فرهنگ امروز/ محسن آزموده:
بحث درباره گفتوگو در جامعه ایران شاید بیش از حد تکراری و خستهکننده بنماید، اگرچه هنوز به لحاظ عملی شرایط آن فراهم نیامده و چنان که در گفتارهای پیش رو میبینید، وضع نگران کنندهتر از آن است که در ظاهر مینماید. به عبارت دقیقتر تورم بحثها درباره ضرورت گفتوگو و فواید گفتوگو و آثار و پیامدهای آن، دلیلی بر آن نیست که به لحاظ واقعی و عملی شرایط گفتوگویی در جامعه ما پدید آمده است. همچنان آن چه هست یا به تعبیر سارا شریعتی سخن گفتن یکی و شنیدن دیگران یا خطابه و سخنرانی است، یا چنان که مصطفی ملکیان تاکید میکند، گفت و شنودی است به همراه تایید و همراهی در میان جمع مریدان و دوستان و همفکران. سارا شریعتی که وضع را نگرانکنندهتر از این تلقی میکند و معتقد است آنچه میان نخبگان فکری و دانشگاهیان و روشنفکران صورت میگیرد نیز در اصل یک گفتوگوی ناشنوایان است، یعنی همه حرف میزنند، بدون اینکه کسی گوش نکند، یک مجادله و مباحثه بیفایده که نتیجه اصلیاش گسست نخبگان از جامعه و رها کردن آن به حال خود شده است. محمدعلی ایازی البته با تاکید بر اینکه فرهنگ دینی علت این وضعیت نیست، بر نمونههایی از گفتوگوها موجود در قرآنکریم اشاره میکند و نشان میدهد که از دل فرهنگ دینی فقدان گفتوگو در نمیآید. او علت را استبداد تاریخی و فرهنگ تکفیر و متهم کردن یکدیگر میداند، وضعیتی که سبب میشود که آدمیان از ابراز آزادانه اندیشهشان احساس ترس کنند و نتیجه نیز به قول سارا شریعتی روی آوردن ایشان به غیبت و دروغ و دورویی است. در ادامه گزارشی از سخنان این سه تن که دیشب در موسسه رحمان در نشست «امکان و امتناع گفتوگو میان نخبگان» صورت گرفت، از نظر میگذرد. در این جلسه که اداره آن به عهده هادی خانیکی بود، مصطفی معین، نجفقلی حبیبی، غلامرضا ظریفیان و شماری از چهرههای علمی اصلاحطلب نیز حضور داشتند:
ضرورت تسهیل گفتوگو در ایران
مصطفی معین
وزیر اسبق علوم
مصطفی معین، وزیر اسبق علوم و مدیر موسسه رحمان در آغاز نشست به وضعیت گفتوگو در ایران اشاره کرد و گفت: کشوری که پرچمدار گفتوگو میشود باید بتواند در داخل گفتوگو کند و موانعی به لحاظ سیاسی و فکری یا هر مانع دیگری برای گفتوگو در آن وجود نداشته باشد. اما متاسفانه به جای گفتوگو و نوعی دوستی شاهد نوعی دوری و جدایی هستیم و اینکه تحمل شنیدین صدای مخالف وجود ندارد. این معضلی است که هم ابعاد تاریخی و اجتماعی و چه بسا ساختاری دارد و ما باید این بحث را ادامه دهیم تا بعدها بتواند به یک گفتمان تبدیل شود و بتوانیم زمینههای گفتوگو را در همه حوزهها تسهیل کنیم. معین در پایان مقدمه خود با اشاره به اینکه این نخستین میزگردی است که از سه زاویه مختلف اخلاق، جامعهشناسی و فقه به این موضوع میپردازد افزود امیدواریم این بحثها ادامه پیدا کند تا جایی که زمینهساز کارهای بعدی و به نتیجه رسیدن این فعالیتها باشد.
