به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ همایش «اقتصاد مقاومتی با پیوند سیاست، فرهنگ، اقتصاد» با همکاری مراکز مختلف مانند مرکز پژوهش های صدرا، دفتر تاریخ و تمدن، خانه مشروطیت و دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری (موسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی) در اسفند ماه برگزار می شود. این همایش در خرداد ماه امسال اعلام موجودیت نمود و اولین نشست خبری خود را برگزار کرد.
چندی پیش پیش نشست تخصصی همایش «اقتصاد مقاومتی با پیوند سیاست، فرهنگ، اقتصاد» با حضور موسی نجفی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، موسی حقانی، استاد دانشگاه و معاون پژوهشی موسسه مطالعات تاریخ ایران و عادل پیغامی عضو هیئت علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه امام صادق (ع) برگزار شد .
دومین پیش نشست این همایش نیز با حضور محمدحسن رجبی دوانی، نویسنده کتاب علمای مجاهد و محمدرضا کائینی، پژوهشگر تاریخ معاصر با موضوع «نقش علما در مبارزه با استعمار اقتصادی» در خبرگزاری مهر برگزار شد.
متن زیر مشروح نشست مهر با دو تن از کارشناسان تاریخ است که در ادامه می خوانید؛
*بحثی که در خدمت شما هستیم موضوع اقتصاد مقاومتی در تاریخ معاصر است. همایشی قرار است برگزار شود که در آن اقتصاد مقاومتی در پیوند سیاست و فرهنگ و اقتصاد مورد بررسی قرار می گیرد. این دومین نشستی است که معطوف به آن همایش در خبرگزاری مهر برگزار می شود. در ابتدا خوب است در مورد ضرورت بررسی ابعاد تاریخی اقتصاد مقاومتی صحبت کنیم تا به ادامه بحث و نقش علما در مواجهه با استعمار اقتصادی بپردازیم.
محمدحسن رجبی دوانی: اقتصاد مقاومتی از موضوعات عمده ای است که باید از سال های اولیه انقلاب بحث می شد. تنها جمهوری اسلامی نیست که این سیاست را در پیش گرفته است. در کشور ما دو بار به طور جدی این مسئله طرح شده است. یک بار در زمان امیرکبیر بود و یک بار در دوره مصدق.
امیرکبیر با همین نگرش که اقتصاد ما وابسته به اقتصاد برون مرزی انگلستان و روسیه شده است، تلاش کرد که کشور را به یک مرز خودکفایی در همه ابعاد برساند. او برنامه ریزی بسیار دقیقی کرد و در پایان دوره او، صادرات بر واردات غلبه کرد و کشوری که داشت زیان های قرارداد ترکمانچای را می داد، توانست نه تنها بودجه را تعدیل کند بلکه مازاد سرمایه هم برای کشور ایجاد کند.
در کشور ما دو بار به طور جدی مسئله اقتصاد مقاومتی طرح شده است؛ یک بار در زمان امیرکبیر و یک بار در دوره مصدق
در دوره مصدق نیز که انگلستان نفت ایران را تحریم کرد و حتی آمریکا هم دیگر نفت ما را نخرید، مصدق ناچار شد که سیاستی را در پیش بگیرد که اسم آن را اقتصاد بدون نفت گذاشت که به نظر بنده یک تعبیر دیگر از اقتصاد مقاومتی است. حالا تا چه اندازه موفق بود، بحث دیگری است. لذا ضرورت این بحث حداقل در دو مقطع در کشور ایجاد شده بود. اما به نحو اولی قرار بود این اتفاق در انقلاب اسلامی رخ دهد. بسیاری از کشورهای دیگر هم سعی کردند همین سیاست را در پیش بگیرند مثلا ژاپن، چین و... سیاست هایی از این دست را پیش گرفتند.
انقلاب ما که نظام بین الملل را به مخاطره انداخته است و قدرت های بزرگ درصدد ضربه زدن به آن هستند باید سیاست مقاومت را در همه عرصه ها اعم از اقتصاد و فرهنگ و... عملی کند که امری ضروری و لازم است.
محمدرضا کائینی: نقطه عزیمت همه نهضت های شاخص تاریخ معاصر مسائل اقتصادی بوده است. انباشت نارضایتی های سیاسی و فرهنگی همه به جای خود اما همیشه یک بهانه اقتصادی موجب شده که این نهضت ها خود را در سطح جامعه بروز دهند. حداقل سه مورد در تاریخ معاصر داریم؛ یکی نهضت تنباکو است که ماهیت اقتصادی داشت و به بهانه یک رویداد اقتصادی خود را نشان داد. دوم نهضت مشروطیت بود که خاستگاه آن از طرف بازار و بازاریان و اعتراضات آنها به تعدیات صدراعظم وقت بود. سوم هم نهضت ملی شدن صنعت نفت است که هویتاً بر اساس یک نوع حق خواهی اقتصادی انجام شد.
نقطه عزیمت همه نهضت های شاخص تاریخ معاصر مسائل اقتصادی بوده است
بنابراین اقتصاد از این جنبه که نقطه عزیمت و بروز اعتراضات مردم در سه مرحله مهم تاریخ معاصر است در خور توجه است و از این جنبه می توانیم هر سه نهضت را گامی در جهت حرکت به سوی اقتصاد مقاومتی بدانیم. حال اگر بی عدالتی اقتصادی موجب نارضایتی و واکنش مردم شد طبعاً نقطه مقابلش که مورد خواست مردم است اقتصاد دورن زا و وطنی است.
نکته بعدی این است که در تمامی این نقطه های عزیمت، معمولا این نهضت ها از بیرونی منازل علما شروع شده است. اولا در مورد مشروطیت که مسئله کاملا روشن است و مرحوم آشتیانی و شیخ فضل الله نوری سردمدار بودند. قبل از آن نیز مرحوم شیخ فضل الله یک نامه ای به استاد خود مرحوم میرزای شیرازی نوشته بود و در مورد بعضی از واردات کشورهای خارجی استفتاء کرده بود که پاسخ های جالبی گرفته بود.
