فرهنگ امروز/ امیر سلطانزاده:
در شمارۀ آذر ۹۵ نشریۀ فرهنگ امروز*، یادداشتی از محمدمهدی اردبیلی که اینجانب افتخار شاگردی ایشان را نیز داشتم، در باب فریب فرهنگ منتشر شد، پس از مطالعۀ آن به چند مطلب برخوردم که احساس کردم نگارش این نقد میتواند بر ارتقای آن بیفزاید.
در آغاز متن سؤال بجایی مطرح شد که اتفاقاً دغدغۀ اهالی فرهنگ است. در ابتدا ایشان قیاسی با مدرکگرایی در سالهای اخیر داشتند و از این مبتدا چنین نتیجه گرفتندکه افزایش مطالعه نتیجهای نافرجام بهمثابه تحصیلات دارد. در واقع مبتدای این استدلال وارد است، اما نتیجۀ حاصله چطور؟ اتفاقاً در کشورهای توسعهیافته به وضوح میتوان عکس آن را مشاهده کرد؛ یعنی در کشورهایی مانند فرانسه که آمار مطالعه بالا است و سطح تحصیلات عمومی شباهتی با ایران ندارد، فرهنگ عمومی و حساسیتهای مردم بهمراتب بیشتر است؛ بنابراین اگر بخواهیم چنین ارتباطی را برقرار بدانیم، چنین برداشتی نیز منطقی به نظر میرسد. همچنین باید به این موضوع دقت داشت که مدرکگرایی برای فرد مواهبی همچون موقعیت اجتماعی، موقعیت شغلی و به تبع آن درآمد بیشتر و گاهی پوشش کاستیهای شخصیتی را به همراه دارد؛ اما آیا فرد اهل مطالعه چیزی جز افزودن دانش یا در نازلترین سطح، پر کردن اوقات فراغت به دست میآورد؟ فکر میکنم چنین مقایسهای منطقی به نظر نرسد.
در قسمتی دیگر از متن انتقال مشتی اطلاعات به ذهنها بهعنوان ضعف تلقی شد. عصبانیتی در این قسمت از متن به چشم میخورد که گویا نتیجۀ تجربۀ میدانی نویسنده است. ایشان که به شکل مداوم با دانشجویان احتمالاً کممطالعه در ارتباط است، این درد را با خود به متن منتقل کرده است؛ اما منظور اهالی فرهنگ و دوستداران ارتقای مطالعه، احتمالاً عموم جامعه است، همان قسمتی که حتی خود را در فشار مطالعۀ شب امتحان نیز نمیبیند، قشری که اصلاً قرار نیست حقیقت مورد اشارۀ ایشان را دریابد. تنها هدف از ارتقای مطالعه ایجاد تغییری هرچند اندک در تفکر استدلالی است، همچنین آشنایی با اطلاعات و موازینی است که از فریب لغتبازی برخی تریبونداران در جامعه جلوگیری میکند. آموزش تفکر نقادانه اگرچه غیرقابل باور است، اما اگر بپذیریم خود فرد میبایست به شکل درونی آن را فرا گیرد، راهی جز ترغیب او به مطالعه باقی نمیماند. بدیهی است که برای ایجاد شرایط رشد فکری لازم و رسیدن به این هدف -که اتفاقاً مورد اقبال نویسنده نیز هست- باید بسترسازی صورت گیرد. قرار نیست جامعۀ روشنفکر بسازیم، بلکه قرار است جامعهای مقاوم بسازیم. در طول تاریخ حتی در کشورهای مترقی و با سرانۀ مطالعۀ بالا، اکثریت روشنفکر نداشتیم؛ اما در بسیاری از آن کشورها جامعهای داشتیم که گوش شنوای روشنفکران بودند؛ بنابراین در تعریف اهداف تبلیغ نیز باید دقت بیشتری داشت، حتی در زمان نقد نیز باید بپرسیم که مخاطب ما کیست.