گفتوگو تنها راهحل مشکلات در کشور است
هادی خانیکی
استاد دانشگاه علامه طباطبایی
هادی خانیکی، استاد علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی در آغاز بحث خود را با بیان اینکه شاید تجربه اغلب ما این باشد که در برخورد با مسائل مختلف دریافتهایم که هر چقدر هم اگر بزرگ فکر میکنیم از کارهای کوچکتر شروع کنیم، گفت: به این اعتبار از تمثیل طنزآمیز سوسن شریعتی در یکی از جلسات رحمان به کار بردند استفاده میکنم که گفتند برخلاف جاهای دیگر که اول کار اجتماعی میکنند بعد سیاسی، اینجا اول کار سیاسی میکنند بعد اجتماعی. جمعی که در سیاست عمدتا و در مدیریتهای کشور از دانشگاهیان از ٤-٣ سال پیش یکی از بحثهایی را که دنبال میکردند این بود که اگر دریافتیم که مشکل اساسی در کشور ما گفتوگو است، این قفل یا گره آن را چگونه میتوانیم باز کنیم. البته نه به صورت انفجاری به این معنا که بخواهیم به شکل ناگهانی جامعه ایران را به یک جامعه گفتوگویی بدل کنیم. خانیکی با تاکید بر اینکه اگر تنها یک راه وجود داشته باشد که بتواند مشکل ایران را حل کند، مطمئنا آن راه گفتوگو است، افزود: به این اعتبار موسسه رحمان، به این نتیجه رسید که اگر ما بخواهیم در میان دانشگاهیان به طرح مساله بپردازیم تا آنها آن را ادامه دهند از کجا باید شروع کنیم. زمانی من خدمت دکتر سارا شریعتی بودم در مراسم دفاع یک پایاننامه که عنوان آن «فهم روشنفکران از مارکسیسم» و موضوع مطالعه نیز دکتر شریعتی، استاد مطهری و مهندس بازرگان بود. در آن نشست گفتم که این یک مساله است که چرا قبل از انقلاب، روشنفکران فقط در زندان با یکدیگر آشنا میشدند. خانم شریعتی پاسخ خوبی دادند و گفتند در حال حاضر نیز که استادان ما فقط در جلسههای دفاع با یکدیگر گفتوگو میکنند. خانیکی در پایان بحث خود گفت: ما این را با گوشت و پوست خود لمس کردهایم که در دانشگاه هم که زندگی میکنیم در حصارهای در خود تنیده هستیم. بنابراین، تصمیم گرفتیم گفتوگوهایی را شروع کنیم تا بتواند زمینهساز گفتوگوهای دیگر شود.
در مصائب فقدان گفتوگو
مصطفی ملکیان
استاد فلسفه اخلاق
مصطفی ملکیان در آغاز با اشاره به این پرسش خانیکی که از جایگاه گفتوگو در جامعه ایران پرسیده بود، اشاره کرد که جامعهشناس نیست و بر این اساس نمیخواهد به توصیف یا تبیین جایگاه گفتوگو در میان روشنفکران در جامعه بپردازد و بحث خود را در سه نکته پیش برد و گفت: بحث اول من این است که فقدان گفتوگو در جامعه ما منحصر به فضای روشنفکری نیست وآکادمیسینهای ما و سایر نهادهای تدریسی و تعلیمی ما نیز با یکدیگر گفتوگو نمیکنند. البته تاکید بر این نکته ضروری است که روشنفکر و آکادمیسین و عالم دینی با یکدیگر از نظر مفهومی متفاوت هستند، اگرچه ممکن است از نظر مصداقی یک نفر هم عالم باشد و هم روشنفکر یا هم آکادمیسین باشد و هم روشنفکر. با این همه تاکید بر این نکته ضروری است که گفتوگو نکردن با یکدیگر اختصاص به جامعه روشنفکری ما از صدر مشروطه تا کنون ندارد، بلکه اساتید دانشگاههای ما نیز با یکدیگر گفتوگو نمیکنند. هر کدام از آکادمیسینها و عالمان دینی و روشنفکران ما جرگه طرفداران مربوط به خودشان را ندارند.
