شناسهٔ خبر: 48429 - سرویس دیگر رسانه ها

باور تاریخی به چشم بد/ روایتی از رواج «رمالی» و «طلسمات» در فرهنگ و باورهای عامه

باورهای خرافی چه مشاغلی پدید آورده بود و چه کارکردهایی در جامعه داشت؟

|۸:۱۱,۱۳۹۵/۱۱/۱۸| بازدید : 8 بار


 

فرهنگ امروز/ پرستو رحیمی: اعتقاد به رمالی  از گذشته‌های دور تاکنون بر سبک و روش زندگی توده‌ای از مردم تاثیری بسزا  گذاشته است. پای‌بندی به باورهای خرافی و موهومات مسلما در جهل و نادانی انسان ریشه داشته‌ و پیامدهای آن هم گریبان وی را گرفته است، از این‌رو هم‌راستا با افزایش دانش بشری و گسترش علوم، میزان اعتقاد به خرافات کاهش یافته است؛ هرچند می‌توان مدعی شد هنوز کاملا ریشه‌کن نشده است و همچنان در بسیاری از مناطق به ویژه روستاها نمونه‌هایی از این باورها را می‌توان به تماشا نشست. بنابراین میان اعتقاد به اینگونه باورها و جلوه‌های آن همچون رمالی و بی‌سوادی پیوندی مستقیم  نهفته است که می‌کوشد آنچه را از عهده فهم‌ و درک‌ بشری بیرون است به پدیده‌های بیرونی و خارج از دسترس نسبت دهد. یادآوری یک نکته پیش از آغاز سخن ضرورت دارد؛ آنچه در این نوشتار در قالب «دعا» و «دعانویسی» روایت شده است، با آنچه در باور دین‌مداران در هر آیین و باور به عنوان «دعا» و «ذکر» میان آفریده و پروردگار جایگاهی والا می‌یابد، تفاوتی بسیار دارد؛ این نوشتار، تنها روایتی از رواج باورهای خرافی به عنوان یک پدیده اجتماعی در دوره‌هایی از جامعه تاریخی ایران ارایه می‌دهد که در فرهنگ عامه «دعانویسی» خوانده شده است و اساسا با پدیده «دعا» در فرهنگ‌ها و دین‌های گوناگون به عنوان پیوندی میان انسان و پروردگار، هیچ پیوند و اشاره‌ای ندارد.

ایران عصر قاجار؛  درگیر گرایش به خرافات
گرایش به خرافات، جادو، طلسم و رمالی و بهره‌گیری از حرز و تعویذ در برخی دسته‌ها و قشرهای جامعه در ایران دوران قاجار بسیار گسترده بود. بهره‌گیری از شیوه‌های گوناگون جادو ‌و ‌جنبل که هریک به عنوان دفع شر یا باطل‌السحر به کار برده می‌شد از جلوه‌های آن به شمار می‌رفت. رمالی در این دوران در زندگی روزمره مردم نقش داشت و در بیش‌تر جنبه‌های زندگی رسوخ کرده بود. این پدیده در مواردی همچون درمان بیماری، کشاورزی، عروسی و تولد نوزاد کارکرد داشت. مجدالسلام کرمانی در کتاب «سفرنامه کلات» که به روزگار میانه دوره قاجار، هم‌زمان با برآمدن و پیروزی جنبش مشروطیت ایران بازمی‌گردد، به خرافه‌پرستی مردم ایران اشاره داشته، آن را پدیده‌ای رسوخ‌یافته در دربار و حرم شاهی برمی‌شمرد. او همچنین برآن است نیمی از اموال کشور در این راه هزینه می‌شود «مخصوصا در دربار ایران بقدری این عقاید سخیفه راسخ است که شاید نصف مقرری مخدرات حرمسرای سلطانی صرف مخارج رمالی چشم‏بندی و زبان‌بندی و مهر و محبت میشود، حتی برای تحصیل اولاد و شکم‏دار شدن یا باقی‌ماندن بچه برای آنها، بلکه شفای تمام امراض از هر قبیل حتی سل و وبا و کچلی و هزار قسم و ختم و غیره مقرر است و مباشر این امور اغلب یا یهودیها هستند یا بعضی طلسم و جادو  دراویش که مردم آنها را اهل نفس میدانند». آن مردمان همچنین در بهره‌گیری از دعانویسی‌ها بیش‌ترین دقت را به کارمی‌گرفتند زیرا استفاده نادرست از دعا را شر دانسته، از آن می‌هراسیدند، وحشت داشتند که دعازده شوند و دعا را وسیله‌ای می‌دانستند که می‌تواند زندگی‌شان را درگرگون کند.