نهضت های مختلف از بیرونی منازل علما شروع شده است
اخیراً فردی گفته بود که شیخ فضل الله در طول ۶۵ سال عمر خود نسبت به تعدیات قاجار تا زمانی که مشروطه شد، هیچ واکنشی نشان نداده بود و بعد از آن نیز تا زمان معینی بی تفاوت بود. لذا این سند تاریخی و استفتائاتی که شیخ فضل الله از مرحوم میرزا کرد کاملا نشان می دهد که دغدغه های مبارزاتی و سیاسی ایشان مربوط به قبل از تحریم تنباکو است.
ماجرا این بود که چند سال قبل از آغاز نهضت تنباکو، مرحوم شیخ فضل الله که شاگرد مبرز مرحوم شیرازی بود سوالاتی در مورد واردات بعضی از کالاها از جمله قند و شکر کرده بود و میرزا جواب داده بود. این حساسیت اقتصادی شیخ فضل الله به قبل از موضوع تنباکو مربوط است. وقتی که قصه تنباکو شروع شد به این دلیل که ایشان از شاگردان مبرز مرحوم میرزا در تهران بود، سردمدار مسئله شد. بعضی تحلیل می کنند که سال ها بعد که انگلیس ایشان را به دار می کشد بخاطر آن نقشی بود که در قضیه تنباکو ایفا کرده بود.
قبل از آغاز نهضت تنباکو مرحوم شیخ فضل الله نسبت به نفوذ بیگانگان، حساسیت های اقتصادی داشت، بعضی تحلیل می کنند که سال ها بعد که انگلیس ایشان را به دار می کشد بخاطر آن نقشی بود که در قضیه تنباکو ایفا کرده بود
لذا در تهران مرحوم آشتیانی و شیخ فضل الله سردمدار بودند. در مشروطه می گویند برای اولین بار این حرکت از بیرونی منزل آقا سید محمد طباطبایی شروع شد. طباطبایی یک وجهه خاصی در آن دوره داشت. مرضی الطرفین بود، فرد پاکی بود و همه او را قبول داشتند. گرچه مشروطه خواهان با او هم خوب رفتار نکردند.
نهضت ملی ایران بعدها به نهضت ملی شدن نفت مشهور شد و این نامگذاری درستی نبود. اهداف نهضت ملی ایران قطع کلیت وابستگی به آمریکا و انگلیس بود، منتهی قدم اول را نفت قرار داده بود که اسم نفت بر روی آن ماند و الا اهدافش فراتر از اینها بود و اگر اجازه می دادند به نتیجه برسد اصلا کار به انقلاب نمی کشید.
مرحوم کاشانی از بعد دوره رضا خان تلاش کرد تا نمایندگان واقعی مردم را به مجلس بفرستد و طبعاً ایجاد اصلاحاتی که مصداق اتم و اکمل آن اصلاحات اقتصادی می توانست باشد را پیگیری می کرد. واقعیت این است که بر خلاف تبلیغاتی که ملی گرایان انجام دادند، در مجلس پانزدهم سردمدار این حرکت حائری زاده، مکی و با حمایت مرحوم کاشانی و بازاری ها و طبقه متدین جامعه بود.
اهداف نهضت ملی ایران قطع کلیت وابستگی به آمریکا و انگلیس بود
مصدق بعد از مجلس چهاردهم، احمد آباد بود و خود را بازنشسته سیاسی تلقی می کرد و حتی وقتی مکی و بقایی به دنبال او رفتند، در نوبت اول قبول نکرد برگردد و رهبری فعالیت های اقلیت مجلس پانزدهم را بپذیرد اما وقتی دید که امواج نهضت بالا گرفت به آن پیوست.
از یک طرف فتاوی مراجع قم را داریم. مرحوم محمد تقی خوانساری که دوست آیت الله کاشانی بود، به ضرورت دینی ملی شدن صنعت نفت فتوا داد. مرحوم میرزا محمود روحانی و مرحوم یونس اردبیلی نیز همین طور بودند. مرحوم بروجردی موضع گیری علنی نداشت اما شواهد زیادی وجود دارد که به شکل ضمنی از نهضت ملی حمایت می کرد. لذا خاستگاه نهضت ملی نفت و یکی از سردمداران مهم آن، علمای دینی بودند.
بر خلاف تبلیغات ملی گرایان، خاستگاه نهضت ملی نفت و یکی از سردمداران مهم آن، علمای دینی بودند
نکته سوم این است که شیوه های متنوع علما در مواجهه با استعمار اقتصادی و ایجاد خود اتکایی اقتصادی نیز حایز اهمیت است که بعضاً سلبی و ایجابی است. سلبی به معنای تحریم و ممانعت است و ایجابی، ارائه راه و فکر و اندیشه برای دامن زدن به تولید داخلی است که در این زمینه برادران نجفی در اصفهان سهم بارزی دارند.
*اقتصاد مقاومتی جنبه های هویتی و فرهنگی نیز دارد، علما در برابر فرهنگ بیگانه نیز واکنش هایی داشتند. علما اتفاقاتی در جهان اسلام در حال جریان بود با هوشمندی رصد می کردند و نسبت به آن بی تفاوت نبودند؛ نمونه هایی از این اقدامات را ذکر کنید.
محمد حسن رجبی: باید عرض کنم ۲۰۰ سال پیش از اینکه انگلستان وارد سرزمین های ایران شود وارد هند شده بود. انگلیس وقتی در آنجا ثبیت شد، وارد ایران شد. از این نظر، تجاری که با هند ارتباط داشتند و یا علمایی که به هند می رفتند اطلاعات خوبی در مورد گسترش استعمار انگلیس در آنجا و چگونگی تاثیر بر سرنوشت اقتصادی و سیاسی آن و سیطره بر آن، پیدا کردند. حجاجی که به حج می رفتند اخباری را مبنی بر سیطره سایر قدرت ها بر جوامع اسلامی نقل می کردند. از جمله اینکه مثلا روسیه چطور بر تاتارها غلبه کرده است.