در مصائب فقدان گفتوگو
ملکیان در ادامه فقدان گفتوگو میان روشنفکران و عالمان دینی و آکادمیسینها و انحصار ایشان به هوادارانشان را از دو جهت ویرانگر خواند و گفت: اول اینکه هواداران یک روشنفکر یا آکادمیسین یا یک عالم دینی نسبت به او احساس عاطفی مثبت دارند و در مواردی شیفته او هستند و در نتیجه نسبت به عیب و نقصهای او کور و کر میشوند و نمیتوانند او را نقد کنند. مشکل ویرانگر دوم این امر یعنی انحصار یک روشنفکر یا عالم دینی یا آکادمیسین به طرفدارانش این است که او تنها با کسانی مراوده دارد که عمدتا از نظر علمی علیالقاعده از او پایینتر هستند یا حداقل در تراز او هستند و در اکثر موارد قوت فهم او را ندارند و در نتیجه حتی اگر قصد نقد او را نیز داشته باشند، در این قصد موفق نیستند. در حالی که تنها وقتی فرد با همگنان خودش مواجه شود، معلوم میشود که چند مرده حلاج است.
وی گفت: این امر سبب شده که نه در حوزههای علمیه ما و نه در محافل دانشگاهی ما و نه در حلقههای روشنفکری ما قدر عالمان و آکادمیسینها و روشنفکران مشخص نشود. این دقیقا بر خلاف آن چیزی است که در غرب اتفاق میافتد. در دانشگاههای غربی میبینیم که مخاطب اصلی یک عالم دانشگاهی دیگر دانشگاهیان هم تراز اوست و ایشان او را نقد میکنند و در این نقد طرفینی است که وزن نسبی هر کس مشخص میشود.
ملکیان با تاکید بر اینکه این وضعیت در مورد روشنفکران به مشکل مضاعفی منجر میشود، گفت: مشکل این است که برخلاف دانشگاهیان و علمای دینی، روشنفکران جنبهای ویژهتر پیدا میکنند. به هر حال از یک دانشگاهی یا یک عالم دینی در محافل دانشگاهی یا حوزههای علمیه سوال میشود و مثلا از او برای سخنانی که میگوید، منبع و سند بخواهند. در کشورهای جهان سوم و به خصوص در جامعه ما روشنفکران نقشی ویژهتر ایفا میکنند و در نتیجه این امر گفتوگو در فضای روشنفکری ما صورت نمیگیرد و یا بد صورت میگیرد و نمیشود با ایشان بحث کرد.
«کاریزما» حرف اول و آخر را میزند
این استاد فلسفه در ادامه، سیاسی شدن فضای روشنفکری ایران را دیگر مشکل برای شکل نگرفتن فضای گفتوگویی خواند و گفت: روشنفکری در ایران در یک صد سال اخیر با شدت و حدت بیشتری از کشورهای دیگر سیاسی شده است و گویی یک روشنفکر فعال سیاسی است. ویژگی فعالیت سیاسی نیز آن است که در آن به جای حق و باطل مساله موفقیت و شکست مهم است. در سیاست پیروزی و شکست است که مطرح میشود. وقتی در روشنفکری ما جنبه سیاسی غلبه کرد که متاسفانه در کشور ما این طور شده است، صدق و کذب کمتر محل توجه قرار میگیرد و عمدتا به این توجه میشود که یک نفر چطور در میدان سیاست پیروز میشود. روشنفکر غیرفعال سیاسی هنوز در ذهن و ضمیر ما جا نیفتاده است و در سیاست نیز شکست و پیروزی مطرح است و وقتی کسی عده (به کسر عین) و عده (به ضم عین) بیشتری دارد، موفقتر است. در چنین فضایی حرف اول و آخر را کاریزمای روشنفکر میزند و اینکه چقدر او نفوذ کلام دارد. در حالی که در استادی دانشگاه نفوذ کلام مهم نیست. این فضا نیز سبب میشود که فضای گفتوگو پدید نیاید.