سکه رایج دعانویسان
رمالان به دلیل همین‌ اقبال گسترده بخش‌هایی از جامعه همواره از ارزش بالا نزد عامه برخوردار بودند؛ شغل آن‌ها اساسا یکی از شغل‌های رسمی به شمار می‌آمد. همچنین آنگونه که ویلم فلور، پژوهشگر برجسته تاریخ ایران در کتاب «سلامت مردم در دوره قاجار» یادآور می‌شود، با توجه به این که بیش‌تر مردم بی‌سواد بودند کارِ نوشتن، جادویی برشمرده می‌شد و نوشتار کتاب یا طلسم به خودی خود، عملی ماوراء طبیعی جلوه می‌کرد. وی از تعداد این دعانویسان در تهران و تبریز خبر می‌دهد «افزون بر دراویش دوره‌گرد  دعانویسان حرفه‌ای بودند که در بازار مغازه داشتند. تعداد آنها محدود بود. در سال ١٩٢٥،  ٢٠ مغازه با ١٨ دعانویس در تهران با جمعیت آن زمان که ٢٢٠٠٠٠ نفر بود وجود داشت. این دعانویسان به طور نامساوی در سراسر شهر پخش بودند. در بخش بازار سه مغازه، ٨ مغازه در عودلاجان، یکی در شرق، دو باب در محمدیه و شش باب مغازه در سنگلج بود. در سال ١٨٦٩ تعداد ٥٠ رمال نیز در تبریز حضور داشتند».  جعفر شهری در کتاب «طهران قدیم» از کاغذنویسی به نام میرزا علی‌کرم نام می‌برد که در کنار مسجد شاه بساط می‌گسترانیده و برای مردم دعا می‌نوشته است. شیوه کار دعانویسان بدین‌ترتیب بود که عبارت‌هایی نامفهوم روی کاغذی می‌نوشتند و به دست مراجعه‌کننده می‌دادند. آن‌ها به مراجعان خود بیش‌تر تاکید می‌کردند کاغذ را در مواد و آبی که مشخص می‌کنند، زده، سپس آب را بنوشند و دعا را به خود آویزان کنند. جعفر شهری در این‌باره روایتی جذاب دارد «تنها کافی بود مشتری مطالب اصلی خود را بگوید و بقیه‌اش را خودشان به هر مناسبت که بود پر می‌کردند و از شرایط بود که کاغذ هرچند صفحه‌ که بود جای خالی در آن نمانده باشد، که بی‌ادبی و کم‌علاقگی فروشنده کاغذ را می‌رساند. کاغذنویس اگر مطالب کفایت نمی‌نمود خطوط را گشادگشاد نوشته، یا با سلام به این و آن پر می‌نمود، که ضرب‌المثل ''برای خالی نبودن عریضه'' از آن پیدا شده است». گستره باور به طلسمات، عمومی بود و تقریبا همه مسایل زندگی انسان ایرانی را در روزگار یادشده دربرمی‌گرفت. آنگونه که نویسندگان نوشتار «سحر، جادو، طلسم و تعویذ در دنیای زنان عصر قاجار» یادآور شده‌اند، یافتن گمشده یا دزدیده‌شده، بازآوردن گریخته یا غایب و سفرکرده، افزایش رزق و روزی و توفیق در کار، یافتن شغل و حرفه، حفظ اموال و املاک از آسیب دزدان و دشمنان، حاصل‌خیز کردن کشتزار و بارآوردن درختان باغ و بوستان، فراوان کردن آب چاه و کاریز، جلوگیری از چشم‌زخم، پیشگیری و درمان بیماری‌ها، جلب محبت دیگران به ویژه همسر، معشوق یا معشوقه، نمونه‌های آن به شمار می‌آید.