تا قبل از ۳۰۰ سال پیش تاتارها قومی بسیار با فرهنگ و ثروتمند و مسلمان آگاهی بودند. آنها واسطه تجاری با روسیه بودند. پیشرفته ترین و متمدن ترین قوم تا آن موقع تاتارها بودند. وقتی روسیه آنجا را گرفت و آنها را پراکنده کرد، ارتباط اقتصادی را با جهان اسلام از دست آنها گرفت و این قوم رو به افول رفتند.
در اواخر دوره زندیه روسیه شبه جزیره کریمه را از عثمانی گرفته بود، کریمه ها هم قوم مسلمانی بودند که از یک سو با عثمانی ها و از سوی دیگر با روسیه ارتباط داشتند. لذا اخبار این سرزمین ها و چگونگی تصرف آنها و تبدیل شدن آنها به قوم فروتر از طریق حجاج و یا تجار به علما می رسید.
علما مطلع بودند که استعمار جدید چگونه بر سرزمین های اسلامی مسلط می شود
شوشتری در تحفه العالم اشاره می کند که چگونه کمپانی هند شرقی بر هند مسلط شد. آقا احمد کرمانشاهی هم در مراه الابواب جهان نما به همین امر اشاره می کند و به فتحعلی شاه هشدار می دهد. لذا علما پادشاهان را از ارتباطات بسیار و اعتماد به این قدرت ها بر حذر می دارند. در نامه ای هم که میرزای قمی در ۱۲۰۰ قمری به آقامحمدخان قاجار می نویسد به سرنوشت کریمه اشاره دارد. پس آنها مطلع بودند که استعمار جدید چگونه بر سرزمین های اسلامی مسلط می شود.
تا اینکه جنگ های ایران و روس شروع می شود. وقتی ما در این دو جنگ شکست خوردیم دولتمردان به این نتیجه می رسند که علت شکست ما در نتیجه عقب ماندگی شیوه های جنگ و یا کاستی در ابزارالات جنگی ماست. عباس میرزا طی این دو جنگ درصدد بازسازی ارتش برآمد و از مستشاران خارجی و اروپایی استفاده کرد اما ما در جنگ روم نیز شکست خوردیم.
قرار شد ما پنج میلیون تومان به عنوان غرامت به روسیه بدهیم. قراردادی تنظیم شده بود که یکی از مفاد آن این بود که اجناس خارجی که به داخل کشور می آید با ۵ درصد گمرکات وارد شود که اغلب، آن ۵ درصد را نیز نمی دادند. این به تدریج تمام اقتصاد ما را به ورشکستگی کشاند.
در شهر کاشان ۴۰۰۰ کارگاه نساجی و تولیدی بود و این به ۴۰ کارگاه رسید. همه در مقابل تولیدات کارخانه ای که به صورت انبوه و با عوارض بسیار کم وارد کشور می شد، یارای رقابت نداشتند. کارگاه های ما نیز سنتی بودند و اگر محصولات می خواست از شهری به شهر دیگر برود از آنها عوارض گرفته می شد. لذا به تدریج اقتصاد ما شکست می خورد و ما صرفاً به وارد کننده تبدیل می شویم.
انبوهی از ایرانیان در داخل یا ورشکست شدند و یا به صورت کارگران فصلی به روسیه و عثمانی می رفتند و یا در قفقاز در شرکت نفتی که تاسیس شده بود مشغول به کار می شدند. لذا اینگونه بود که بحث درمان استعمار اقتصادی برای علما جدی شد.
در نامه ای که حاج ملاعلی کنی به ناصرالدین شاه می نویسد ابراز می کند که کمپانی هند شرقی با یک قرارداد هند را به تصرف خود درآورد و شما با این قرارداد رویتر اجازه می دهید که همان کار را با ما بکنند. ماجرا این بود که در قرارداد رویتر در ازای کشاندن راه آهن در ایران تمام معادن و جنگل ها و زمین ها در اختیار غربی ها قرار می گرفت. متنهی چون ناصرالدین شاه این قرارداد را ملغی اعلام کرد موقتا این مسئله فروکش کرد تا اینکه قرارداد ۱۳۰۶ که چند سال بعد از رویتر بود، با مقاومت میرزا مواجه شد.
در قرارداد رویتر در ازای کشاندن راه آهن در ایران تمام معادن و جنگل ها و زمین ها در اختیار غربی ها قرار می گرفت
عمدتا این قرارداد را یک قرارداد اقتصادی می بینند در صورتی که اینطور نبود. شیخ حسن کربلایی و فرد دیگری کتابی به عنوان تاریخ الدخانیه می نویسند. در آنجا وقتی به آن قرارداد اشاره می کنند قضیه بسیار فراتر از یک قرارداد اقتصادی بوده است.
من به سندی بر خورد کردم که شخصی به نام موسوی نوشته است. در اواخر فتحعلی شاه او اشاره می کند که تمام نقدینگی ما در حال صرف شدن برای کالاهای تجملاتی می شود و نشان می دهد که در آن دوره اقتصاد صنعتی غربی در ایران سلطه پیدا کرده بوده است.
در این دو کتابی که اشاره کردم که حدود ۱۳۰۹ نوشته شده است به تمام وجوه سیطره اقتصادی غرب اشاره می شود. می گوید وقتی غربی ها وارد شدند در تمام شهرها دفاتری را دایر کردند و هزاران نفر از دختران انگلیسی به عنوان کارمند به ایران آمدند و سبک زندگی ایرانیان را به تدریج متحول کردند و ما بسیار نگرانیم که به تبع این، تمام جوانان ما مذهب را ترک کنند. یعنی به تبعات اجتماعی و فرهنگی توجه داشتند. لذا دیدند چاره ای ندارند جز اینکه این قرارداد ملغی شود. این قرارداد با فتوای یک خطی که مرحوم میرزا داد لغو شد اما به این معنی نبود که قضیه مختومه شود.
