیت‌الله هاشمی از جاذبه کافی برخوردار بود که عرصه اقتصاد را به سیاست‌های تجویزی صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی واگذار کند. دوره دوم، دوره استقرار سیاست‌های تعدیل ساختاری است که پروژه جهانی شدن اقتصاد نئولیبرال است. این سیاست‌ها در ایران همان نتایجی را به دنبال داشت که در هر جای دیگر دنیا بروز کرد. خصوصی‌سازی‌های بی‌قاعده با تاراج دارایی‌ها و منابع عمومی و انتقال آنها به ثمن بخس به دوستان و رفقا و نادیده گرفتن آشکار تعهدات قانون اساسی با آغاز خصوصی‌سازی آموزش و پرورش، آموزش عالی و خدمات سلامت در کشور همراه شد و برای کاستن از مقاومت‌ها در برابر برنامه‌های اقتصادی، دعوت از نیروهای نظامی برای ورود به اقتصاد از خطاهای راهبردی سیاست‌های این دوره است. بازگشت سلطه صاحبان سرمایه‌های تجاری و احیای سرمایه‌های مالی با رشد فعالیت‌های خام فروشی و مونتاژ، آزادسازی قیمت‌ها و واردات همراه شد و تولید صنعتی را در کشور زمینگیر کرد. دست نهادهای نظامی، انتظامی، امنیتی و حتی بیوت علما در اقتصاد کشور گشوده شد. پدیده‌های مصرف گرایی بی‌سابقه، رشد پدیده آقازاده‌ها و گرایش به اشرافیت مقامات، جوانه‌های سرمایه داری رفاقتی را در ایران آشکار کرد. اقتصاد رفاقتی، سه کارکرد اصلی و چند پیامد هولناک دارد. سه کارکرد اصلی عبارتند از: اعطای اعتبارات بانکی به دوستان و رفقا، اعطای انحصارها و شبه انحصارها به دوستان و رفقا و دستکاری در نظام قیمت‌گذاری و از جمله پیامدهای هولناک آن: رشد نابرابری‌ها، رشد فساد و ناکارآمدی برانداز نظام. دوره سوم، دوره توجه مجدد به مردم است. وقتی که آقای هاشمی از شنیدن استیصال مردم در فروش کلیه و اعضای بدن می‌گرید. این اشک را می‌توان یک بار دیگر شاهد بلندنظری آیت‌الله هاشمی تفسیر کرد که پذیرای همه شکست‌های سیاست‌های توصیه شده می‌شود. از جمله میراث آیت‌الله هاشمی برای دولت امروز و دولت‌های آینده، درس‌هایی است که سیاستگذاران باید از نتایج سیاست‌های اقتصادی این دوره بیاموزند که مهم‌ترین آنها اقتصاد برای مردم است و نه صاحبان سرمایه‌های تجاری و مالی.