روشنفکر دینی ما همیشه غیرجویده حرف میزند
ملکیان مشکل سوم برای گفتوگو در فضای روشنفکری و میان نخبگان ایران را عمدتا معطوف به روشنفکران دینی خواند و گفت: روشنفکران دینی و مذهبی ما از آنجا که با افکار عمومی هم مواجهه دارند، این امر باعث میشود که حتی اگر از قدرت سیاسی نترسند و با شجاعت آنچه در ذهن و ضمیرشان میگذرد را بیان کنند، اما از افکار عمومی میترسند. روشنفکری دینی ما همیشه غیرجویده حرف میزند. یعنی روشنفکری دینی ما نه فقط در برابر قدرت سیاسی بلکه در برابر جامعه هم به مصاف میرود. به همین خاطر هیچ روشنفکر دینی نتوانسته حرف دلش را بزند. معمولا یا حرفهایشان ممهور میشود و بعد از مرگشان بیان میشود یا به جایی میگریزند که از دسترس افکار عمومی دور میشوند و حرف خودشان را میزنند.
گاهی افکار عمومی محدودکننده آزادی بیان است
وی در پایان به آسیب این مشکل برای عرصه گفتوگویی اشاره کرد و گفت: یک شرط مهم گفتوگو آزادی است و آزادی فقط در برابر رژیم سیاسی مطرح نمیشود بلکه افکار عمومی نیز گاهی محدودیتهایی برای آزادی بیان ایجاد میکنند. روشنفکر دینی به دلیل همین امر نمیتوانند آنچه در ضمیر و ذهن شان میگذرد را بیان کنند و نمیتوانند صادق باشند و در نتیجه از گفتوگو احتراز میکنند. زیرا شرط لازم گفتوگو را ندارند. این ٣ نکته باعث شده که در صد سال اخیر شاهد گفتوگو در میان نخبگان و روشنفکران نباشیم و برای هر سه باید چارهسازی کرد.
دفاع از پایان گفتوگو
سارا شریعتی
استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران
سارا شریعتی در آغاز با اشاره به سخنان معین، خانیکی و ملکیان گفت: میخواهم از پایان گفتوگو دفاع کنم. دکتر معین گفتند که در ایران که مدافع گفتوگوی تمدنها است، فضای گفتوگو مناسب نبوده است، آقای ملکیان نیز گفتند که گفت و شنود صورت غالب گفتوگو در ایران بوده است یعنی اینکه من بگویم و شما بشنوید، سنت غالب در جامعه ما هم میان روشنفکران و هم در میان دانشگاهیان و هم در میان عالمان دینی بوده است. علت نیز آن است که جایگاه طرفین برابر نیست و در یک شرایط نابرابر یکی سخنران میشود و دیگران ناگزیرند سخن او را بشنوند. ما در جامعهای سلسله مراتبی زندگی میکنیم و در چنین جامعهای افراد در موقعیت برابر نیستند یعنی یکی در موقعیت بالاتر است و حرف میزند و دیگران گوش میکنند ودر نتیجه گفتوگویی صورت نمیگیرد. البته در همه جا پرسش و پاسخ هست، اما این پرسش و پاسخ نه برای به چالش کشیدن و طرح بحث جدید بلکه برای تصریح بحث و روشن شدن نقاط ابهام است.
گفتوگوی کرها
سارا شریعتی مشکل را در این دانست که ما دیگری را به رسمیت نمیشناسیم و گفت: این یکی از آسیبهای گفتوگو در جامعه ما است. البته گاه فکر میکنم که مساله اساسیتر این است که میان نخبگان و جامعه گفتوگو در نمیگیرد. ما نخبگان اعم از روشنفکران و دانشگاهیان و عالمان دینی چنان درگیر بحثهای خودمان میشویم که جامعه را فراموش میکنیم. برای ما گفتوگو از مقولهای ارتباطی به امری قائم به ذات بدل میشود. یکی راجع به مسالهای سخن میگوید و بقیه نسبت به او واکنش نشان میدهند، یکی دیگر راجع به امر اجتماعی حرف میزند و بقیه با او بحث میکنند. در این دنیای نخبگان اجتماعی که درگیر هم میشوند و با یکدیگر گفتوگو میکنند، البته بیشتر گفتوگوی «کرها» (ناشنوایان) صورت میگیرد. یعنی افراد به حرف هم گوش نمیدهند، در حالی که به هم جواب میدهند. کمکم این فضای بحث کرها چنان داغ میشود که مدام در مطبوعات و رسانهها و مجلات و محافل روشنفکری از شما میخواهند که در این زمینهها بحث کنیم. این وسط باب خود گفتوگو و مفهوم ارتباطیاش از میان میرود و جامعه نخبگان به یک جامعه مستقل بدل میشود که در آن تعداد مشخصی از آدمها با یکدیگر مدام به بحث میپردازند. آنچه از دست میرود متن جامعه است.