مواضعی که علما تا دوره مشروطه می گرفتند مواضعی دفعی و سلبی است. یعنی یک خطر خارجی با محوریت نظامی یا سیاسی را احساس می کردند و با یک فتوای جمعی یا حرکت جمعی آن را دفع می کردند. چون در قرارداد تنباکو یک طرف آن تجار بودند و ضرر مستقیمی به آنها و به تبع آن به هزاران نفر که در امر تولید و توزیع و... کار می کردند، وارد می شد، با آن مقابله کردند. قرارداد تنباکو که لغو شد، قرارداد بانک شاهی را بستند که غربی ها تمام خسارت ها را گرفتند. زیان بانک شاهنشاهی به طور غیر مستقیم متوجه کشور می شد.
مواضعی که علما تا دوره مشروطه می گرفتند مواضعی دفعی و سلبی است
به همان نسبت که سیاست های استعمار در ایران تنوع پیدا می کرد و صورت سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی می گرفت، توجه علما هم به سایر امور استعمار بیشتر می شد و آگاه تر می شدند.
عبدالهادی حائری در کتاب خودش می گوید این اوج خودآگاهی علمای شیعه است که به همه وجوه استعمار می پردازند. او توضیح می دهد که استعمار چگونه ما را استحاله فرهنگی می کند و چطور سبک زندگی ما را با مصارف کاذبی که ایجاد می کند، تغییر می دهد و چطور سرنوشت اقتصادی و نظامی و... ما را تحت تاثیر قرار می دهد. این نشان می دهد که گرچه استعمار بیش از پیش در کشور نفوذ کرده اما از سوی دیگر باعث یک آگاهی سیاسی برای علما شیعه ایران و عراق هم شده است.
محمدرضا کائینی: غایت آمال استعمار قطعاً به دست گرفتن فرهنگ و اقتصاد و سیاست کشور است اما معمولا در طول تاریخ نقطه ورود این حرکت اقتصادی بوده است. به عبارت روشن تر استعمارگران برای به دست گرفتن فرهنگ و سیاست جامعه همیشه از دریچه اقتصاد وارد شده اند و کسانی که می خواستند پادزهر این حرکت را در جامعه پخش کنند که عمدتا هم عالمان دین بوده اند، باز رویکرد اقتصادی را به شکل متقابل انتخاب کرده اند.
استعمارگران برای به دست گرفتن فرهنگ و سیاست جامعه همیشه از دریچه اقتصاد وارد شده اند و کسانی که می خواستند پادزهر این حرکت را در جامعه پخش کنند عمدتا عالمان دین بوده اند
طبعاً حرکتی مثل تنباکو یک نقطه شروع برای به دست گرفتن شریان های اقتصادی بود و بعد به تبع آن عوض کردن ساختار سیاسی و فرهنگی کشور که بتوانند بیشتر کشور را به خدمت بگیرند.
دوران قاجار دوران نفوذ است، ولی بر خلاف تاریخ نگاری رایج باید اذعان کرد که ناصر الدین شاه با تمام سیئاتش به شکل کج دار و مریز در مقابل استعمار مقاومت می کرد. با ارتباطاتی که خاندان قاجار با علما داشتند ولو به شکل صوری و ظاهری منویات علما را عمل می کردند و برای علما احترام قائل بودند. آنها اولا مثل پهلوی ها دین ستیز نبوند و ثانیا اعتقادات مذهبی هم داشتند.
به همین دلیل در دوران قاجار تا دوره مشروطیت پروژه نفوذ خیلی با کندی و سختی پیش می رفت. به نظر من کسانی که مشروطه را هدایت می کردند صرف نظر از خوشبینی که علمای ما به این پدیده داشتند و در نهایت هم جریان فاتح مشروطه نه علما بلکه روشنفکرانی بودند که از پشت صحنه این حرکت را اداره می کردند، به دنبال بسط نفوذ بودند. این نفوذ هم اقتصادی بود هم سیاسی و هم فرهنگی.
خاندان قاجار با علما در ارتباط بودند و برای آنها احترام قائل می شدند، به همین دلیل در دوران قاجار تا دوره مشروطیت پروژه نفوذ خیلی با کندی و سختی پیش می رفت
اینها دو حرکت برای عوض کردن سیستم انجام دادند؛ اولی مشروطه بود که نتیجه مطلوب آنها را نداد. بعد رضاخان بود که کمر به تحقق منویات استعمارگران هم در عرصه اقتصادی و هم فرهنگ و سیاست، بست. لذا چون در پروژه مشروطه شکست خوردند رضاخان را آورند.
درست است که برنامه هایی مثل تحریم تنباکو غایتی دارد فراتر از اقتصاد و به تغبیر سبک زندگی می انجامید، اما نقطه عزیمت آن اقتصادی است و این خیلی مهم است که اینها چرا از مباحث اقتصادی شروع می کنند. قاعدتا اقتصاد و سرمایه و قدرت مالی است که می تواند فرهنگ را تغییر دهد، فرهنگ سازها را بخرد و رجال را در اختیار بگیرد.
نکته دوم این است که راه های مبارزه با استعمار اقتصادی نزد نیروهای خودی و علما چندان شناخته شده نبود. لذا در آغاز از جنبه سلبی با این قضیه مواجه می شدند. به عبارت روشن تر نهضت تحریم به معنای عام -که به شکل خاص به منویات میرزا در مورد تنباکو در آمد- بین علما سیره و رویه جاری بوده است. اساسا به لحاظ جایگاه افتائی که علما داشتند نهضت تحریم سابقه ای فراتر از شخص میرزا دارد. منتهی رویکرد آنها در مواجهه با استعمار اقتصادی عمدتا سلبی بوده تا جایی که کم کم با نظریه پردازی و با تبادل نظر با بازرگانان به این نتیجه می رسند که رویکردهای ایجابی را هم داشته باشند.
*آقای رجبی شما به قرارداد رویتر اشاره کردید. به نظرم در این جای بحث خوب است به نقش حاج ملاعلی کنی بپردازید. به نظر می رسد به نقش ایشان در طول تاریخ کم پرداخته شده است. به نظرم قدری نیز در مورد تاثیرات و اقدامات ایشان اشاره ای داشته باشید.