خط مشی میانه رو، مصالحه‌جویانه و تعامل‌گرا

هرمیداس باوند
استاد حقوق و روابط بین‌الملل

هراکلیتوس می‌گوید «شما نمی‌توانید دو بار در یک رودخانه گام نهید، زیرا آب‌های تازه پیوسته جریان دارد و بر شما می‌گذرد» همه‌چیز در حال تغییر است و انسان‌ها نیز در این رهگذر دچار تغییر در بینش و نگرش‌های اولیه خود می‌شوند تا گذشته را در افق جدیدی جبران کنند. چه بسا راه و خط مشی‌هایی انتخاب کرده باشند که فرآیند آن، آنچه را انتظار داشته‌اند برآورده نکرده و بعد به فکر جبران بیفتند. یعنی در یک افق جدیدتر اما همگام با ضروریات وقت گام بردارند. من بر این باور هستم که استراتژی سیاسی و اقتصادی مکمل یکدیگر و دو روی یک سکه هستند و بر این باورم که ایدئولوژی یا جنبه‌های ارزشی به عنوان راهنما و رهنمون منافع ملی هستند و حداقل این است که به این وسیله موازنه منصفانه بین منافع ملی و ایدئولوژی برقرار شود. نکته دیگر این است که ما در انزوا زندگی نمی‌کنیم، در جهانی زندگی می‌کنیم که باید به ساختار و نظام جهانی و بین‌المللی داشته توجه باشیم. نظام بین‌المللی ما بر دو بنیان استوار است؛ یکی بنیان حقوقی اصل برابری کشورها اعم از کوچک و بزرگ است و به همین دلیل نیز در کنفرانس‌های بین‌المللی کشورها اغلب دارای یک حق رای هستند البته محدودیت‌هایی نیز وجود دارد و بنیان دوم، بنیان ژئوپولتیک سلسله مراتب و قدرت‌ها است. یعنی ما چه بخواهیم چه نخواهیم ساختار نظام بین‌المللی بر اساس سلسله مراتب قدرت‌ها است. با نگاهی به نظم نوین جهانی باید دید لااقل از جنگ بین‌الملل اول و دوم و بعد از پایان جنگ سرد، طراح و تنظیم‌کننده آن چه کسانی بودند. بعد از جنگ بین‌الملل اول، قدرت‌های فاتح، بعد از جنگ بین‌الملل دوم قدرت‌های فاتح به خصوص امریکا و بعد از پایان جنگ سرد، ظاهرا نظم نوین جهانی را بوش پدر اعلام کرد و درمورد مولفه‌های آن تا حدی اختلاف سلیقه وجود داشت. کشورهایی مثل میانمار یا کره شمالی شاید در یک انزوای جغرافیایی قرار گرفته باشند و تحولات آنها آنچنان که باید بازتاب نداشته باشد اما کشور ما در مرکز تعاملات بین‌المللی است. بنابراین، ما نمی‌توانیم خارج از تعاملات جهانی باشیم و لذا شادروان هاشمی‌رفسنجانی از آغاز انقلاب در سیاست خارجه ایران مطرح و پویا بود و این محدود به دوران ریاست‌جمهوری ایشان نمی‌شود. مرحوم هاشمی‌رفسنجانی از آغاز انقلاب در سیاست خارجی ایران تاثیرگذار بود. وی در بسیاری از لحظه‌های حساس در تصمیم‌گیری‌های مهم کشور نقش برجسته‌ای داشت که یکی از این موقعیت‌ها قبول قطعنامه ٥٩٨ بود؛ اگرچه می‌توانستیم این قطعنامه را قبل از آن و پس از فتح «فاو» بپذیریم. نقش‌آفرینی‌های هاشمی‌رفسنجانی در سیاست خارجی باعث شد که باوجود حمایت کشورهای عربی از صدام در طول جنگ با ایران، اما سرانجام روابط ایران با کشورهای عربی رو به بهبود نهاد. یکی از مهم‌ترین سیاست‌هایی که وی در این چارچوب اتخاذ کرد بی‌طرفی در موضوع حمله عراق به کویت بود. پس از آنکه در دوره ریاست‌جمهوری آقای هاشمی کشور از فضای جنگی خارج شد، وی در جهت ارتقای اقتصاد، سیاست خارجی را به سوی تعامل بین‌المللی حرکت داد. در همین دوره دریچه‌های تجارت با جهان را با نام «مناطق آزاد» ایجاد کرد و سیاست‌هایی را برای جلب سرمایه‌گذاری خارجی به اجرا در آورد. فروپاشی شوروی و تلاش برای افزایش نفوذ تمدنی ایران در آسیای میانه و قفقاز از دیگر رخدادها و سیاست‌های مثبت مرحوم هاشمی است، هاشمی با خط مشی میانه‌رو، مصالحه‌جویانه و تعامل‌گرا همکاری با کشورهای جهان را دنبال می‌کرد.


