شناسهٔ خبر: 48881 - سرویس دیگر رسانه ها

نامه سیدجمال‌الدین اسدآبادی به سلطان صاحبقران چه بود؟

سید جمال‌الدین اسدآبادی اندیشمند سیاسی و مبلغ اندیشه اتحاد اسلام بود. وی همچنین از اولین نظریه‌پردازان بنیادگرایی اسلامی محسوب می‌شود. به مناسبت سالروز بزرگداشت این اندیشمند به بررسی افکار و اندیشه‌های وی در لابه‌لای منابع تاریخی پرداخته‌ایم.

نامه سیدجمال‌الدین اسدآبادی به سلطان صاحبقران چه بود؟

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ سیدجمال‌الدین، اندیشمند سیاسی ایرانی بود اما افکار و نظریات آزادیخواهانه و ضد استعماری او متعلق به تمام جهانیان بود. همانگونه که  شادروان علی‌اصغر شمیم در کتاب «ایران در دوره سلطنت قاجار» می‌گوید: «سیدجمال‌الدین را از لحاظ وسعت فکر و همت بلندی که داشت مانند غالب مردان بزرگ عالم نمی‌توان به یک کشور و یک ملت اختصاص داد. منظور حقیقی سید برقرار کردن وحدت تام و تمام بین کلیه ملل و ممالک اسلامی و ایجاد سدی در برابر مطامع و اغراض استعماری انگلستان و سایر بین کلیه ملل و ممالک اسلامی و ایجاد سدی در برابر مطامع و اغراض استعماری انگلستان و سایر دول استعمار طلب جهان بود و در راه بیداری همه ملل اسلامی مانند ایران، مصر، عثمانی، افغانستان و هند به یک نسبت کوشید.»  

سید به کار بزرگی برخواست...

احمد کسروی در اثر معروف خود «تاریخ مشروطه ایران» بخش‌هایی را به اقدامات سیدجمال‌الدین اسدآبادی اختصاص داده و می‌نویسد: «از کسانی که در زمان ناصرالدین شاه دلسوزی بتوده و کشور نموده و به بیداری مردم کوشیده‌اند. یکی میرزا ملکم خان اسپهانی و دیگری سیدجمال‌الدین اسد آبادی شمرده می‌شود.»

او ادامه می‌دهد: «سید جمال‌الدین دوباره به ایران آمده، و در بار دوم در سال 1268 با دستور شاه او را از ایران بیرون کرده‌اند.  سید مرد دلیری می‌بوده، و از خودکامگی شاه و از سودجویی امین‌السلطان نکوهش‌ها می‌کرده و مردم را می‌سهانیده و می‌شورانیده و کسانی بر سر او گرد آمده بوده‌اند. چیزی که هست از کارهای سید جمال‌الدین در ایران و مصر و عثمانی نتیجه درستی به‌دست نیامده، و شاگردانش در گفتگو راه گزافه پیموده‌اند.

سید به کار بزرگی برخاسته بود، ولی آن را نمی‌شناخته و هیچ‌گاه خود را فراموش نمی‌کرده. در چنین کوشش‌هایی نخستین گام خود را فراموش کردن است. سید اگر به جای رفتن به این دربار و آن دربار همه به بیدار ساختن مردم و پیراستن اندیشه‌ها کوشیدی به نتیجه رسیدی. 

در بار دوم، سید را ناصرالدین شاه در مونیخ دید و به ایران خواند، ولی ما نمی‌دانیم به چه کاری خواند و چه نویدی به او داد.  شاگردانش می‌گویند: «وعده صدراعظمی به او داد»، ولی نه باورکردنیست. در کشوری همچو ایران آن روز کار صدراعظمی یا سروزیری به آن سادگی و آزادی نبوده. از این گذشته، خواندن جمال‌الدین به ایران با آگاهی از اتابک بوده و پیداست که برای نشستن در جای خود او را خوانده نشده. آری می‌توان گفت که خود سید چنین چشمی از شاه داشته است.»