محمدحسن رجبی: حاج ملاعلی کنی متنفذترین عالم ایران در عصر ناصری است. او را فردی می دانند که هم دارای جاه و جلال دنیوی و هم اخروی بود. مرحوم ابوالحسنی به اتهاماتی که برخی مورخین به حاج ملاعلی کنی وارد می کنند پاسخ می دهد، مثلا اینکه می گویند صاحب جاه و جلال مادی بود، آن را رد می کند و می گوید حاج ملاعلی کنی در مواقعی مثل قحطی بزرگ در تهران بسیار برای رفع آن کمک کرد.
حاج ملاعلی کنی متنفذترین عالم ایران در عصر ناصری است. او را فردی می دانند که هم دارای جاه و جلال دنیوی و هم اخروی بود
به هر حال مرحوم کنی متنفذترین عالم تهران است و اغلب مرافعات در تهران توسط او حل و فصل می شود.
دوره ناصری مصادف با دوره نوسازی در ایران است. این در حالی است که خیلی از کارهایی که انجام می شد باید به صحه علما می رسید.
در آن زمان نماد پیشرفت در اروپا راه آهن بود. وزیر مختار وقت ایران در فرانسه که چهره ای ملی و مذهبی داشت، وقتی دید راه آهن چه تسهیلی را در زندگی اروپا به وجود آورده است برای اینکه موافقت کشیده شدن راه آهن را بگیرد به دیدار علمای آذربایجان و قم و خراسان رفت و فواید راه آهن را توضیح داد. البته این اتفاق قبل از قرارداد رویتر است. همه علما فتوا دادند و گفتند کشیده شدن این راه آهن واجب است. اما چند سال بعد که قرارداد رویتر امضا شد و طی آن هفتاد سال تمام منابع زیرزمینی نصیب غربی ها می شد، همین ملاعلی کنی مخالفت می کند، چراکه آن را سراسر زیان برای کشور می دید.
این مخالفت ملاعلی کنی را نباید به عنوان مخالفت با مظاهر تجدد در نظر گرفت. چراکه طی آن قرارداد به طور کلی استقلال سیاسی از بین می رفت.
آنچه در ایران اتفاق افتاد جای افتخار دارد. وقتی انگلستان در سال ۱۲۷۳ قمری بر هند مسلط شد، علمای مسلمان هند برای مبارزه با استعمار انگلستان بسیاری از موسسات انگلیسی را تحریم کردند و حتی رفتن به مکه را نیز تا چند سال تحریم کردند چون از راه دریا می رفتند و کشتی ها انگلیسی بود.
بعداً سر سید احمد خان هندی چون دید این نوع نگرش باعث عقب ماندگی مسلمانان می شود تز دیگری را داد که باید با استعمار همکاری کرد. البته او در هدف خودش افراط کرد و در استفاده از مظاهر تمدنی و وابستگی به استعمار نتوانست خط و مرزی تعریف کند.
اما در ایران با وجود اینکه ما در دو جنگ پیاپی شکست خوردیم و بعد حضور استعمار را کشور دیدیدم هیچگاه فتوایی در تحریم مظاهر جدید نداریم. عثمانی دارالفنون را تحریم کرد ولی در ایران دارالفنون تحریم نشد.
شما اگر احکام الجهاد و اسباب الرشاد که مجموعه فتاوای مراجع ایران و عراق در جنگ ایران و روس است را ببینید، بسیار مترقیانه است. علمایی مانند شیخ جعفر کاشف الغطا، میرزای قمی، سید علی صاحب ریاض و... می فرمایند که اگر پیروزی سپاه اسلام بر روسیه مستلزم تغییر لباس سپاه ایران باشد، جایز است که سپاه ایران لباس دشمن را بپوشند و سلاح دشمن را استفاده کنند. از همه مهمتر می گویند اطعمه و اشربه ای که مستشاران خارجی لازم دارند باید برای آنها فراهم شود تا بتوانند سپاه ایران را تعلیم دهند و اطعمه و اشربه کفار هم معلوم است که چیست.
ما در دوره قاجار هیچ فتوایی را نمی بینیم که مخالف مظاهر تمدن جدید باشداما متاسفانه حضور نظارتی علما تا پایان اعمال نشد مگر در مواقع خاصی که اینها احساس خطر می کردند و از طرفی دولت وقت هم علما را در جریان ماوقع قرار نداد.
ما در دوره قاجار هیچ فتوایی را نمی بینیم که مخالف مظاهر تمدن جدید باشد و اگر چیزی مثل تحریم قرارداد روئیتر می بینید از این جهت است که مسئله مهمتری که استقلال سیاسی بود، به خطر می افتاد.
محمدرضا کائینی: ما باید توجه داشته باشیم حاج ملاعلی کنی بر ناصرالدین شاه نفوذ خوبی داشت و این به دو عامل بر می گشت. یکی اینکه ناصر الدین شاه بر خلاف تبلیغات معمول گرایشات دینی مشهودی داشت. ناصرالدین شاه مجموعه ای است از خطایا و رفتارهای درست و نادرست. اما با آن گرایشات دینی در مقابل حاج ملاعلی کنی اظهار کوچکی می کرد. نکته دوم خودِ اقتدار مرحوم حام ملاعلی کنی بود. حاج ملاعلی به دلیل جایگاه اجتماعی اش و نفوذی که در جامعه داشت به خودی خود از طرف ناصرالدین شاه مورد اطاعت قرار می گرفت.
حاج ملاعلی کنی یک نمادی است از فعالیت اقتصادی خیلی موفق. وقتی ما از تولید سرمایه و ایجاد شغل صحبت می کنیم نمونه هایی داریم که یکی از آنها مرحوم حاج ملاعلی کنی است.
