فرهنگ امروز/محمود صدری. مدیر انتشارات دنیای اقتصاد:
هنرمندان غالبا آثار هنری خود را فارغ از تفسیرها و تاویلهایی که شارحان و منتقدان درباره آنها مینویسند، خلق میکنند. دستکم کامبیز درمبخش، آنگونه که خودش با صراحت میگوید، چنین است. او «آنات حسی» خود را به تصویر میکشد و جهان را آنگونه که میبیند روی کاغذ میآورد و پیش چشم دیگران میگذارد.
کتاب «داستانهای دیدنی: طرحهای کامبیز درمبخش»، روایت مکاشفههای طراح است که از درون مشاهده و نظاره اشیاء بیرون میآید. جهانی که کامبیز در این کتاب، به «خواننده طرحها» نشان میدهد، مانند «صورتهای مثالی» فلسفه افلاطون است که گویی از پیش در جایی خانه داشتهاند، اما از یادها رفته بودهاند و باید کسی میآمده آنها را از ظلمت فراموشی بیرون بکشد و به بازارِ چشمهایی ببرد که هم بینندهاند هم خواننده.
حال، مکاشفههای طراح صورت مادی و عینی یافته و از دنیای ذهن او جدا شده و لاجرم به دست اهل تفسیر و تاویل و نقد افتاده است. تفسیر و تاویل، بنا به خصلت دیگربودگیشان در برابر اثر هنری، به آن معناهایی میافزاید و نسبت میدهد که شاید خالق اثر سودای آن را نداشته و به آن نیندیشیده باشد. آنچه در پی میآید از همین دست تاویلهاست که قصد ندارم آنها را به کامبیز درمبخش نسبت دهم، بلکه مرادم این است که از ملازمه قهری هنر با شاخهای از معارف بشری سخن بگویم که علیالظاهر هیچ نسبتی با هنر ندارد: دانش اقتصادی. غالبا وقتی سخن از اقتصاد به میان میآید، اذهان به سوی واژهها و مفاهیمی مانند پول، ثروت، بازار، حرص، تقلب، ستم، چپاول، بیرحمی، خشونت، زمختی، استثمار، انحصار، بردگی، رشوه، بیعدالتی، اجحاف و نظایر اینها میرود. اینها و واژگان پرشمار دیگر، در زبان عوام تقریبا همیشه و در زبان خواص در غالب موارد، همزاد «اقتصاد» یا دستکم از عوارض آن شمرده شده است. این تلقی از اقتصاد که شیوع جهانی هم دارد و خاص ایران نیست، موجب جدایی نظری و عملی اهالی ادب و هنر از متفکران و کنشگران اقتصادی شده است: گروه اول به حوزه معنا و لاهوت و گروه دوم به حوزه ماده و ناسوت رانده شدهاند. کار اهل ماده در چشم اهل معنا، تجلی رویه پست انسان تصور شده و کار اهل معنا در چشم اهل ماده، خیالپردازی و وهم انگاشته شده است. این دوگانگی لابد علتهای بسیاری دارد؛ اما تا آنجا که به علم اقتصاد مربوط میشود، علت را باید در وهله نخست در انفکاک علم اقتصادِ متعارف از فلسفه و دیگر دانشهای انسانی، از جمله ادبیات و هنر جستجو کرد. تندادن اقتصاد به سلطه تکنیک و تهیشدنش از اصول موضوعه فیلسوفانه، قدرت اقناعی آن را میان دانشوران دیگر معارف انسانی کاهش داده و لاجرم اقتصاد را به «دانش کسب پول» فروکاسته است. سهم اهالی ادب و هنر در این جدایی نیز به تلقی ایشان از علم اقتصاد مربوط میشود. شاعران و نویسندگان و روشنفکرانی که از روایتهای فیلسوفانه اقتصاد خبر داشته باشند کمشمارند و بر ایشان حرجی نیست، زیرا اقتصاددانانِ بیاطلاع از این مضامین و مفاهیم هم پرشمارند. در دانشکدههای اقتصادی جهان و بهطریق اولی ایران، علم اقتصاد پا را از محدوده حسابوکتاب که از حواشی علم اقتصاد (و البته از ضروریات بنگاهداری اقتصادی) است بیرون نگذاشتهاند و به این تصور دامن زدهاند که علم اقتصاد چیزی نیست مگر مهارتهای کسب سود. همین تلقی از اقتصاد، در ١٥٠سال گذشته، محمل نقدهای بسیار بر علم اقتصاد بهعنوان ابزار توجیه طبقات مسلط شده است. بخشی از این نقدها را دانشمندان علوم اجتماعی و اقتصادی نوشته و گفتهاند و بخشی دیگر در قالب آثار ادبی و هنری ظاهر شدهاند. سلطه بیچونوچرای چپگرایی بر ادبیات جهان آشکارترین نشانه چنین وضعی است. این نقدها، جانمایهای مشترک دارند که همانا نشاندادن کاستیهای نظام اقتصادی کاپیتالیستی و علم اقتصاد «بورژوایی» یا اقتصاد بازار است. حال آنکه داستاننویسان بزرگ جهان، از سروانتس تا توماس مان، زشتیها و بیعدالتیهای جهان را با استادی تمام نشان دادهاند؛ اما تحلیل ادبی و فلسفی آثار ایشان نشان میدهد که ریشه این تباهیها را اقتصاد آزاد یا رقابتی نمیدانستهاند، بلکه در این آثار نشان دادهاند که دقیقا عکس این صادق است، یعنی چیرگی قدرت سیاسی بر بازار است که موجب فقر و تیرهروزی شده است نه جاریبودن سازوکارهای بازار. اقتصاد، برخلاف باور شایع، آموزش مهارتهای کسب پول نیست؛ بلکه تبیین فلسفهای روشن در باب کنشهای بشری و نشاندادن درونمایههای فلسفی و هنری کردارهای آدمی است که در دادوستد و بازار متبلور و بازنموده میشود. چنین دانشی به زندگی انسان معنا میبخشد و عناصر مشروعیتبخشی به آزادیِ او را کشف میکند. همه آنچه را که قرار بود در این نوشته بیاید و بیان الکن و مجال کم مانع آن شد، در یکی از طرحهای کامبیز درمبخش که در صفحه ١٨٣ کتاب «داستانهای دیدنی» چاپ شده، با هزار زبان گویا، آمده است. این طرح نشان میدهد که قامت افراشته انسان در برابر موانع دستوری، ابتدا خم میشود، سپس تا میخورد و سرانجام تا حضیض افتادگی و ناتوانی سقوط میکند. این تصویر، روایت انکشاف آزادی در روابط آگاهانه و مختار آدمها و مبادله داوطلبانه آنها در بازار است. درمبخش شاید هنگام انتقال خیال فرازنده خود بر کاغذ، به اقتصاد و سیاست و آزادی و استبداد نمیاندیشیده است؛ اما خیال شاعرانهاش او را به دل معرکهای کشانده که در آن، عقل عالِم میداند و چشم هنرمند میبیند. جدال این معرکه بر سر رهایی است: خواه با دانش اقتصادی، خواه با خیال هنرمندانه.