جهانگردان و چشم شور
شواهدی فراوان در سفرنامه‌های تاریخی می‌توان یافت که سیاحان به مناسبت‌های گوناگون به جلوه‌هایی از این پدیده برخورده، بیش‌تر با اعجاب و شگفتی از آن یاد کرده‌اند. برخی از این سیاحان و جهانگردان، رواج پدیده دعانویسی را در جامعه ایرانی به همه طبقات جامعه نسبت داده، ایرانیان را در دریای خرافات غرق دانسته‌اند؛ باوری که البته نمی‌تواند سراسر درست آید، زیرا دست‌کم قشرها و طبقاتی را در همان جامعه کهنه قاجار می‌توان یافت که از چنین باورهایی دور و برکنار بوده‌اند. مواردی از چشم‌زخم برای زنان آبستن و نوزادان تازه متولدشده، در میان گزارش‌ها و سفرنامه‌های جهانگردان به چشم می‌آید. به باور آنان، زنان آبستن و نوزادان‌شان به گونه‌ای ویژه، هدف دیوان و چشم شور بودند و از این‌رو سیستمی سخت از «باید»ها و «نباید»ها در چند ماه پایانی آبستنی و چهل روز پس از تولد کودک رعایت می‌شد. کاربرد طلسم، بخش اساسی این عملیات بود. به روایت ویلم فلور، دعا علیه دیو آل، برای زنان در دوران زایمان بسیار مورد توجه بود. این پژوهشگر و ایران‌شناس هلندی، تاثیر اینگونه باورها را بر عقب‌ماندگی دانش پزشکی در روزگار قاجار مورد توجه و تاکید قرار داده است. فلور به نقل از موریر می‌نویسد «یک النگوی خلخال به رنگ فیروزه‌ای نزدیک گردن بچه آویزان می‌کنند و یا به کلاه‌اش می‌دوزند و به آن همچون نمادی از شگون و نیکبختی می‌نگرند که می‌تواند اثر چشم شور را بزداید». ایرانیان ‌به طورکلی تولد کودک را عملی سخت می‌پنداشتند و برآن بودند که چون نوزادان تازه به دنیا آمده و از نیروهای شر این جهان آگاهی ندارند، بیش‌تر در خطرند به همین دلیل مراقبت‌های ویژه و دعاهایی ویژه باید برایشان در نظر گرفته شود. زنان ایرانی نیز از چشم شور بیش از هر چیز دیگر می‌هراسیدند. آن‌ها کودک‌شان را از ترس این که غریبه‌ای تحسین کند و چشم شور داشته باشد، می‌پوشانند. هانری رنه دالمانی، سیاح و عتیقه‌شناس فرانسوی که در نیمه نخست روزگار قاجار چندین بار به ایران سفر کرده، در سفرنامه‌اش «از خراسان تا بختیاری» از زبان مادام بی‌شپ که توانسته است به محفل زنان راه یابد، درباره تولد نوزاد و آیین جلوگیری از چشم زخم می‌نویسد «به من اخطار کردند که روی خود را از کودک برگردانم و به او نگاه نکنم و به تعریف از او نپردازم مگر اینکه قبلا بگویم ماشاالله زیرا که اگر این کار را نکنم طفل نظر می‌خورد و به بدبختی گرفتار می‌شود. ایرانیان نهایت احتیاط را به عمل می‌آورند تا طفل به چشم بد برنخورد. به علاوه محض احتیاط دعای باطل‌السحری هم باید در پهلوی او بگذارند تا از نظر بد کاملا محفوظ بماند. به گردن طفل طلسمی انداخته بودند که روی آن دعایی نوشته شده بود، این طلسم در کیسه کوچک ابریشمی جای داشت. بعدها بازوبندی هم به بازویش می‌بندند و کلاه کوچکی هم بر سرش می‌گذارند که با دانه‌های خرمهره یا فیروزه زینت یافته است».
 