این عالم بزرگ اولاً در انجام فعالیت های اقتصادی شم بالایی داشت و در ثانی آنچه به دست می آورد در راه های خیر و موقوفات صرف می کرد. موقوفات حاج ملاعلی کنی حتی در عربستان برای شیعیان هم هست.
حاج ملاعلی کنی از منظر ایجابی یکی از مصادیق فعالیت موفق اقتصادی است و الگویی است در مورد صرف عواید این فعالیت های اقتصادی
این فعالیت های اقتصادی موفق که آثار نمایانی داشت موجب شد برای ایشان پاپوش هایی درست کردند که می گفتند حاج ملاعلی اموال صغیر را خورده است یا املاکی را غصب کرده است. محققینی در این زمینه وارد شدند و این اتهامات را رد کردند. از جمله آقای ابوالحسنی در کنگره ای که چند سال پیش برای حاج ملاعلی کنی برگزار شد به این شبهات پاسخ داد.
حاج ملاعلی کنی از منظر ایجابی یکی از مصادیق فعالیت موفق اقتصادی است و الگویی است در مورد صرف عواید این فعالیت های اقتصادی.
*در لابه لای بحث از مواجهه سلبی و ایجابی علما در برابر استعمار اشاره کردید، لطفا نمونه هایی از مواجهه ایجابی علما با مسئله استعمار اقتصادی را توضیح دهید.
محمدرضا کائینی: یکی از مهمترین مصادیق، شرکت اسلامیه است که در اصفهان تاسیس شد و سید جواد واعظ اصفهانی آن رساله لباس التقوی را برای تقویت شرکت اسلامیه نوشت.
با توجه به سخت کوشی و پیشرفت صنعت در بین ایرانیان طبعاً متاع ایرانی می توانست بازار گسترده ای داشته باشد منتهی احاطه سیاست های استعماری بر ایران و توسعه آن مانع از این شد که این اندیشه از حد چند تجربه موفق فراتر برود. اما با توجه به مکتوبات و اسنادی که باقی مانده است می توان اهتمام به این مسئله را دید.
محمدحسن رجبی: مشروطه یک نقطه عطف است. نهضتی آغاز شد که مردم دنبال عدالت خواهی بودند. آنچه که به عنوان مشروطیت به معنی انتخابات و مجلس و... محقق شد یک وجه ایجابی بود و در پاسخ به این سوال بود که اگر نظام استبدادی برود چه چیزی باید جایگزین شود؟
اینجا بود که علما مشروطه را تایید کردند به خاطر اینکه فکر می کردند می توانند از طریق آن آرمان های خودشان را محقق کنند. مشروطه اولین واقعه ای است که علما در آن ایجابی عمل می کنند ولو اینکه آنچه در کشور محقق شد یک امر خارجی بود. اما به هر حال با تایید علما توانست پایه گذاری شود و یک نظامی برای تحقق آرمان پیشرفت اقتصادی-اجتماعی و استقلال سیاسی- فرهنگی در آن لحاظ شود. اما اینکه چرا اجرا نشد بحث دیگری است که جداگانه می توان به آن پرداخت.
مشروطه اولین واقعه ای است که علما در آن ایجابی عمل می کنند
دوره مشروطه اولین مقطعی است که علما ساختاری را به عنوان جایگزین نظام استبدادی می پذیرند. در دوره مشروطه ساز و کار جدیدی برای کل کشور تنظیم شد. می گفتند آنچه در اروپا اتفاق افتاده همان تعالیم اسلامی بوده که آنها گرفته اند و اجرا کرده اند اما ما اجرا نکردیم. آنها امیدوار بودند که مشروطه محقق شود و علما در آن حضور داشته باشند، بتوانند عقب ماندگی را برطرف کنند و به پیشرفت اروپایی ها و به یک اقتدار و استقلال برسند. با این نیت بود که از آن حمایت کردند.
علمای مشروعه خواه در تهران از نزدیک با مصادیق مشروطیت مواجه بودند لذا متوجه شدند که این مشروطه با این ساز و کار آن آرمان ها را به هیچ وجه محقق نخواهد کرد و نوعی دیگر از استعمار سیاسی و فرهنگی را به دنبال خواهد داشت. لذا افتراق آراء در مصداق بود نه در مفهوم.
در مشروطه افتراق آرای علما در مصداق بود نه مفهوم
این نظامی که مستقر شد نتوانست آرمان های علمایی که امیدوار بودند این نظام جدید بتواند آن را محقق کند، به ثمر برساند. وقتی در دوره مشروطه گفته می شد استبداد نه و مشروطه بلی؛ نمی دانستند مشروطه به چه معناست. نمی دانستند که این دستگاهی که انتخابات و پارلمان و قانون اساسی دارد می خواهد چه چیزی را محقق کند؟
در انقلاب اسلامی شان نفی و اثبات هم برای رهبر انقلاب و هم برای مردم روشن شد. در دوره مشروطه وجه سلبی روشن بود و آنها استبداد را نمی خواستند اما اینکه جایگزین چه چیزی بود روشن نبود. لذا این نظامی که جایگزین شد نظامی بود که روشنفکران ارائه دادند و علما تایید کردند اما علما به ساز و کار آن آشنا نبودند و به عوامل آن یعنی دولت و مجلس هیچ گونه اشرافی نداشتند. روشنفکران بودند که مشروطه را در مسیری که می خواستند هدایت کردند. علمای مشروطه خواه که از آنها حمایت کردند فهمیدند مشروطه آن چیزی نبود که آنها می خواستند. لذا مرحوم آخوند خراسانی وقتی فهمید نه آن استقلال پیش آمد و نه اینها توان دارند که نیروهای انگلیسی و روسی را از کشور برانند، تصمیم داشت به ایران بیاید و از نزدیک بر اوضاع نظارت کند که به طور ناگهانی درگذشت.
