به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ مورخان، محققان و ایرانشناسان بسیاری درباره خسروپرویز نوشتهاند و ابعاد مختلف زندگی سیاسی و روحیات او را بررسی کردهاند. در این گزارش به مناسبت 20 بهمنماه، سالروز قتل خسرو پرویز به مرور آثار سه تن از این مورخان یعنی طبری، ثعالبی و ایرانشناس بزرگ پروفسور آرتور کریستنسن خواهیم پرداخت.
روایت طبری از بیعدالتیهای خسرو پرویز
محمد بن جریر طبری در تاریخ معروف خود در ستایش خسرو آورده است: «از همه پادشاهان در دلیری و نفاذ رای و فرط احتیاج بیش بود. بنابر آنچه از وی روایت کردهاند، در نیرو و شهامت و کامیابی و جهانگشایی و گردآوردن خواسته و گنج و یاری بخت و مساعدت روزگار کار او به جایی رسید، که هیچ پادشاهی نرسیده بود، از این رو او را آبروریز خوانند، که در عربی «مظفر» است.»
طبری ادامه میدهد: «با وجود این، جای تردید است که آیا خسرو دوم از حیث شجاعت شایسته چنین ستایشی بوده است یا نه. خسرو در مصافهایی که با وهرام چوبین داد، این هنر خود را نتوانست به اثبات رساند، و چون بر مرکب سلطنت سوار شد، در جنگهای گوناگون کشور، وجود خود را هیچ گاه به خطر نیفکند و قدم در میدان ننهاد. اما در باب احتیاط او هم باید گفت که بیشتر به صورت تدابیر مزورانه بروز کرده است، که منجر به قتل بزرگانی میشد که وجودشان را مظنه خطری میشمرد که به خوبی میدانست که هر چند وسعت قدرت او وابسته به تاسیسات لشکری است، که انوشیروان دایر نموده، ولی در همین تاسیسات خطراتی نهفته است، که شاهنشاهی را تهدید میکند. در گذشته امرای ملوک الطوایفی بعضی از سلاطین ساسانی را عزل کرده، به جای آنان شاهزادگان ساسانی مساعد با خود را به سریر سلطنت نشانده بودند؛ اما از عهد هرمزد به بعد سردارانی که افواج دایمی و قابل انتقال در اختیار خود داشتند، دم از پادشاهی زدند، نخست وهرام چوبین در این میدان پای نهاد، پس آنگاه نوبت به وستهم رسید.»
برخوردهای حقیرانه خسروپرویز با مردم
در تاریخ طبری چند روایت مختلف ایرانی میبینم که بعضی از صفات خسرو پرویز را ذکر میکند: «بخت و اقبال او را متکبر و مغرور کرد، خودخواهی و استبداد و آزمندی او به نهایت رسید، و چشم طمع به مال و ثروت مردم دوخت. یکی از مردان بیگانه را که فرخزاد یا فرخانزاد خوانده میشد، به گردآوران خراج پس افتاده برگماشت؛ او ظلم بی پایان میکرد و اموال رعیت را میگرفت. این قبیل کارهای خسرو، که موجب صعوبت زندگی مردم شد، خلق را با او بددل کرد.»
طبری ادامه میدهد: «خسرو مردمان را حقیر میشمرد، و چیزهایی را خوار میداشت که هیچ شهریار عاقلی خوار نمیدارد. در جرم و عصیان به باری تعالی به جایی رسید که به رییس نگاهبانان خاصه خود زادان فرخ فرمان داد، تا همه زندانیان را، که عددشان به 36000 تن میرسید، هلاک کند. زادان فرخ در اجرای امر تعلل کرد و امرار وقت نمود و در حضور خسرو عذرها آورد.»
این مورخ مینویسد: «اگر هرمزد چهارم به بزرگان سختگیری میکرد و رعیت مینواخت، خسرو پرویز بالعکس، برای آکندن گنج، هم رعایا و پیشهوران را میآزرد، هم بزرگان را رنجیده خاطر میکرد. از فرط بدگمانی و کینهوری، این شهریار همواره مترصد فرصت بود، تا خدمتگزاران مظنون و خطیر را از دم تیغ بگذارند. نخست چنانکه گفتیم به وندوی و وستهم بدگمان شد، و شخص اخیر زحمت بسیار برای او فراهم کرد. پس نوبت به مردان شاه، پادگوسبان نیمروز رسید، که از خدام باوفای او بود. بنابر قصهای منجمان خسرو را گفته بودند که مرگ او از جانب نیمروز است، و این نکته خسرو را نسبت به مردان شاه، که فرمانروایی مقتدر بود، بدگمان کرد.
پس بر آن شد که او را به هلاکت رساند، ولی چون خدماتش را به خاطر آورد، مصمم شد که فقط به بریدن دست راست او اکتفا کند، تا در نتیجه این سیاست از اشتغال به خدمات عالیه کشوری بازماند. چون سیاست اجرا شد، خسرو خواست با دادن مال بسیار او را راضی و خوشدل کند، ولی مردان شاه گفت به جای مال خواهشی دارم و آن این است که سرم را از تنم جدا کنید، زیرا در چنین وضع شرمآوری زندگی بر من حرام است. باری بر فرض که تفصیل این قصه صحیح نباشد، قدر مسلم این است که پرویز مردان شاه را به هلاکت رساند و فرزند او مهرهرمزد یا نیوهرمزد را در دشمنی خویش ثابت قدم کرد.»