دنیای کودکان و طلسمات
گونه‌هایی دیگر از دعاها برای کودکان رایج بود که بیش‌تر در آیین‌های مردمی ریشه داشت و باورهای اعتقادی آنان را بیانگر بود؛ به روایت جعفر شهری «دعاها و طلسمات هم جهت سلامتی و حفظ از هر رنج و بیماری و چشم و نظر همراه طفل می‌کردند: دعای ام‌الصبیان که به منزله مادر و نگهدارنده طفل محسوب می‌گردید، با روایات بسیار که درباره آن وارد شده بود. ... اسامی اصحاب کهف که در درازا به کاغذ نوشته لوله کرده در گلویش بیاویزند. نوزده بسم‌الله الرحمن و الرحیمی بر پارچه سبز نوشته به بازویش ببندند». با وجود از میان‌رفتن بسترهای فرهنگی- اجتماعی پای‌بندی به چنین باورها، هنوز می‌توان حضور برخی از روش‌های حفاظت از نوزادان را در پاره‌ای از خانواده‌های ایرانی دید. روش دیگر حفاظت از نوزاد دمیدن نفس‌ در صورت وی بود. فلور در این‌باره می‌نویسد «چنانچه بچه‌ای به مصیبت چشم شور دچار می‌شد مادر به مرد مقدسی مراجعه می‌کرد تا طلسم را بزداید. این مرد مقدس اقدام به انجام یک مجموعه تنفس‌های رمزآلود بر روی صورت بچه می‌کرد که با نزدیک قرار دادن دستانش بر روی بچه توام می‌شد. آنگاه نوشیدن آبی مخلوط با تعدادی واژه‌های مقدس تجویز می‌گردید که توسط او نوشته شده بود یا این متن دعا بر روی بازوی بچه بسته شده و متن دیگری نیز زیر بالش‌اش در موقع خواب گذاشته می‌شد و از این طریق چشم شور از او به دور می‌ماند». حفاظت از نظر و چشم بد لزوما برای کودکان انجام نمی‌شد و ممکن بود درباره بزرگ‌سالان نیز کاربرد یابد، همچنان که به استناد روایت شاردن، جهانگرد فرانسوی در روزگار صفوی، کم‌تر فردی در آن زمانه در کشور پیدا می‌شد که طلسمی با خود نداشته باشد. این دعاها به صورت تکه‌های کاغذ یا پوست حیوان با نوشته‌هایی یا به صورت سنگ‌هایی دیده می‌شود که به دقت در کیسه‌های کوچکی یا گاه در بازوی فرد کار گذاشته می‌شد، آنگونه که ویلم فلور می نویسد «گاه اتفاق می‌افتاد که بستگان یا دوستان نزدیک یا ایجاد یک برش در بازوی شخص و گذاشتن مهره آبی یا کاغذ دعا بازو را می‌بستند. اکثر مردم شش تا هشت طلسم را به روبانی به صورت بازوبند می‌دوختند یا آن را در جعبه یا پوشش‌های کوچکی گذاشته با خود حمل می‌کردند. آنها هرگز این طلسم‌ها را از خود دور نمی‌کردند، حتی زمانی که حمام می‌کردند آنها را بر تن داشتند. چنانچه یک طلسم به صورت معمولی شکاف برمی‌داشت صاحب آن متقاعد می‌شد که علت آن است که فردی با چشم‌شور به او نظر کرده است ولی خوشبختانه طلسم آن را خنثی کرده و در نتیجه شکاف برداشته است و چنانچه این واقعه روی نمی‌داد اتفاقی بسیار بد بر او حادث می‌شده است».
 