لذا مشروطه اولین مرحله ای است که علما در جهت ایجابی وارد عرصه شدند که متاسفانه در این دوره هم ناکام ماند و در نهایت پهلوی اول روی کار آمد. نهضت مشروطه یک نهضت ضد استبدادی بود اما آرمان استقلال و پیشرفت را داشت. دوره مشروطه گفتمان ضد استبدادی و در دوره نهضت ملی گفتمان ضد استعماری غالب بود اما این نکته را باید توجه داشته باشیم که چطور ممکن است یک نهضتی استقلال طلبانه و خواهان پیشرفت باشد اما در حوزه اقتصادی خواهان تعدیل مناسبات خارجی و بازرگانی خارجی نباشد؟
آنچه مثلا در هند رخ داد هیچگاه در ایران رخ نداد. صنایع دستی در هند ادامه پیدا کرد ولی در ایران ادامه پیدا نکرد که چرایی آن به یک روانشناسی اجتماعی نیاز دارد. در ایرانی ها غلبه تفرد بر جمع گرایی وجود دارد و دوم اینکه خوی تقلید در ما بسیار قوی تر از جوامع ترک و عرب است. زبان برای ترک ها و لباس برای عرب ها بسیار اصیل است و آن را حفظ می کنند ولی در ایران اینگونه نیست.
*ما در بین روشنفکران می بینیم که شاید از شرق شناسان آغاز شده که ایرانی و خلق و خوی ایرانی در آن تحقیر شده است. گفتمان آنها نیز غالبا گفتمان عقب ماندگی بوده است. تلقین می کردند که ما عقب مانده ایم و غرب پیشرفته است و از این طریق می خواستند ما را پذیرای مظاهر غربی کنند. علما از آن سو به چه نحو مقابله فرهنگی با این از خود بیگانگی داشتند؟
محمدحسن رجبی: بحث عمده منورالفکران و همچنین دولتمران در دوره ناصری به بعد که ارتباط ایران و اروپا بیشتر می شود، بحث عقب ماندگی است. حتی قبل از دوره ناصری وقتی در دوره فتحعلی شاه که واقعه گریبایدوف اتفاق می افتد و تمام اشخاصی که در سفارت روسیه در تهران بودند کشته می شوند، دولت ایران هیئتی را به روسیه می فرستد که از دربار روس عذرخواهی کند که عمدی در کار نبوده است. به همراه این هیئت امیرکبیر هم بوده است.
وقتی هیئت ایرانی می بینند که در طی بیست یا سی سال گذشته در مسیر راه و یا در خود روسیه چه تاسیسات گسترده ای در مناطق مختلف ایجاد شده است فاصله خود با روسیه را می فهمند. تازه روسیه عقب مانده ترین کشور اروپایی بود. ایرانی هایی که می رفتند تا در فرنگ تحصیل کنند این عقب ماندگی را به وضوح می دیدند.
اما علت عقب ماندگی چه بوده است؟ این مهم بود. منورالفکران ما اول گفتند ما عقب مانده هستیم و همان کاری که غربی ها کردند باید ما هم انجام دهیم و آن کنار گذاشتن کلیسا از زندگی بود. می خواستند همان الگو را در ایران اقتباس کنند.
لذا از این روی تمام اصلاحاتی که در ایران آغاز شد اول با اصلاحات در عدلیه بود. چون تا آن موقع بخش اعظم مرافعات در خانه علما حل و فصل می شده است. با محدود کردن اختیارات علما می خواستند علما نتوانند در امر سیاست آن نفوذ سابق را داشته باشند.
محمدرضا کائینی: در مورد موضوع عقب ماندگی که اشاره کردید باید بگویم تاکید بر تنبلی ایرانی ها در تولید اقتصادی ترجیع بند بسیاری از روشنفکران تحول خواه بوده است. خیلی ها بوده اند که از مشروطه به این طرف و مخصوصاً بعد از استقرار رضاخان به این سو به تنبلی ایرانی ها اشاره کرده اند. من در کتاب های مهندس بازرگان خیلی دیدم که تاکید می کرد ایرانی جماعت تنبل است. نقطه مقابل این تنبلی را هم بر مسئله کار و فعالیت قرار می دهند که اسلام بر روی آن تاکید کرده است.
اما سخن اینجاست فرهنگ کار از زمانی از ایران رخت بر بست و الان هم به شکل یک مانع بسیار جدی در برابر پدیده اقتصاد مقاومتی خود را نشان می دهد که سبک زندگی غربی به ما هجوم آورد.
فرهنگ کار از زمانی از ایران رخت بر بست که سبک زندگی غربی به ما هجوم آورد
ما فقط در کاشان ۴۰۰۰ کارگاه نساجی داشتیم. این حجم گسترده کار و تولید ما به یکباره افت کرد. این ناشی از چیست؟ ملت ایران به یک باره تنبل شدند؟ نه! این نظامات و سازوکارهای بیگانه وقتی بر ایران مسلط شد، مردم را مصرفی بارآورد.
یعنی از زمانی که بر اثر مواجهه با دستاوردهای فرهنگی غرب آن را بدون هیچ چون و چرایی پذیرفتند، صرفاً مصرف کننده شدند و از مولد بودن دست برداشتند. این تنبلی و بی کاری محصول خودباختگی است. این از زمانی آغاز شد که ایرانی به شکل خودباخته در مواجهه با آنچه از غرب بر او عرضه شده بود، قرار گرفت.
نکته دوم این است که برای برون رفت از این بیکاری و تحقق پیشرفت و فاصله گرفتن از عقب افتادگی دو راه حل وجود داشت؛ یکی راه حل سید جمال بود. این جمله سید جمال که می گفت «من در غرب اسلام دیدم و مسلمان ندیدم و در اینجا مسلمان دیدم و اسلام ندیدم» به معنی این همانی بین کوشش یک مسلمان و کوشش یک غربی پس از رنسانس است. چون او کار می کند و اسلام هم دستور به کار داده است پس غایت آمال هر دو مکتب همین است. در حالی که بعد از رنسانس و کنار گذاشتن خدا از عرصه اجتماعی، انسان خودِ خداست اما در فعالیت اقتصادی در جامعه اسلامی غایت رسیدن انسان به خداست.