پایان گفتوگو بهتر است
سارا شریعتی تاکید کرد که در این بحث نمیخواهد در این باره صحبت کند که روشنفکر چیست یا اینکه آیا باید امر سیاسی باشد یا خیر گفت: به نظر من پایان گفتوگو بهتر است. برای اینکه با هم صحبت نکنیم و از جامعه بیدفاع صحبت کنیم. روشنفکران چنان درگیر نظریات و مباحث خودشان هستند که جامعه رها شده است و به این فکر نمیکنند که افکار جامعه را چه کسی میسازد. ما دانشگاهها و محافل علمی و روشنفکری را پر کرده ایم از بحثهای خودمان و از این حیث گفتوگو نداریم. البته به هم گوش نمیکنیم، اما مدام همایش و جلسه و بحث داریم؛ گفتوگو با مریدان و شاگردان و دوستان. اما به این فکر نمیکنیم که چه کسی افکار عمومی را میسازد. مگر روشنفکر کسی نیست که حقیقت اجتماعی را به قدرت سیاسی میگوید. یکی از تعریفهای الیت (نخبه) یعنی برگزیده که حرف مردم را بگوید و منعکس کند. اما الان ما روشنفکران کری هستیم که مردم را لال میبینیم. مردم لال کسانی هستند که نمیتوانند حرف بزنند. روشنفکران مردم را رها کردهاند و به بحث خودشان میپردازند.
گفتوگوهای بیشتر هزینههای سنگینتر
شریعتی گفت: اما در چنین فقدان و خلأیی چه کسی از جامعه حمایت میکند و صدای جامعه میشود؟ مداحان، خانمهای جلسهای، یا کسانی که برای مردم باور و افکار شادی میسازند؟ روشنفکران نیز به این مساله اصلا توجهی ندارند و تنها به این فکر میکنند که دیروز فلان روشنفکر چه گفت یا نظریات فلان نظریهپرداز چه بود. ما به هم گوش نمیدهیم و این به خاطر خلقیات ایرانی نیست بلکه به دلیل پیشینهای است که داریم. ما هر بار گفتوگو کردهایم، هزینهای گزافتر دادهایم و به این خاطر منطقی این است که دیگر هزینه ندهیم و در نتیجه گفتوگو نکنیم.
جامعهشناس؛ مترجم مردم است
این استاد جامعهشناسی یک بحث مهم جامعهشناسی را مردم خواند و گفت: جامعهشناس مترجم مردم است و باید به حرف مردم گوش کند و حرفشان را منتقل کند. البته بین جامعهشناسان در این زمینه اختلاف نظر هست. برخی از جامعهشناسان میگویند جامعهشناسی به مردم گوش نمیدهد، زیرا مردم لال هستند. برخی جامعهشناسان نیز خود را نماینده مردم میدانند. عدهای هم به این پرداختهاند که چگونه سلطه در همه اشکالش باعث شده که جامعه چنان سخت شود که مردم اعتماد به یکدیگر نداشته باشند و از یکدیگر بترسند. گفتوگوی مردم خاموشی و سکوت است و گاهی با بغض و عقده همراه میشود واگر با آن ور برویم میترکد و اشک میشود. گاهی نیز به غیبت تبدیل میشود و غیبت یعنی غیاب دیگری و اینها همه نشاندهنده آسیب و اختلاف رابطه با دیگری است.