دعانویسی و طلسمات  برای درمان انواع دردها
گونه‌هایی متنوع از دعاها و طلسمات برای درمان بیماری‌ها استفاده می‌شد. مرتضی راوندی در کتاب پراهمیت و ارزشمند «تاریخ اجتماعی ایران» می‌نویسد «دیگر از کسانی که غیر مستقیم در کار پزشکان مداخله می‏کردند عبارت بودند از عناصر شیادی که به کار جن‏گیری و دعانویسی‏، جادوجنبل و غیره متوسل می‏شدند و مردم بیچاره و بی‏خبر را با این اقدامات فریب می‏دادند و گمراه می‏کردند». باور همگانی و عمیق مردم به اینگونه خرافات، مانعی بزرگ بر سر راه ورود و گسترش دانش نوین پزشکی در ایران معاصر پدید آورده بود. همین نمونه‌های متنوع دعاها و طلسمات، تا پیش از ورود پزشکی نوین جای پزشکی را گرفته بود و مردم نیز در تلاش برای درمان بیماری‌های خود به آن روی می‌آوردند. اینگونه باورها اما پس از ورود علم نوین پزشکی به ایران در تاریخ معاصر، باز کارکردهای خود را تا مدتی دراز از دست ندادند. رسوخ این باورها در اذهان عامه به اندازه‌ای بود که نمی‌توانستند روش‌های نوین را بپذیرند؛ تا آنجا که می‌پنداشتند کاغذ داروهای جدید را نیز باید همراه آن‌ها بخورند. ویلم فلور در کتاب «سلامت مردم در دوره قاجار» در این‌باره از منابع تاریخی چنین روایت می‌کند «طلسم‌هایی که برای پیشگیری از بیماری به کارمی‌رفت می‌توانست به عنوان دارو نیز استفاده شوند. دعا ... افکندن سرب به درون طشتک آب، همگی درمان‌هایی برای محو تب بودند و مردم به شدت به آنها اعتقاد داشتند. زمانی که ما برای بار اول دواخانه پزشکی خود را در ارومیه گشایش کردیم. بیماران وقتی نسخه دارویی خود را دریافت می‌کردند اغلب می‌پرسیدند که آیا باید کاغذی که دور دارو است را با خود دارو نیز بخورند و بعضی نیز حقیقتا تجویز دارویی را می‌خوردند». جعفر شهری نیز از دعایی نام می‌برد که درد گوش را تسکین می‌داده است «برای درمان گوش‌درد کودک نام سمیع را بر پارچه قرمز نوزده مرتبه با آب دهان طفل نوشته بر شانه طرف گوش دردکُنش می‌دوختند». هانری رنه دالمانی نیز درمان نظرخوردگی را در دودکردن لباس شخص بدنظر دانسته است «برای معالجه نظرخوردگی باید هر طور هست یک تکه از لباس نظرزننده را به دست بیاورند و آن را با تخم ترتیزک در منقل آتش دود کنند و در حین دود کردن طفل را برداشته به دور منقل بگردانند». ویلم فلور نیز به نقل از کارلا سرنا، بانوی جهانگردی که در دوره ناصرالدین شاه قاجار به ایران سفر کرده است، می‌نویسد: «نه تنها دعاها یا استمدادهای نوشته شده بر روی کاغذ بر روند شفا موثر دانسته می‌شدند بلکه تخم‌مرغ‌های جوشیده که بر روی پوسته‌شان استمداد نیز نوشته شده بود و برای ٢٤ ساعت زیر بغل فرد گذاشته می‌شدند می توانستند دردهای داخلی را پیشگیری کنند».