برخلاف قیاسی که در نوشتار بیان شده، تلاش برای افزایش ساعات مطالعه اصلاً اجباری نیست و تنها ترغیب ذهنی برای جامعه است. اتفاقاً با جامعهای مواجه هستیم که به شکل عجیبی در برابر این تبلیغ مقاومت میکند و در برابر سایر تبلیغات بهراحتی خود را میبازد؛ بنابراین در چنین جدالی، استفاده از روشهای نوین و هدفمند برای مخاطب، قرار دادن قشر جوان و نوجوانی که فرسنگها از شرایط مطالعه دور هستند، ابزارهای نوین نیز قابل استفاده است. قرار نیست مخاطبان تبلیغات مطالعه و کتابخوانی تنها قشر روشنفکر باشند. اگر به فکر آن هستیم که اکثریت جامعه مخاطب حرفهای فردای روشنفکران قرار گیرند، باید تلاش کرد تا آنها را با این ادبیات آشنا کرد، ادبیاتی که برای بسیاری غریب است و گویا تنها راه آشنایی مطالعه است. سالهاست که روشنفکران از این گلایه میکنند: چرا عوام تحت تأثیر پوپولیسم قرار میگیرند ولی گوش شنوایی برای سخنان آنها ندارند؟ چرا برنامهها یا نشستهای روشنفکری با اقبال عمومی مواجه نمیشوند؟ به وضوح میتوان این موضوع را در عدم مطالعه به هر نحوی دانست. خاطرم هست در یک برنامۀ تلویزیونی مصاحبهگر از مردم کوچه و بازار در مورد چند نویسندۀ مشهور سؤال میکرد و از ایشان میخواست یک کتاب معروف از آن نویسنده را بیان کنند. اکثریت قریب به اتفاق پاسخها اشتباه بود و انسان را به تأمل وامیداشت. مطمئنم آقای دکتر اردبیلی بارها با چنین افرادی برخورد داشته است.
مقولۀ دیگری که باید به آن اشاره کنم تقابل با فضای مجازی است. مدتهاست که روشنفکران ما نسبت به هجمۀ فضای مجازی گله دارند، ایشان نیز از زمرۀ منتقدان است، به نظر نقدها نیز وارد است؛ اما آیا از کسی که حتی یک کتاب مشهور از داستایفسکی یا کامو یا سارتر را نخوانده، میتوان توقع داشت که بین فلان جملۀ قصار جعلی و حقیقی تمییز دهد؟ آیا اگر فرد حتی غیرروشنفکر، اندکی مطالعه بیشتر داشت، نسبت به چنین متنها و جملات سخیف در دنیای مجازی دست تسلیم بالا میبرد؟ در دورانی که همهچیز سریع شده و حتی تصمیمها نیز با چند جمله و بدون تأمل صورت میگیرد، به نظر میرسد ترغیب فرهنگ مطالعه حتی به سطح نازل آن میتواند حوصله و صبر عمومی را افزایش دهد، صبری که از خواندن یک متن کوتاه در فضای مجازی به خوانش یک رمان چندصدصفحهای افزایش یافته است.
در واقع با تمام شرایط فوق به نظر میرسد شکست روشنفکران و اهالی فرهنگ در شکلدهی تفکر نقادانه در جامعه آشکار شده و نویسنده تلاش دارد این شکست را به رخ روشنفکران و فرهنگدوستان بکشد تا شاید تغییری در روش و عملکرد ایجاد کنند، این دغدغهای است که باید بیشتر به آن توجه کرد و البته این نقد وارد است؛ اما این تغییر روش و نقد گذشته نباید به قیمت کنار گذاشتن اصل تبلیغ مطالعه در تمامی عرصهها شود، بلکه باید همچنان وجود کتابخانه در هر خانهای مانند قبل، ارزش و احترام تلقی شود.
روشنفکر خود را موظف میداند تا با تلاش برای افزایش فرهنگ مطالعه، هم باعث ایجاد بستر لازم برای رشد فرهنگی شود، هم به نحوی با برقرار نگه داشتن بازار نحیف نشر، ابزار باقیمانده و ضعیف فرهنگسازی را در دست روشنفکران نگه دارد تا شاید در آینده فرجی شود.
* این مطلب در تاریخ ۲۵ بهمن ۱۳۹۵ در سایت فرهنگ امروز هم منتشر گردید.