دروغ و غیبت چطور رواج مییابد؟
شریعتی با تاکید بر اینکه این فقدان گفتوگو به دلیل فرهنگ کاستی و سلسلهمراتبی است، گفت: در کلاسهای درس ما معمولا استاد ٢ طبقه بالاتر مینشیند و همیشه استاد در جایگاهی بالاتر از مخاطبانش قرار میگیرد و دیگران مستمع و شنونده هستند. در چنین وضعیتی است که جامعه به سمت دروغ و غیبت میرود. چرا ایرانیان به تعبیر ایرانشناسان غربی دروغ میگویند؟ چون نمیتوانند و میترسند به شکل روشن در حضور دیگران صحبت کنند. میترسند با صدای بلند حرف بزنند. گفتوگو تصمیم سیاستمداران نیست که از فردای گفتوگو میگویند. (و این بحثی صرفا سیاسی نیست) که مردم میترسند با هم مواجه شوند و به راحتی افکار و باورهایشان را بیان کنند. ترس صرفا سیاسی نیست، ترس از پدر، ترس از مادر، ترس از سلطهای که بخشی از فرهنگ اجتماعی ما شده است.
وی گفت: یک زمانی فکر میکردم که یکی از نمونههای آثار گفتوگویی ما گفتوگوهای تنهایی شریعتی است. بارها این اثر را خوانده بودم اما به تیتر آن فکر نکرده بودم. دیالوگ در لغت به معنای حضور دستکم دو نفر است یا گفتوگو میان یک نفر با دیگری است و بر این اساس تیتر گفتوگوی تنهایی غریب است. چرا یک فعال اجتماعی که مینویسد و تاکید میکند که حیاتش در راستای اصلاح اجتماعی است، ناگزیر باید دیگری را در درون خودش جستوجو کند و با خودش گفتوگو کند؟ این نکته مهمی است. علت زیرساخت شرایط اجتماعی است. تاریخ و پیشینه ما فرهنگ استبدادی است و جامعه نابرابری سلسله مراتبی گفتوگو را میان ما به وجود نیاورده است.
وی در ادامه افزود: آقای ملکیان میگویند روشنفکران دینی ما جویده حرف نمیزنند. چرا چنین است؟ زیرا اولا احساس بی صلاحیتی در میان ما نهادینه شده است و ثانیا ترس برای هزینه دادن باعث میشود که کسی جرات نکند حرف بزند. بر این اساس است که فکر میکنم شاید بتوانیم از پایان گفتوگو بگوییم؛ گفتوگوی با هم و میان روشنفکران و نخبگان و روی به سوی جامعه آوریم، نه صرفا پشت تریبون بلکه به جامعه رها شده روی آوریم. این کاری است که پی یربوردیو که در تمام عمر کار علمی میکرد، انجام داد. او در کار آخرش که رنج جهان است، به میان جامعه رفت و تریبونش را به میان جامعه برد و در عمق جامعه با مردم ضعیف و اقشار فرودست اجتماعی صحبت کرد و از ایشان خواست بگویند که مشکلاتشان چیست. در جامعهای که دچار مشکل فقر است، منبع و مرجع، روشنفکران نیستند.
شریعتی در پایان هدی صابر را دیگر نمونه از روشنفکرانی دانست که به میان جامعه رفتند و گفت: هدی صابر در تمام زندگی به فعالیت سیاسی و اجتماعی پرداخت و کلاسهای درس گذاشت و بحث در مورد زن و تاریخ ایران و. . . کرد، اما در نهایت به این نتیجه رسید که باید به میان جامعه رفت و فعالیتش را در میان مردم پی گرفت. او از همه موقعیتها استفاده کرد و به میان مردم سیستان و بلوچستان رفت. روز تشییع جنازهاش شاهد اتوبوسی از مردم بلوچستان بودیم که آمده بودند تا در مراسم او شرکت کنند. نخبگان اجتماعی ما باید به حرف مردم گوش کنند. جای خالی نخبگان در جامعه مهم است؛ اگر امر دینی مهم است، اگر امر سیاسی مهم است، باید کسانی هم باشند که از امر اجتماعی دفاع کنند.