نامه سیدجمال به سلطان صاحبقران

کسروی در ادامه نامه متن نامه سیدجمال به ناصرالدین‌شاه را می‌آورد که ما بخشی از آن را بیان می‌کنیم: «این عاجز چون نجاح مقاصد جناب وزیر اعظم را عین رضایت پادشاه و خیر ملت اسلام می‌دانستم به پطرزبورغ عود نمودم و چند نفر را که در سیاسیات مشرق زمین با خود هم‌مشرب می‌دانستم چون ژنرال(ابروچف) در حربیه و ژنرال(دیختر) در وزارت دربار و ژنرال(اغناتیف) سفیر سابق روس در استامبول و مادام(نودپکف) که از خواتین نافذالکلمه و غالبا در مسایل سیاسیه که مابین روس و انگلیس است، می‌کوشد با خود متفق کردم و در ظرف دو ماه بیست بار بامسیو(کیرس) و با مستشارهای ایشان ملاقات کردم و پیش از آنکه در مقاصد جناب وزیراعظم شروع نماییم اولا در این سعی نمودم که با ادله و براهین سیاسیه و به اعانت هم‌مشرب‌های خودم ثابت کنم که صلاح دولت روس در مشرق زمین آنست که علی‌الدوام با دولت ایران از در مسالمت و مواده و مجامله برآید و سخت‌گیری و مخاصمت ننمایند و در ضمن همه وقت منح و سماح اعلیحضرت شاهنشاه اسلام پناه را در اترک و اراضی ترکمانیه و جای‌های دیگر خاطرنشان ایشان می‌نمودم

چون دانستم که این مطلب اصلی مسجل شد و مقبول گردید و از برای ایشان انحراف رأی روی داد و آتش غضبشان فرونشست در آن وقت مقاصد جناب وزیر اعظم را پیش نهاده گفتم وزیر اعظم به نفس خود در مونیک به من گفتند به شما تبلیغ کنم که ایشان حاضرند. اگر شما طریقی نشان دهید که موجب حرب و سبب غرامت نگردد مسئله کارون و بانک و معادن را حل نمایند و موازنه سابقه که در میان دولت روس و ایران و انگلیس بود و دوباره برقرار کنند و در تلو این مطلب که ممکن بود در تبرئه ذمه جناب وزیراعظم و حسن مقاصد ایشان در دولت روسیه کوشیدیم...»

زندگینامه سیدجمال به روایت «ایران در دوره سلطنت قاجار»

زنده‌یاد علی‌اصغر شمیم نیز در کتاب «ایران در دوره سلطنت قاجار» به بررسی شخصیت و اقدامات سیدجمال می‌پردازد و می‌نویسد: «سید جمال‌الدین در قریه اسدآباد واقع در 42 کیلومتری مغرب همدان، در شعبان سال 1254 هجری قمری در خانواده شیخ‌الاسلام‌اسدآباد که از سادات شریف‌النسب بودند،  متولد شد. پدرش سید صفدر نسبت به هم‌عصران خود مردی فاضل و دانشمند بود. وی سیدجمال‌الدین را تا سن 10 سالگی در نزد خود تعلیم داد و در سال 1266 هجری با فرزند خود از اسدآباد به قزوین و از آنجا به تهران رفت و مدتی در خانه سلیمان‌خان صاحب اختیار، از خوانین افشار اسدآباد، ساکن بود.

آنگاه هر دو عازم نجف شدند و سید در حوزه درس شیخ مرتضی که از مجتهدین بزرگ آن عصر بود، به تحلیل علوم معقول و منقول اشتغال ورزید و شیخ مرتضی چون از حدت ذهن و کثرت هوش سید مطلع شد، او را به همراهی یک نفر از طلاب به هندوستان فرستاد. سید در آنجا علاوه بر مطالعه احوال اجتماعی و سیاسی هند، به زبان انگلیسی نیز آشنا شد و در سال 1270 از هندوستان به مکه و از آنجا به اسدآباد مسقط‌الرأس خود رفت و بعد از چند شب توقف به تهران برگشت و 6 ماه در تهران ساکن بود.

در آن مدت به نشر افکار و عقاید خود پرداخت تا وقتی که وجود او موجب بیم و وحشت ناصرالدین شاه شد.  ناچار از تهران به افغانستان نزد دوست محمدخان رفت و باز عازم هندوستان شد. در آنجا نیز روابط او را با مردم حتی‌المقدور محدود کردند. ناچار به مصر رفت و پس از 40 روز توقف با استامبول شتافت. فواد پاشا از رجال سیاسی و مبرز عثمانی او را به گرمی تمام پذیرفت ولی کمی بعد به واسطه مخالفت شیخ‌الاسلام ترک از استامبول خارج شد و در سال 1287 به مصر رفت و مدت دو سال متوالی در مصر باقی ماند.»

سید همت بلند و قریحه سرشار داشت

شمیم با بیان اینکه سیدجمال‌الدین همت بلند و قریحه سرشار و حافظه قوی و نفوذ کلام فوق‌العاده داشت، می‌نویسد: «در مصر انجمن «حزب‌الوطنی» را با 300 تن عضو تأسیس نمود و در جامع‌الازهر مشغول تدریس و بحث فلسفه ابن سینا گردید. در همان ضمن خطابه‌هایی ایراد می‌کرد که اساس آن ایجاد وحدت اسلامی و برهم زدن تشکیلات جاسوسی و حقه‌بازی انگلستان و جلوگیری از استعمار آن دولت و هدف آن تأمین آزادی و استقلال حقیقی ملل اسلامی بود.