 افزون بر نقشی که رمالی و نمونه‌های از آن‌دست در جلوگیری از نظر بد، حفاظت از نوزاد و درمان بیماری داشت، یکی از کارکردهای مهم آن در دفع نازایی زنان و جلب نظر مردان و همسران‌شان بوده است. اشاره‌هایی در این‌باره در سفرنامه‌های پاتینجر، کولیور رایس، مری شیل و هنری لایارد آمده است. مری شیل، همسر وزیرمختار انگلیس در دوره ناصرالدین شاه در سفرنامه‌اش می‌نویسد «اگر هر ملجا دیگری حاجات اینگونه زنها را برآورده نکرد، آنگاه است که به ««جرعه عشق» و یا «داروی مهر و محبت» روی می‌آورند. البته من به درستی نمی‌دانم اینگونه مواد از چه چیزهایی ترکیب شده‌است ولی شنیده‌ام که برای ساختن آنها از انواع و اقسام طلسم و استفاده می‌کنند». ادوارد پولاک، پزشک اتریشی دربار ناصرالدین شاه نیز در کتاب سفرنامه‌اش «ایران و ایرانیان» به این مساله اشاره دارد «مثل بقیه کشورها در اینجا نیز زنانند که بیشتر به خرافات اعتقاد دارند به خصوص در مطالب مربوط به عشق و بارداری و همچنین در باب بیماری و مرگ و میر فرزندانشان. به چشم بد باور دارند و گمان می‌کنند با جادو و جنبل می‌توان عشق مرد را جلب و یا دفع کرد. مردم به این دعاها و طلسم‌ها به دیده چیزی غیر عادی نمی‌نگرند ولی فهمیده‌ها و تحصیل‌کرده‌ها لبخندزنان می‌گویند: کار زنان است». پولاک، دعانویسی را عملی زنانه تلقی می‌کند، هرچند این مساله احتمالا نه برآمده از ویژگی‌های عقلی زنان، که می‌توانسته است از تزلزل موقعیت و حقوق آنان در گذر تاریخ بوده باشد.

 دود کردن اسپند، یکی دیگر از روش‌های دورکردن نظر بد بود که درباره همه افراد نه صرفا کودکان، نیز درباره رخدادهای مهم زندگی اشخاص مانند عروسی و تولد نوزاد، بازگشت از سفر به ویژه سفرهای زیارتی و خرید منزل نو به کار می‌رفت. این کنش تاکنون نیز یکی از اصلی‌ترین نمودهای فرهنگی ایران در زمینه باورهای عامه به شمار می‌رود و وردها و سروده‌هایی ویژه را در ادبیات عامه خلق کرده است. جعفر شهری درباره یکی از شیوه‌های رایج انجام آن در روزگار قدیم می‌نویسد «دود کردن اسفند نیز یکی از راه‌های جلوگیری از چشم بد بوده است. چون بعد از آمدن و رفتن بیگانه یا مخالفی بچه صدمه دیده بود آن را حمل بر چشم بد او دانسته و به این ترتیب عمل می‌کردند: خاک وسط در حیاط را که فرد مظنون از آن ردشده بود با خاک ته کفش وی و اگر رفته بود و به کفشش دسترس نبود خاک جلو خانه‌اش را برداشته با اسفند مخلوط کرده، دور سر بچه می‌گرداندند».

باورهای خرافی زنان از دیدگاه بانوی جهانگرد کودکانی با طلسم‌هایی آویخته بر لباس‌ها