گفتوگو در قرآن
سید محمدعلی ایازی
استاد علم قرآن
محمد علی ایازی آخرین سخنران این نشست بود که تاکید کرد بحث خود درباره گفتوگو را با توجه به رشته تخصصی خودش یعنی علوم قرآنی پی خواهد گرفت و گفت: یکی از شخصیتهای معاصر تفسیر قرآن که تفسیر بسیار مهمی نگاشته و در آن به تفسیر المیزان علامه طباطبایی نیز ارجاع داده است، علامه سید محمدحسین فضلالله است که کتابی نگاشته با عنوان گفتوگوها در قرآن و در آن کتاب مجموعهای آیات را آورده که فضایی گفتوگویی دارند. برای مثال یک نمونه گفتوگوی خدا با ملائکه است، مثل زمانی که خدا با ملائکه درباره خلقت انسان گفتوگو میکند. نمونه دیگر از این گفتوگوها را در گفتوگوهای پیامبران و ملائکه میبینیم. مثل زمانی که ابراهیم(ع) با ملائکهای که مامور شدهاند قوم لوط را عذاب کنند، گفتوگو میکند و میکوشد که مانع از عذاب این قوم شود. نمونه دیگر گفتوگو میان پیامبر(ص) و مخالفان اسلام است. این شکل گفتوگو حداقل ٣ یا ٤ بار در قرآن است و تعابیری از این دست میشنویم که «قل هاتوا برهانکم» یعنی بگو دلیلتان را بیاورید. نمونه دیگر گفتوگوها میان موافقین و مخالفین است. در این گفتوگوها حتی گاهی تعابیری تند علیه پیامبر (ص) و مومنان میآید. اما قرآن با سعه صدر آنها را بازگو میکند و حرفهای مخالفین را نقل میکند.
مشکل ما فرهنگ دینی نیست
ایازی بعد از برشمردن موارد متعدد گفتوگو در قرآن گفت: حجم این گفتوگوها نشان میدهد که مشکل ما در این زمینه که گفتوگو نداریم، به دلیل فرهنگ دینی ما نیست. اینکه ما نمیشنویم به خاطر فرهنگ قرآنی ما نیست. قرآن ما تاکید دارد که فبشر عبادی الذین یستمعون القول. یعنی به بندگانی که گوش فرا میدهند بشارت میدهد. در حالی که ما نمیشنویم و چون نمیشنویم نمیتوانیم گفتوگو کنیم.
استبداد تاریخی
وی در ادامه بحث به علت این مشکل که ما نمیتوانیم گفتوگو کنیم و یا بشنویم پرداخت و گفت: به نظر من این موضوع دو علت اساسی دارد. یکی استبداد تاریخی ما است که هم جنبه فرهنگی و هم جنبه سیاسی دارد و در ذهنیت ما چنان رسوخ کرده است که فضای دروغ گفتن و غیبت کردن را به وجود آورده است. در حالی که به لحاظ تاریخی هر دوره که این استبداد نبوده فضای گفتوگو وعقلانیت رشد کرده است. برای مثال در قرون ٤ و ٥ هجری به دلیل گشایشی که در فضا به وجود میآید، علم و تمدن اسلامی چنان فضای روشنی را تجربه میکند که به آن عصر طلایی میگویند. دورهای که کسانی چون شیخ مفید و ابوالعلاء معری و سید مرتضی و ابوبکر باقلانی و دیگران دارند. در بغداد کرسیهایی بوده که در آنها یهودیها و مسیحیها و مسلمانان و شیعه و سنی حضور داشتند. حتی رونق تشیع مربوط به همین دوره است. بنابراین اولین مشکل ما اگر بخواهیم از این مرحله سخت و شکننده عبور کنیم، این است که مخالفان خود را به رسمیت بشناسیم.
