فرهنگ امروز/ محمد داوری فعال صنفی و سیاسی:
ناکارآمدی نظام آموزشی کشور آنقدر روشن است که تاکنون کسی ادعا نکرده است که این نظام کارآمد است و بیدلیل و سند اتهام ناکارآمدی به آن زده میشود و شاید در این زمینه باید خوشحال بود که توافق وجود دارد چراکه اگر عدهای حالا به هر دلیلی بر این باور بودند که این نظام کارآمد است قدری کار ما مشکلتر میشد چراکه باید نخست ناکارآمدی نظام را ثابت میکردیم اما اکنون یک گام جلوتر هستیم و میگویم خوب حالا که این نظام ناکارآمد است باید چه کار کرد؟
در عرصه مدیریت برای قرار دادن یک سیستم در مسیرکارآمدی در سه سطح یا سه بخش مساله مورد توجه قرار میگیرد یکی سطح نظری و تئوریک، دوم سطح ساختاری و تشکیلاتی و سوم سطح اجرایی یا مدیریتی.
به عبارتی باید به این پرسشها پاسخ داده شود که آیا مسیری که انتخاب شده است درست نبوده است؟ یا ساختار و تشکیلات یا همان وسیلهای که برای حرکت در این مسیر انتخاب شده است مناسب نیست؟ یا اینکه مسیر و وسیله درست انتخاب شده است اما روشهای پیمودن این مسیر درست نبوده است؟
سه سطح یا سه بخشی که گفته شد و پرسشهای بالا در گام نخست نظریههای حاکم بر نظام آموزشی یا همان مسیری که این نظام در حال طی کردن است را در اولویت قرار میدهد چراکه اگر مسیر ما اشتباه انتخاب شده باشد با هر وسیله و به هر شکلی که ما حرکت کنیم به مقصد نمیرسیم لذا برای اعتبارسنجی ساختار و مدیریت نخست باید استراتژیها و رویکردها مورد ارزیابی قرار گیرند تا پس از آن تناسب ساختار و روشها با آن سنجیده شود.
دیدگاههای وزیر آموزش و پرورش و ابراز نظرهای وی در طول این مدت کوتاه نشان داده است که او مسیری متفاوت از آنچه نظام آموزشی ما در حال طی کردن آن است را ترسیم و تصویر میکند در حالی که ساختار و روشها به قوت خود باقی است، این کار وزیر در واقع مصداق همان تعمیر قطار در حال حرکت یا هواپیمای در حال پرواز است کاری که برخی آن را ناشدنی و برخی هم تنها راه چاره میدانند.
بحث در این نوشتار بر سر شدنی یا ناشدنی بودن این امر نیست این موضوع در جای خود نیازمند بحث جدیتر و عمیقتر است اما سخن این است که نخست این مسیر ترسیم شده توسط وزیر قابل دفاع است یا نه؟ اگر قابل دفاع است که باید وفاداری ایشان به دیدگاههای طرح شده را یک نکته مثبت تلقی و از آن دفاع و پشتیبانی کرد و اگر هم قابل دفاع نیست با سند و دلیل با آن مخالفت کرد و ایشان را از اصرار بر این امر برحذر داشت.
به نظر میرسد عملکرد وزیر در حوزه نظری از دو منظر قابل دفاع و مثبت تلقی میشود نخست از این منظر که ایشان بر مواردی تاکید میورزند که هم اندیشمندان حوزه تعلیم و تربیت آن را مورد تایید قرار میدهند و هم تجربیات موفق جهانی گواه درستی این نظریات است و دوم اینکه این وزیر وقتی در آستانه رای اعتماد عمومی از مردم و معلمان و رای اعتماد حقوقی و قانونی از نمایندگان مجلس بود دیدگاههایی را مطرح کرد که به آنها باور داشت و او نیامد برای خوشایند توده یا نمایندگان چیزی را ارایه دهد که با واقعیتهای علمی و تجربی سازگار نیست و مهمتر اینکه پس از گرفتن رای اعتماد بر این باورها وفادار ماند و نشان داد که به هیچ قیمتی حاضر نیست که این اولویت حیاتی در امر کارآمدسازی نظام آموزشی را کنار بگذارد حتی میداند که با انتقاد شدید عملگرایانی مواجه میشود که از او کارهای زودبازده و محسوس و ملموس را مطالبه میکنند.
دانش آشتیانی به تنهایی پرچمی را برداشته و در هر فرصتی فریاد بر میآورد که راه درست و مسیرکارآمدی از جادهای میگذرد که کشورهای موفق و توسعهیافته رفتهاند و راهی که ما سالها میرویم و از هدف دورترمان کرده است را باید تغییر داد.
کلیدواژههای او و تاکید بر تقدم تربیت بر آموزش، مدرسه محوری، آموزش مهارتهای زندگی، تمرکززدایی، جلب مشارکت. تربیت و تامین نیروی انسانی با کیفیت، آموزش آزاد و خلاقمحور و مواردی از این قبیل در واقع تاکید بر مفاهیم و ضرورتهای حیاتی مورد نیاز نظام آموزشی کشور است که باید به یک گفتمان عمومی تبدیل شود گفتمانی که از دل آن یک مطالبه ملی خارج شود و برای تحقق آن عزمی همگانی شکل گیرد.
بی تردید این راه دراز و سختی است اما چون تردیدی وجود ندارد که تنها راه ممکن و مطلوب است لذا نیازمند پافشاری همگانی است امری که در بستر کنشگری مدنی و احساس مسوولیت اجتماعی با طرح در سپهر عمومی میتواند کارساز باشد و به قرار گرفتن نظام آموزشی در مسیر کارآمدی یاری رساند.