کلارا کولیور رایس شاید بیش از همه سفرنامه‌نویسان و سیاحانی که به ایران سفر کرده‌اند، به باورهای مردم ایران به ویژه  زنان پرداخته است؛ بیان روایت‌هایی از طلسم و تعویذ نیز در همین راستا برشمرده می‌شود. رایس، زنی انگلیسی و همسر یکی از ماموران عضو هیات مذهبی و تبلیغی مسیحی ساکن جلفای اصفهان بوده است. وی که چهار بار به ایران عصر قاجار و پهلوی اول سفر کرده است، هدف خود را از نگارش کتاب «زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان؛ سفرنامه کلارا کولیور رایس»، طرح سیمای زن ایرانی و محیط پیرامون وی، ترسیم وضع شخصیت، شیوه‌های انجام امور و نمایاندن غم و شادی‌های زنان ایرانی آن روزگار برمی‌شمرد.
رایس یکی از فصل‌های کتاب را به توصیفی جذاب از باورهای زنان ایرانی اختصاص داده است. وی در این‌باره می‌نویسد «در میان چیزهایی که اهمیت خاصی برای آنها قائلند طلسم و تعویذهایی است که باید کودک داشته باشد. یکی از مرسوم‌ترین آنها چشم خشک‌شده گوسفندی است که روز عید قربان در مکه قربانی شده باشد، معمولا در آن قطعه‌ای فیروزه یا یشم کبود می‌نشانند. تصور می‌کنند یشم کبود و تزیینات صدف‌وار می‌تواند نوزاد را از چشم بد حفظ کند و بلا را از کودک به خودشان بازگرداند. اگر آن تزیینات بشکند، بلادرنگ مسئله را به چشم بد نسبت می‌دهند و به صاحب آن به خاطر جستن از شر بلایی که امکان داشت بر سر او نازل شود، تبریک می‌گویند. بر کلاه‌های کودکان طلسم و تعویذهای بسیاری دیده می‌شود یا آنها را به زنجیری آویخته از گردن آنان می‌آویزند». رایس نگاهی ریزبین دارد و تفاوت‌های کوچک میان نوزادان ثروتمند و مردمان عادی را تشخیص می‌دهد «کودکان ثروتمندان حتی نسخه‌های کوچکتری دارند که در جعبه‌های کوچک طلایی یا نقره‌ای قرار دارد و بر بالای بازویشان بسته می‌شود». او باور به چشم بد را یکی از قوی‌ترین باورها می‌داند «یکی از قوی‌ترین باورهای ایران امروز اعتقاد به نیروی چشم بد است. تاکنون کسی را نیافته‌ام که بتواند به توضیح این نیرو پردازد یا به طریقی ماهیت آن را روشن سازد، لکن اغلب شنیده‌ام که فلانی چشم‌زن یا چشم‌شور است. روزی سواره در جلفا مشغول گردش بودم که ناگهان مِهترم گفت "به این مردی که در حال آمدن است نگاه نکنید، او چشم شوری دارد و اگر چشمان او به شما بیفتد آسیب خواهید دید". بانوی سیاح زمانی که توصیف‌های نیک را نیز از نظر ایرانیان حسودانه می‌داند، با شگفتی می‌نویسد «یکی از موقعیت‌های ناموفق و نامتجانس مربوط به چشم بد این است که نه تنها حسودان بلکه ستایندگان نیز چشم زخم می‌زنند. روزی، پیرزنی به داخل منزل یک ایرانی که مادر و سه فرزندش در آن نشسته بودند نگریست و پس از ابراز سخنانی کلی گفت: "چقدر همه شما خوشبخت و سعادتمندید. چه کودکان زیبایی دارید." چند روزی نگذشت که همه کودکان به یک بیماری عفونی که احتمالا چند روز پیش گرفته بودند مبتلا شدند و یکی پس از دیگری رخت از این جهان بربستند. علت این مرگ و میر را چشم زخم آن پیرزن می‌دانستند. تحسین به ویژه ستودن یک کودک بدون ذکر ماشالله به عمل نمی‌آید». در نظر ایرانیان آنچه روح دارد می‌تواند اموری خارق‌العاده انجام دهد «همچنین می‌پندارند پاره‌ای از فلزات چون آهن، طلا، نقره، برنج سرب و حتی یشم دارای روح است. به همین حساب یک قیچی بزرگ یا شیء فولادی یا آهنی دیگری را هنگام تولد کودک بالای بستر می‌گذارند. زنی را دیده‌ام که قفلی بزرگ به همراه دو کلید را به امید دفع شر و هرچه زودتر مادر یک پسر شدن به کمر بسته بود». او از نظرقربانی ... برای حفاظت کودکان نیز نام می‌برد «سر و وضع کودکان و جامه‌های آنان گرانبار از طلسم‌هاست. به خصوص چشم خشک شده گوسفندی که روز عید قربان در مکه قربانی شده حافظ توانمندی است».


منبع: شهروند