چون عقاید سیدجمال‌الدین همه جا انتشار یافت، عمال انگلیس از نفوذ کلام او ترسیدند و وسایل خروج او را از مصر فراهم ساختند. سید بار دیگر به هندوستان رفت و از آنجا عازم اروپا شد و در سال 1300 هجری به انگلستان رفت. انگلیس‌ها نخست بر صدد برآمدند که از وجود سید برای ایجاد اتحادی بین‌الممالک اسلامی استفاده کنند، لیکن بعدأ نظرات سیاسی انگلیس تغییر کرد و سید به پاریس رفت و سه سال در آن شهر به نوشتن روزنامه «عروة‌الوثقی» که سردبیری آن را شیخ محمد عبده عالم معروف مصری و شاگرد سید به عهده داشت،  اشتغال ورزید.
 
از ملاقات با ارنست رنان تا انتشار روزنامه

در همان اوقات با عالم و مورخ مشهور فرانسوی ارنست رنان درباره تطبیق اسلام با تمدن مغرب زمین مباحثات طولانی داشت و به وسیله روزنامه خود را که به تمامی ممالک اسلامی می‌فرستاد و متضمن آراء و عقاید سیاسی و اجتماعی سید مبنی بر مساوات و آزادی بود، در روشن کردن افکار مردم ایران و عثمانی کوشید. ولی عاقبت پس از انتشار 18 شماره روزنامه،  انگلیس‌ها وسایل تعطیل آن را فراهم کردند. 

ناصرالدین شاه که هنگام مسافرت سید به مصر، به تدریج به احوال و افکار او آشنا شده بود، در سال 1303 هجری قمری به وسیله صنیع‌الدوله، وزیر انطباعات او را به ایران دعوت کرد. سید به شیراز آمد و در آنجا میرزا فرصت شیرازی و ملک‌المتکلمین با او ملاقات کردند و چون به تهران رسید، درباریان ذهن ناصرالدین شاه را به او مشوب کردند و سید با خاطری آزرده به روسیه و از آنجا به اطریش رفت. 

در سال 1306 هجری قمری که ناصرالدین شاه در اروپا مشغول گردش و سیاحت بود، از شهرت سیدجمال‌الدین به حیرت افتاد و در صدد دلجویی و دعوت او به تهران برآمد، سید نیز به عهد و پیمان شاه اطمینان کرد و در سال 1307 هجری به تهران آمد. لیکن بار دیگر بر اثر دسیسه و حیله‌های سیاسی، مورد بغض شاه قرار گرفت و در حضرت عبدالعظیم متحصن شد. مأمورین شاه او را از آنجا خارج و به عتبات تبعید کردند.

وی ناچار بار دیگر به لندن رفت و در آنجا روزنامه‌ای با نام «ضیاءالخالقین» به دو زبان عربی و انگلیسی انتشار داد. روزنامه مزبور هگ بعد از چند شماره تعطیل شد و سید به استامبول رفت. سلطان عبدالحمید به امید آن‌که از عقاید سید در باب ایجاد وحدت اسلامی استفاده کند و خود ریاست آن اتحادیه را عهده‌دار شود، در اکرام سید کوشید. ولی عاقبت درباریان سلطان و کارگزاران انگلیس، به مخالفت با سید برخاستند و سید در سال 1314 هجری یعنی یک سال پیش از کشته شدن ناصرالدین شاه در استامبول مسموم و در همان شهر مدفون شد.»

افکار یک روحانی آزادیخواه

افکار سیاسی سیدجمال‌الدین از لحاظ شدت تأثیر بی‌نظیر یود.  بسیاری از مردم بیداردل و شیفته آزادی که به کنه افکار و نظریات سید پی برده بودند، در غالب سفرها همراه او حرکت می‌کردند و از مصاحبت و مکالمه با او محفوظ می‌شدند. افکار سید راجع‌به آزادی و مساوات و طرح اساسی حکومت مشروطه اندکی بعد از فوت او به وسیله مریدان و شاگردانش بروز کرد.

شمیم درباره افرادی که در نشر افکار سیدجمال تلاش کردند می‌نویسد: «شیخ احمد روحی، میرزا آقا خان کرمانی و میرزا حسنخان خبیرالملک از جمله کسانی بودند که در نشر افکار و نظریات سید کوشش کردند و در این راه رنج بسیار بردند و شکنجه و زجر بی‌شمار دیدند و تا آخرین نفس در پیشرفت مقاصد خود درباره برقرار کردن اصول مشروطیت که در مکتب سید فرا گرفته بودند، کوشیدند و سرانجام در این راه جان سپردند.