فرهنگ امروز/ پیام حیدرقزوینی:
برای درک اینکه ناتورالیسم نابی که مدنظر زولا بود چه ویژگیهایی دارد و تفاوتهایش با رئالیسم کلاسیک چیست، میتوان به تعریفی که خود زولا درباره شیوه آفرینش رمان انجام داده رجوع کرد: «یکی از رماننویسان ناتورالیست ما میخواهد رمانی درباره دنیای نمایش بنویسد. او از همین مفهوم کلی آغاز میکند، بیآنکه هنوز هیچ واقعه یا شخصیتی را در نظر گرفته باشد. نخستین کار او گردآوری و تنظیم تمام اطلاعات ممکن درباره دنیایی است که میخواهد توصیف کند. احتمالا چند بازیگر را میشناسد و چندین نمایش را دیده است... سپس دست به کار میشود و با خبرهترین اهل فن بحث وگفتوگو میکند، به گردآوری واژگان، سرگذشتها و تصاویر میپردازد. اما کار هنوز به پایان نرسیده است: سپس به سراغ اسناد مکتوب میرود و به مطالعه همه چیزهای مفید میپردازد. سرانجام از محل بازدید میکند، چند روزی در نمایشخانهای به سر میبرد تا همه گوشه و کنار آن را بشناسد، چند شبی را در جایگاه مخصوص یکی از زنان بازیگر بهسر میبرد تا از فضای محیط به غایت سرشار گردد و پس از تکمیل اسناد، رمان او، همانگونه که پیشتر گفتم، به خودی خود شکل خواهد گرفت. رماننویس کاری جز تقسیم منطقی وقایع نخواهد داشت... دیگر غرابت این ماجرا اهمیتی ندارد؛ برعکس هرچه سادهتر و عامتر باشد، تیپیکتر خواهد شد.» لوکاچ معتقد است که زولا از آنرو نویسندهای بزرگ محسوب میشود که برنامه پیشنهادی خود را موبهمو پیاده نکرده است.
لوکاچ موقعیت بالزاک و زولا را بهکلی متفاوت از هم میداند. بالزاک نویسندهای است که توانسته میان اعتقادات سیاسیاش و اثر هنریاش فاصله ایجاد کند و از اینرو آثارش تصویری دقیق از تضادهای اولیه جامعه سرمایهداری است. بالزاک با رعایت سنتهای رئالیسم کهن آنچه را که میدید و حس میکرد در آثارش روایت میکرد و چنین است که بالزاک در آثارش به مثابه نویسندهای صادق نمایان میشود. آنچه بالزاک در رمانهایش تصویر کرده چهبسا با بسیاری از اعتقادات و پیشداوریهای سیاسیاش در تضاد هستند اما بالزاک اعتنایی به این تضاد درونی نداشت. لوکاچ میگوید «پیروزی رئالیسم» نتیجه همین پیکار یا تضاد است با اینحال اما «اهداف هنری بالزاک بههیچوجه با توصیف فراگیر و ژرفکاو تمامیت واقعیت اجتماع تضاد نداشت.» در اینجاست که موقعیتی که زولا در آن قرار گرفته با موقعیت بالزاک تفاوت پیدا میکند. تضاد و پیکاری که بالزاک به آن دچار بود در زولا وجود نداشت و به اعتقاد لوکاچ، تضاد بالزاک و زولا در عرصه هنری بسیار حادتر است: «روش آفرینش زولا از آنجا که زاده موقعیت اجتماعی نویسنده در مقام ناظر گوشهنشین است، بندی است ناگسستنی بر دستوپای خود زولا و تمام نسلهایی از نویسندگان. این روش، سدی است فراراه دستیابی به ژرفا و گستردهنگری ترسیم رئالیستی. روش علمی زولا به چیزی میانجامد که متوسط، خاکستری، و در حد میانگین است. اما در نقطهای که تمام تضادهای درونی بهطور متقابل کمرنگ میشوند و کوچک و بزرگ، پست و والا، زشت و زیبا، و خلاصه همه اضداد، با یکنواختی به صورت محصول متوسط و میانگین نمودار میشوند، آنگاه مرگ هرگونه ادبیات عظیم فرا میرسد.» با اینحال اما زولا به طور کامل به روش علمی و تجربی خود در نوشتن رمان پایبند نماند و «لحظهها و بخشهایی» در آثار زولا وجود دارد که او براساس خلقوخوی نویسندگیاش و نه براساس اعتقادات ناتورالیستیاش به نوشتن پرداخته و در همین جاهاست که توانسته آزادانه و به شیوهای رئالیستی به خلق اثر هنریاش بپردازد. تقریبا در تمام آثار زولا رفتوآمد میان نگرش ناتورالیستی و شیوه رئالیستی دیده میشود. به باور لوکاچ، درنهایت آموزههای ناتورالیستی زولا چیرگی دارند و از اینروست که: «زولا بهرغم تمام عظمت آثارش، حتی یک شخصیت جاودان عرضه نکرده است که از ارزش جهانگستر و زندگی بسیار تیپیک و زبانزد زوج بوواری و هومه داروساز در رمان فلوبر برخوردار باشد؛ آفریدههای تیپیک شخصیتهایی مانند بالزاک و دیکنز که دیگر جای خود دارند.» اما توصیفات زولا در رمانهایش بسی فراتر از حد میانگین و متوسط باورهای ناتورالیستی قرار میگیرد و چنین است که توصیفات او از کارخانهها، معادن، بازارها، میدانهای اسبدوانی، خیابانها و مکانهای خرید و فروش بورس از درخشانترین تصاویری است که در آثار ادبی آفریده شده است. توصیف میدان اسبدوانی در «نانا» و یا توصیف ساختمان بورس در رمان «پول» نمونههایی از این دستاند. این توصیفات حتی در برخی داستانهای کوتاه زولا نیز دیده میشود. شروع داستان «بیکاری»، نمونهای دیگر از توصیفات درخشان زولا است: «صبح، کارگران وقتی به کارگاه میرسند آن را سرد، گویی سیاه از اندوه ویرانی مییابند. در انتهای سالن، ماشین با بازوان لاغرش، چرخهای بیحرکتش، خاموش است؛ و در آنجا اندوهی بیشتر پدید میآورد، حال آنکه نفس و تکانش با تپش قلبی متعلق به غولان، و سرسخت در کار، معمولا به خانه جان میبخشد.» این داستان کوتاه زولا، تصویری است سیاه از زندگی کارگرانی که یکباره بیکار شدهاند و حتی دیگر امکان اینکه نیروی کارشان را به بهایی نازلتر از قبل بفروشند وجود ندارد. آنچه زولا در این داستان کوتاه توصیف کرده، تصویری بیپروا و تکاندهنده از زندگی طبقه کارگر است. زولا در رمانهایش به گونه دقیقتری به زندگی کارگران پرداخته و «ژرمینال» او را میتوان از مهمترین رمانهای قرن نوزدهم دانست که به کارگران پرداخته است. لوکاچ، زولای رماننویس را مورخ بزرگ «زندگی خصوصی در امپراتوری دوم فرانسه» نامیده است. هریک از تحولات و رویدادهای این دوران را میتوان در رمانی از زولا یافت. چنانکه در «خوشبختی بانوان» به شکلگیری فروشگاههای بزرگ در سرمایهداری نوین پرداخته، در «ژرمینال» به تضادهای کار و سرمایه توجه کرده و در «دیو درون» تصویری از شبکههای بزرگ ارتباطی به دست داده است. رمان «پول» او نیز روابط مالی و پولی سرمایهداری را تصویر کرده است.