قوام‌السلطنه دنیای کنونی

مجتبی مقصودی
استاد علوم سیاسی

نیاز مبرم کشور در عرصه سیاست داخلی و خارجی در شرایط کنونی، مصالحه سیاسی و آشتی ملی است. حتی اگر به ساده‌سازی پیچیدگی‌های عرصه سیاست متهم شویم، مهم‌ترین میراث به جا مانده از آیت‌الله هاشمی از منظر روندپژوهی و آینده پژوهی ملی، دینی و انقلابی، خاتمه دادن به تنش و منازعه در عرصه روابط خارجی و مناسبات داخلی است و در این رابطه می‌باید مصالحه سیاسی و آشتی ملی را بدون هیچ تبعیض و گریزی در دستور کار قرار دهیم و چشم‌انداز آرامی را برای کشور ترسیم کنیم و اصولا وظیفه یک سیاستمدار عملگرا و واقع‌گرا جز این نمی‌تواند باشد و از این منظر هاشمی از سال ١٣٦٨ بعضا مظهر تلاش و سیاستمداری عملگرا، واقع‌گرا و مصالحه جو بود. لذا به نظر می‌رسد که پیگیری مصالحه سیاسی و آشتی ملی نه تنها یک نیاز مبرم بلکه مسوولیت مشترک اجتماعی همگان اعم از نیروهای اجتماعی، نخبگان و شهروندان است و این امر، مهم‌ترین وصیت آیت‌الله هاشمی است. از تاریخ فوت آیت‌الله (١٩ دی ماه) هفده روز می‌گذرد و این زمان برای ارزیابی یک شخصیت تاثیرگذار بسیار کم است. مراسم تشییع و خاکسپاری هاشمی، دومین مراسم چندمیلیونی پس از آیت‌الله خمینی است که حضور طیف‌های مختلف و متنوع نیروهای سیاسی‌- اجتماعی، از منظر پراگماتیستی و رئالیستی و به‌رغم اقبال‌ها و بداقبالی‌ها، مظهر گرایش جامعه به این شخصیت و ظرفیت مصالحه و آشتی سیاسی در جامعه است. در این ارتباط فراموش نکنیم تاریخ بزرگ‌ترین داور در ارزیابی رهبران است. هرگونه بزرگ‌نمایی، کوچک نمایی، به حاشیه رانی‌های دولتی در درازمدت، پاسخی منفی و معکوس بر جای خواهد گذاشت. می‌توان برای مدتی تاریخ را دستکاری کرد ولی قضاوت تاریخی برنده و سخت است. به همین دلیل، برخی زمان را مهم‌ترین عنصر برای ارایه تحلیل و تفسیرهای واقعی می‌دانند و تعجیل در تاریخ‌نگاری را نمی‌پسندند. زندگی سیاسی آیت‌الله هاشمی را از ابعاد مختلف می‌توان سنجید و دسته‌بندی کرد؛ از منظر رویکرد مصالحه و آشتی ملی به دو دوره تقسیم می‌کنم: دوره نخست، از شروع مبارزه سیاسی از دهه ١٣٤٠ تا ١٣٦٨ که در قالب کنشگری انقلابی قابل تبیین و ارزیابی است و دوره دوم، از ١٣٦٩ تا ١٣٩٥ که دوره کنشگری مصالحه جویانه، آشتی خواهانه و تفاهم‌طلبانه است. اما عملکرد آیت‌الله از منظر مصالحه‌جویی و آشتی طلبی در عرصه سیاست خارجی و داخلی را می‌توان این‌گونه تحلیل کرد؛ اتخاذ رویکرد سازندگی فراتر از اختلافات جناحی به مثابه یک ضرورت اجتماعی- سیاسی، کمک به تقویت و گسترش بنیان‌های طبقه متوسط جدید، در جایگاه نماز جمعه، در جایگاه ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، پذیرش قواعد انتخاباتی و صندوق رای به عنوان مهم‌ترین نهاد و ابزار مصالحه، تلاش برای مصالحه سیاسی بعد از وقایع ١٣٨٨، کمک به حل‌وفصل موضوع گروگان‌گیری، کمک به خاتمه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و تلاش برای همکاری‌های منطقه‌ای و تنش زدایی از روابط ایران با غرب. در واقع، نقش و جایگاه مصالحه‌گری و موازنه بخشی آیت‌الله هاشمی متاثر از جایگاه نهادی و سازمانی، رویکرد آینده نگرانه برای کشور و قضاوت تاریخ، منش و کنش واقع‌گرایانه و عملگرایانه و حفظ و گسترش انقلاب از مسیر مصالحه سیاسی و آشتی ملی بود. من اگر بخواهم قیاسی بین آیت‌الله و شخصیت‌های تاریخ داشته باشم او را قوام‌السلطنه دنیای کنونی می‌نامم. او فراز و فرودهای یک سیاستمدار کهنه‌کار را داشت. در کارنامه وی علاوه بر توفیق‌ها و دستاوردهای فراوان، شکست‌ها، ابهامات و عدم توفیق‌هایی را نیز می‌توان یافت. عملکرد آیت‌الله هاشمی به ویژه در یک دهه اخیر، شیب ملایم رو به صعودی را در ارزیابی میراث وی بر جای گذاشت که در این برآورد مثبت ارزیابی می‌شود و می‌توان ادعا کرد که در حیات سیاسی و بعد از فوت خود - با حضور گسترده مردم- تصویری از مصالحه سیاسی و آشتی ملی را از خود بر جای گذاشت.