ایازی گفت: عالمان دینی خیلی صحبت میکنند، اما علم وقتی شکل میگیرد که استمرار وجود داشته باشد. در آلمان ٢٠٠ سالگی انجمن قرآن را جشن میگیرند، ما در اینجا چند انجمن مستقل قرآنی داریم. مشخص است که در این جامعه در نتیجه ٧٠ سال تلاش مستمر عالمی مثل نولدکه تاریخ قرآن به دست میآید. مشکل ما این است که چه در فضای عالمان دینی و چه غیرعالمان دینی فکر میکنیم که در موقعیتی هستیم که باید حرفی که میزنیم غلبه پیدا کنیم. این غلبه کردن به لحاظ دینی از فرهنگ دینی ما دور است. بنابراین مشکل نخست در فقدان گفتوگو در میان نخبگان ما استبداد تاریخی است.
تکفیر صرفا دینی نیست
ایازی مشکل دوم را بحث تکفیر خواند و گفت: تکفیر اگرچه اصطلاحی دینی است، اما به نظر من مشکل کلی ما است و ربطی به فرهنگ دینی ما ندارد. این یک بیماری است، مثل بیماری وسوسه. تکفیر نیز یک بیماری است و ایجاد محدودیت میکند. بنابراین بخشی از فقدان گفتوگو نیز به این خاطر است که آدم به خاطر ترس از تکفیر نمیتواند حرف بزند. معمولا فکر میکنیم که تکفیر فقط جنبه دینی دارد. اما در روشنفکری هم به شیوه خودش تکفیر دارد. در گفتوگوهای بین روشنفکران این نکته را میبینیم. در فضای ادبیات و در میان روشنفکران مارکسیست هم به شیوه خودشان تکفیر هست. در حوزههای علمی نیز هست، به گونهای که یک نفر میترسد از اینکه حرفش متفرد شود و از سوی دیگران مورد طعن و تحقیر قرار نگیرد، آهسته بیاید و آهسته برود و حرفی نزند که هزینه داشته باشد.
ایازی گفت: به این دلیل است که روشنفکران و عالمان بزرگ ما مثل ابنسینا در زمان خودشان مهجور بودند. مگر ابنسینا کتابش را در زندان ننوشت و مگر شیخ اشراق را شیخ مقتول نمیخوانند یا خیلی از عالمان ما در زمان خودشان دوره خوبی را تجربه نکردهاند و بعد از خودشان است که نامآور شدهاند.
استقلال شرط گفتوگو
ایازی در ادامه به بیان راهحلهای خودش برای این مساله پرداخت و گفت: باید از خودمان شروع کنیم. مسلمان اگر روشنفکران و عالمان دینی حرفی برای گفتن دارند، باید به این فکر کنند که این سخن را چگونه بیان کنند. این مساله مهم است. گاهی نوع سخن گفتن باعث شده که ایجاد محدودیت بیشتر شود چه از ناحیه عوام، چه از ناحیه سیاست و حکومت. مرحوم مطهری در کتاب مشکل اساسی سازمان روحانیت در باب مشکل روحانیت شیعه در زمانه خودش (پیش از انقلاب) میگوید که روحانیت اهل تسنن در زمان او وابسته به حکومت است و نمیتواند راحت و آزاد حرف بزند، اما روحانیت شیعه این محدودیت را ندارد. او از استقلال روحانیت شیعه دفاع میکند و آن را ضامن استقلال فکری میداند.
وی در پایان گفت: اما حرف آخر من این است که نمیتوانیم برای دیگران نسخه بپیچیم. باید فکر کنیم و با مدیریت کردن حرفهایمان بحثها را مطرح کنیم. یعنی اگر تودههای مردم از این جهت ناتوان هستند، دست کم روشنفکران باید بتوانند خودشان را مدیریت کنند. باید به این بپردازیم که چطور حرف بزنیم و اولویتهای ما چه چیزهایی است. در چنین شرایطی زمینه و فرهنگ نهادینه کردن گفتوگو فراهم میآید.
روزنامه اعتماد