شهریاری که خود را انسان جاوید میخواند
پروفسور آرتور کریستنسن در اثر ارزشمند خود «ایران در زمان ساسانیان» اشاراتی به دوران پادشاهی خسروپرویز و خلق و خوی این پادشاه ایرانی دارد و مینویسند: «(خسرو پرویز) شهریاری که خود را چنین میخواند: «انسانی جاویدان در میان خدایان و خدایی بسیار توانا در میان آدمیان، صاحب شهرت عظیم، شهریاری که با خورشید طالع میشود و دیدگان شب عطا کرده اوست.» این شاهنشاه دولت ایران را چند سالی به شوکت و جلالی رسانید که تا آن وقت در دوره ساسانی به خود ندیده بود.»
مولف «ایران در زمان ساسانیان» مینویسد: «گویند هر بامداد هزار قطعه زر به خزانه میفرستاد. یزدین نظیر این جهدی را که در انباشتن خزاین پادشاه به کار میبست، در حمایت کیشان خود نیز مبذول میداشت. از این جهت مورخان عیسوی از او جانبداری کرده، از استفاده و حیف و میلهایی که برای پر کردن کیسه خویش میکرد، چشم پوشیده، در ستایش احسان و قوت ایمان او داد سخن دادهاند. یزدین صومعهای را که شیرین محبوبه خسرو بنا نهاده بود، از خواسته و اثاثه گرانبها بینیاز کرد، و در همه جهان کلیساها و دیرها ساخت مانند بیتالمقدس آسمانی، و چنانکه یوسف در چشم فرعون عزیز بود، یزدین نیز در نظر خسرو عزت داشت، بلکه بیش از یوسف محبوب بود.»
کریستنسن ادامه میدهد: «در آن وقت ایرانیان به بیتالمقدس دست یافتند، یزدین غنیمتی گزاف به تیسفون فرستاد، من جمله از چیزهایی که در انظار عیسویان مغتنم شمرده، و کلیساها را آتش زده بودند، بنابر پیشنهاد یزدین و فرمان پادشاه به دار آویخته شدند و اموال آنان ضبط شد. پس یزدین بعضی از کلیساها را از نو بنا نهاد. منزلت این واستریوشان سالار دوامی نیافت. علت سقوط او معلوم نیست، اما هنگامی که سپاه هرقل به نواحی به نواحی مغرب ایران روی نهاد، خسرو فرمان داد تا یزدین را کشتند و زنش را در شکنجه نهادند، شاید بگوید که شویش گنجهای گردآورده را کجا نهفته است.»
ماجرای کینهجوییهای خسرو پرویز به روایت ثعالبی و کریستنسن
این ایرانشناس بزرگ دانمارکی درباره کینهجوییهای خسرو مینویسد: «نعمان سوم پادشاه اعراب حیره، که به دین عیسوی گرویده بود، همچنین فدای کینهجویی خسرو شد. گویند هنگامی که خسرو از پیش وهرام چوبین گریزان بود، نعمان را نزد خود خواند و او فرمان نبرد و از دادن دختر خود به خسرو امتناع ورزید. در فاصله سنوات 595 و 604، خسرو نعمان را به زندان انداخت و امارت از دودمان لخمی گرفته، به ایاس طایی و یک نفر بازرس ایرانی بر او گماشت.»
ثعالبی مورخ نیز درباره قساوت قلب خسرو مینویسد: «خسرو را گفتند که فلان حکمران را به درگاه خواندیم و تعلل ورزید. پادشاه توقیع فرمود که: اگر برای او دشوار است که به تمام بدن نزد ما آید، ما به جزیی از بدن او اکتفا میکنیم. تا کار او آسان شود. بگویید سر او را به درگاه ما بفرستند.»
تجملخواهی و مالاندوزی پادشاه ساسانی
کریستنسن درباره صفات اخلاقی خسرو پرویز مینویسد: «برجستهترین صفات خسرو میل به خواسته و تجمل بود. در سی و هشت سال ایام سلطنت خود گنجها آکند و تجملات فراهم آورد. در سال هجدهم سلطنت مالی که خسرو به گنج جدید خود در تیسفون نقل کرد، قریب 468 میلیون مثقال زر بود. اگر هر درهم در دوره ساسانی را یک مثقال بگیریم، تقریبا معادل 375 ملیون فرانک طلا میشود. از این گذشته مقدار کثیری جواهر و جامه گرانبها داشت، که بیشتر از عجایب روزگار بود. بنابر تخمینی که خسرو بعد از سقوطش از مال و گنج خود کرده است. دارایی او خیلی بیش از میزانی بود که فوقا مذکور افتاد.
بعد از سیزده سال سلطنت، در گنج او 800 میلیون مثقال نقود جمع شده بود. و چون پادشاهی او به سی سال رسید با وجود جنگهای طولانی و پرخرجی که کرد، میزان نقود او به 1600 میلیون مثقال بالغ گردید، که تقریبا معادل 1300 میلیون فرانک طلا است. و این علاوه بر غنایم جنگ بود. افزایش ثروت او در سالهای اخیر به سبب وصول بقایای مالیاتی بود که بدون اندک ترحم و رعایتی از مردم میگرفتند. از این گذشته مبالغی کثیر به عنوان غرامت اموالی که از خزانه او سرقت شده یا به طرق مختلف تلف گشته بود، از مردمان گرفت.