 میراث هاشمی‌رفسنجانی از منظر سیاستگذاری عمومی

کیومرث اشتریان
استاد علوم سیاسی

آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی شخصیت بزرگی است که در تاریخ جاودانه خواهد بود و البته همواره موافق و مخالفانی خواهد داشت. شخصیت‌هایی که مدت زیادی مسوولیت‌های اجرایی دارند مخزن گرانبهایی از تجربیات هستند که می‌توان از تجربه‌های آنان برای مطالعه سیاست‌های عمومی بهره برد. هاشمی‌رفسنجانی نیز از این دست افراد بود. هاشمی چندین دهه در سطوح مختلف و در پست‌های مهمی حضور داشت و وظیفه پژوهشگر عمومی این است که این مجموعه از تجربیات را نظام‌مند کند. اما آیت‌الله هاشمی را می‌توان در حوزه سیاستگذاری عمومی در چند سطح متفاوت نظام‌مند کرد و در این بین، چهار دسته از تئوری‌ها می‌توانند به ما کمک کنند؛ نخست، تئوری نخبگان است. دوم، تئوری تدریجی است که می‌گوید سیاستگذاری عمومی در یک فرآیند سعی و خطای تدریجی دایمی صورت می‌گیرد. سوم، تئوری نهادی است ؛  دیدگاه جدیدتر آن دیدگاه شبکه‌ای است که در ده سال اخیر باب شده و از این منظر می‌توان توان شبکه‌سازی هاشمی را بررسی کرد و تئوری چهارم، پراگماتیسم و نوعی عقلانیت است؛ در رفتار هاشمی‌رفسنجانی چه در سیاست خارجی و چه داخلی نوعی پراگماتیسم وجود دارد. در زمینه  فرآیندهای سیاستگذاری عمومی، زمینه‌های متعددی برای مطالعه وجود دارد، به‌طور مثال، می‌توان درباره نحوه تعیین اولویت‌های سیاستگذاری یک شخصیت، از نحوه راه‌حل‌یابی و سیاست‌های خاص و نیز رویکردهای اجرایی او طی عهده‌دار بودن مسوولیت‌ها، پرسید. آقای هاشمی، کسی است که درگیر کارهای اجرایی است و در سیاستگذاری‌های عمومی به‌طور مشخص، با دادن امتیاز به گروه‌های مختلف اجتماعی یا محروم کردن آنها از امتیازات اجتماعی سرو کار دارد. در واقع، وقتی شما وارد حوزه سیاستگذاری می‌شوید عملا با تکثر منافع، هنجارها و رفتارهای مختلف مواجه می‌شوید و تا حد زیادی زمینه برای شما فراهم می‌شود که به فردی پراگماتیست تبدیل شوید که برخلاف تصور معمول، خیلی نگاه پوزیتیویستی ندارد. اغلب شخصیت‌هایی که وارد مسوولیت اجرایی می‌شوند بدیهی است تغییر می‌کنند و ارزش‌ها و اولویت‌های آنان نیز طی زمان تغییر می‌کند و این تجربیات آنها را به سمت عملگرایی سوق می‌دهد.