مرحوم بازرگان هم همین اشتباه را مرتکب شده بود. او در راه طی شده همانند سازی هایی انجام داده است. اگر به درستی عناصر اصلی و هویت دو مکتب شناخته نشود و صرفاً به تلاش اشاره شود همین اتفاق رخ می دهد در حالی که نمی توان حکم داد که مکاتب یکی هستند. به همین دلیل است که سید جمال در بین علمای اسلامی خیلی جایگاهی پیدا نکرد. حتی وقتی از مرحوم میرزای شیرازی درخواست دیدار داشت، مرحوم میرزا او را نپذیرفت. عائله و خانواده مرحوم میرزا منکر این هستند که میرزای شیرازی تحت تاثیر سید جمال آن فتوای معروف را صادر کرده است. آقا رضی شیرازی و دیگران نیز این مسئله را نقل کرده اند.
*بیداری اسلامی جریان عقبه داری است که الان دوباره سربرآورده و برخی می گویند خاستگاه آن را باید در مصر جستجو کرد، به نظر شما اولین علمایی که متوجه وضعیت جوامع اسلامی شدند و بیداری اسلامی را کلید زندند چه کسانی و در چه برهه ای از تاریخ بودند؟
محمدرضا کائینی: در مورد بیداری اسلامی که اشاره کردید باید بگویم این یک اصل کلی است که در این دنیا هیچ فکر و اندیشه ای از بین نمی رود. برخی ممکن است مدتی ریشه های هویتی خود را فراموش کنند اما بعد از ضرباتی که در طول دوره غفلت می خورند به خود برمی گردند. بازگشت به اسلام یک حرکت متوالی است. متاسفانه توجه به دستاوردهای بیگانه هم همپای این مسئله در تاریخ وجود داشته است. چون ما نتوانستیم در دوره ای که در پی بازگشت به خود بودیم الگوی کاملی از آن ارائه دهیم و آن را تثبیت کنیم.
بیداری اسلامی یک حرکت متوالی است که ریشه در تاریخ و ریشه در ذات و فطرت بشر دارد
بیداری اسلامی یک حرکت متوالی است که ریشه در تاریخ و ریشه در ذات و فطرت بشر دارد. انسان مختصات هویتی خود را فراموش نمی کند ولی ممکن است مدتی از آن فاصله بگیرد. بسیاری از افرادی که در طول تاریخ معاصر ظهور کردند و اندیشه آفریدند همین سیر را طی کرده بوند. جلال آل احمد بعد از اینکه به حزب توده رفت کتابی نوشت به نام «محمد و آخرالزمان»، که حکم قتل او را دادند. همین آدم بعداً از قفل زدن به حرم امام رضا تفسیری متعالی ارائه می داد و آن نماد عشق و وابستگی مردم می دانست. بازگشت به خویش امری بدیهی و طبیعی است.
محمدحسن رجبی: چند عامل سبب بیداری اسلامی شد. دول و ملل مسلمان به تدریج فهمیدند که اواسط قرن نوزدهم اروپایی ها در شکست عثمانی هم عهد شدند. شکست های عثمانی سبب شد که این کشور اقتدار قبل را در جهان نداشته باشد و توطئه های مشترکی علیه آن سامان پیدا می کند. علما و مردم می فهمیدند که عثمانی در جهان، نماد خلافت اسلامی است و مواجه با دشمن مشترکی به نام فرنگی های کافر است. علما متوجه می شوند که گویا یک همدستی و وحدتی بین کشورهای استعمارگر علیه مسلمانان به وجود آمده که دولت عثمانی را به عنوان نماد اسلام تضعیف کنند.
از طرف دیگر دولت عثمانی به دلیل درگیری های متعددی که با اروپایی ها و به خصوص روسیه داشت دیگر فرصتی برای جنگ جدیدی با ایران نداشت. لذا یک همدلی در ایران و سایر کشورهای اسلامی با عثمانی به وجود می آید که بخشی از این همدلی و وحدت مرهون اقدامات سیدجمال است تا بتوانند در برابر استعمارگران ید واحده ای داشته باشند.
مسلمانان می دیدند که انگلیس با هند چه کرد و یا روسیه با سرزمین های قفقاز ایران چه کرد و یا اسپانیایی ها با مسلمانان آندلس چه کردند لذا فهمیدند که یک اتحادی در بین استعمارگران به وجود آمده است و به طور طبیعی یک همدلی با ملت اسلامی و دولت عثمانی آغاز شد.
علما در جنگ ها از دولت عثمانی حمایت کردند. در برابر استعمار اروپایی و حمایت از عثمانی هم علمای مشروطه خواه و هم علمای مشروعه خواه اتفاق نظر داشتند. از مرحوم سیدکاظم یزدی گرفته که هفت اعلامیه علیه حمله ایتالیا به لیبی و تهاجم روسیه به شمال ایران داده بود تا اعلامیه آخوند خراسانی و مراجع دیگر از این دسته است. این جای افتخار است که با توجه به اینکه مسئله عثمانی مسئله ما نبود اما علما احساس نگرانی می کردند که کلیت اسلام در خطر افتاده است. اینجاست که در بخشی از اعلامیه ها سلطان عثمانی را خلیفه اسلام نامیدند. لذا یک نوع وحدت نظری در اینجا می بینیم که این رویه در قبل از آن موجود نبود.
در مورد سیدجمال هم باید بگویم چون او در جایگاهی نبود که بتواند منشاء اثر باشد و حداقل در حوزه های علمیه پایگاهی نداشت، فکر او به جایی نینجامید و نتوانست به یک نهضت مردمی برسد. البته بین روشنفکران و گروه هایی از اجتماع جا باز کرد. محمد عبده از شاگردان او بود و اخوان المسلمین به یک معنا نتیجه طبیعی خودآگاهی هایی بود که سید جمال آغاز کرد. سید جمال بیشتر به اتحاد دول اسلامی فکر می کرد اما علما ضمن اینکه به همگرایی کشورها توجه داشتند می خواستند مسلمانان را به یک اتحاد در مقابل دشمن خارجی برسانند.