منطقه گرایی در سیاست خارجی آیت‌الله

محمدرضا دهشیری
مدرس دانشکده روابط بین‌الملل وزارت امور خارجه

دست اندرکاران سیاست خارجی کشورها، با توجه به شرایط، منطقه گرایی یا فرامنطقه گرایی را در دستور کار خود قرار می‌دهند، دیدگاه آیت‌الله هاشمی در این مورد در سیر زمان متحول شد. مرحوم هاشمی در ابتدا به «منطقه گرایی» معتقد بود، سپس به «نومنطقه گرایی» متمایل شد و بعد از آن «میان‌منطقه گرایی» را در مورد تاکید قرار داد. در دوره منطقه‌گرایی ایشان، در آغاز شرایط کشور -پایان جنگ، فروپاشی شوروی، پایان جنگ سرد و... - به استفاده از مزیت نسبی ایران در غرب آسیا تاکید داشت. در همین راستا وی تلاش کرد با استفاده از موقعیت کشور، پیوندهای راهبردی را بر پایه اشتراکات با همسایگان شمالی و جنوبی کشور برقرار سازد. تنش زدایی با کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس به ویژه عربستان سعودی و تقویت روابط اقتصادی با کشورهای آسیای میانه نیز در همین راستا و در جهت تحکیم روابط منطقه‌ای بود. پس از مدتی آیت‌الله هاشمی، علاوه بر منطقه گرایی به ارتقای روابط با دیگر بخش‌های جهان همچون اروپا علاقه‌مند شد و برای جلب سرمایه خارجی و مشارکت فعال در سازمان‌های بین‌المللی تلاش کرد. در رویکرد سوم نیز مرحوم هاشمی تلاش کرد تا همکاری نهادی با دیگر مناطق را گسترش دهد، به همین منظور همکاری «اکو» در غرب آسیا را با «سارک» در شرق آسیا گسترش داد. هدف از این رویکرد گسترش نفوذ در منطقه اقیانوس هند برای تقویت روابط و تعامل خارجی بود.


 نمونه درخشان خلاقیت و سیاست‌ورزی

امیرمحمد حاجی یوسفی
استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی

وقتی از عملگرایی آقای هاشمی سخن می‌گوییم منظور استفاده از ابزارها و تکنیک‌های گوناگون برای رسیدن به هدف است. آقای هاشمی در زمینه خلاقیت و سیاست‌ورزی نمونه درخشانی بود که می‌توانست با شیوه‌ها و ابزارهای گوناگون به هدف برسد. مرحوم هاشمی توانست چند تغییر را در روندهای سیاست خارجی ایران ایجاد کند. تاثیرگذاری ملاحظات داخلی بر سیاست خارجی، توجه به توانایی‌های داخلی در کنار داشتن رویکرد مصلحت محور و منفعت محور در سیاست خارجی از جمله آنها بود؛ همچنین تلاش کرد با رویه تعاملی، ایران را از انزوا خارج کند. سیاست خارجی وی راهبردی بود، منافع ملی را در نظر داشت، برای پایان سیاست‌ها برنامه داشت، قادر به تشکیل ائتلاف بود و باتوجه به شرایط در ابزارها تغییر ایجاد می‌کرد. همچنین وی تعامل گرا و برای جذب حمایت داخلی، کوشا بود. سرانجام اینکه وی سیاستمداری واقع‌گرا، عملگرا و مصلحت محور بود.


 پدر سیاست خارجی اعتدالگرا و توسعه محور

سید جلال دهقانی فیروزآبادی

استاد روابط بین‌الملل

سیاست خارجی توسعه‌گرای هاشمی به مفهوم پیگیری توسعه و رفاه اقتصادی برای تامین سایر اهداف بود. در این چارچوب توسعه اقتصادی در سیاست خارجی اولویت پیدا کرد. حاکمیت گفتمان واقع گرایی در سیاست خارجی و پایان جنگ از مولفه‌های مهم در شکل‌گیری این نوع نگاه بود اما شخصیت هاشمی از جمله دلایل مهم در اتخاذ آن بود. وی شخصیتی توسعه گرا و اقتصادی داشت. عملگرایی وی نیز موجب می‌شد تا آرمان و واقعیت را با یکدیگر سازگار کند. آیت‌الله هاشمی پدر سیاست خارجی اعتدالگرا و توسعه گرا است. دولت یازدهم نیز ترجمانی از سیاست خارجی هاشمی را از نظر اهداف و کارگزاران دنبال می‌کند. سیاست‌های توسعه‌محور هاشمی، پیامدها و آثار گوناگونی را بر جای گذاشت که یکی از مهم‌ترین آنها، خروج سیاست خارجی ایران از امنیت‌محوری مطلق به سوی سیاست خارجی توسعه‌گرای نسبی بود و از مهم‌ترین دستاوردهای ایشان نیز ایجاد جایگاهی درخور برای ایران در سیاست خارجی کشورهای عربی و تاکید بر توسعه گرایی در سیاست خارجی ایران است.

روزنامه اعتماد