شناسهٔ خبر: 48925 - سرویس دیگر رسانه ها

نقش و جایگاه کسروی در شکل‌گیری تاریخ‌نگاری معاصر ایران

درباره آثار، افکار و اندیشه‌های کسروی موافقان و مخالفان بسیاری اظهار نظر کرده‌اند اما تقریبا همه آن‌ها نقش و جایگاه «تاریخ مشروطه» کسروی و تاثیرگذاری آن را بر تاریخ‌نگاری معاصر را قابل توجه ارزیابی کرده‌اند.


 

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ کسروی بیش از ۵۰ کتاب در رشته‌های مختلف تاریخی، زبانشناسی، جغرافیایی، سیاسی، اجتماعی و علمی نوشت که درباره هر کدام از آن‌ها تاکنون دیدگاه‌های متناقضی بیان شده‌ است؛ اگر چه افکار و اندیشه‌های او همیشه در میان اهل فرهنگ، جنجال‌آفرین و مناقشه‌برانگیز بوده‌ است اما در میان آثار او، «تاریخ مشروطه ایران» از نظر اهمیت و تاثیرگذاری جایگاه ویژه‌ای دارد؛ در واقع، نام احمد کسروی با تاریخ مشروطه گره خورده است.

کمتر کسی است که علاقه‌ای به تاریخ  انقلاب مشروطه داشته باشد و کتاب کسروی را ورق نزده باشد. کتابی که با خواندن صفحه به صفحه آن چنان غرق تاریخ و روایت شیرین کسروی می‌شویم که گویی در عصر مشروطه زندگی می‌کنیم و وقایع آن را به چشم خود می‌بینیم. احمد کسروی در تاریخ ۲۰ اسفندماه ۱۳۲۴ ه.ش به دست گروه فداییان اسلام ترور شد؛ در این نوشته، به اهمیت و تاثیر فعالیت‌های تاریخ‌نگارانه کسروی، به ویژه در کتاب تاریخ مشروطه، اشاره شده‌ است اما قبل از آن سراغ کتاب «تاریخ‌نگاری در ایران» دکتر یعقوب آژند می‌رویم تا به اهمیت تاریخ مشروطه کسروی پی‌ببریم.  

«تاریخ مشروطه ایران»؛ شالوده‌ای برای تاریخ معاصر ایران

یعقوب آژند در کتاب «تاریخ‌نگاری در ایران» درباره اثر ارزشمند کسروی «تاریخ مشروطه ایران» می‌نویسد: «تاریخ مشروطه احمد کسروی،  تاریخ‌نگاری فارسی را در عصر جدید شکل داد و شالوده‌ای برای تاریخ معاصر ایران شد. او در این تاریخ خود کوشید از دخل و تصرف در واقعیت بپرهیزد و موضع جنبش جدید ایران را به‌عنوان بزرگترین واقعه تاریخ معاصر ایران بازشناسد و پیدایش روح جمعی ایرانیان را در عصر جدید بازنماید. در تدوین تاریخ مشروطه و تاریخ هیجده سال آذربایجان که متمم آن است به قول خودش  «بیش از همه به آن کوشیده که به راستی نزدیک باشد.» تاریخ او موثق‌ترین و درست‌ترین تاریخی است که در باب نهضت مشروطه نوشته شده است. او در نمودن معنی درست حکومت مردم بر مردم و زنده کردن نام مجاهدان و فدائیان و شهدای مشروطیت گردآوردن کارهای این رادمردان کوششی بلیغ نمود.»

انگیزه‌های تالیف «تاریخ مشروطه ایران» به روایت مولف
احمد کسروی در ابتدای کتاب «تاریخ مشروطه ایران» انگیزه‌های خود را از تالیف این کتاب می‌آورد که ما آن را عینا نقل می‌کنیم:
«سپاس خدا را که ما را فیروز گردانید، و اینک به چاپ دوم این تاریخ آغاز می‌کنیم. چاپ نخست بنام «تاریخ هیجده ساله آذربایجان» به پایان رسیده زیرا هنگامی که آن را آغاز کردیم می‌خواستیم تنها پیش‌آمدهای آذربایجان را، از آغاز جنبش مشروطه‌خواهی تا هیجده سال دیگر بنویسیم،  ولی چون به کار پرداختیم دیدیم جدا کردن رخدادهای تهران و آذربایجان و دیگر جاها از هم نشدنی است. از آن‌سوی چون تاریخ را همراه مهنامه پیمان و کم کم بیرون می‌دادیم، همینکه چند شماره از آن مهنامه بیرون آمد بسیاری از خوانندگان دلبستگی به این تاریخ نمودند، و آگاهی‌هایی که می‌داشتند برای ما نوشتند، و یادداشت‌هایی که از خودشان یا از دیگران در دست می‌داشتند برای ما فرستادند، و همچنین با فرستادن روزنامه‌ها، و کتاب‌ها، و سندها، و پیکره‌ها یاری بسیار نمودند.

می‌توان گفت یک تکانی در میان یک دسته پدید آمد. با این همراهی‌ها ما را جز آن نشایستی که به پیش‌آمدهای همه جا، از تهران،  آذربایجان، و گیلان، و دیگر کانون‌های جنبش آزادیخواهی می‌پردازیم. از این گذشته یک رشته انگیزه‌هایی در میان بود که مرا به نوشتن تاریخ مشروطه ایران وامی‌داشت. این بود «تاریخ هیجده ساله آذربایجان» از نیمه راه خود، رویه «تاریخ مشروطه ایران» گرفت، و اکنون چاپ دوم را به همین نام که درست‌تر و بهتر است آغاز می‌کنیم، و می‌باید دانست که در این چاپ بسیار داستان‌ها و پیکره‌ها افزوده گردیده و خود کتاب نوینی شده.»

جنبش مشروطه با پاکدلی‌ها شروع و با ناپاکدلی‌ها تمام شد
«اما انگیزه‌هایی که گفتم مرا بنوشتن تاریخ مشروطه وامی‌داشت فهرست‌وار آن‌ها را می‌شمارم: سی سال گذشت و یکی از آنانکه در جنبش پادرمیان داشته بود و یا خود می‌توانست آگاهی‌هایی گردآوردن آنها نخواهد توانست. یک جنبشی که در زمان رخ داده، اگر ما داستان آن را ننویسیم دیگران چگونه خواهند نوشت!؟

جنبش مشروطه‌خواهی با پاکدلی‌ها آغازید ولی با ناپاکدلی‌ها به پایان رسید، و دست‌هایی، از درون و بیرون، به میان آمد، آن را بهم زد و ناانجام گذاشت، و کار با آشفتگی کشور، و ناتوانی دولت، و از هم‌گسیختن رشته‌ها انجامید، و مردم ندانستند آن چگونه آمد و چگونه رفت، و انگیزه ناانجام ماندنش چه بود.  دانستن این رازها آسان نمی‌بود، و اگر هم کسانی بگرد آوردن داستان‌ها پرداختندی باین رازها کمتر پی بردندی و گیجوار درماندندی.

شیوه مردم سست اندیشه است که همیشه در چنین داستانی کسان توانگر و بنام و باشکوه را بدیده گیرند و کارهای بزرگ را به نام آنان خوانند، و دیگران را که کنندگان آن کارها بوده‌اند از یاد برند. این شیوه در ایران رواج بسیار می‌دارد، و در همین داستان مشروطه نمونه‌های بسیاری از آن پدید آوردند. مثلا جنبش مشروطه را در ایران آقایان طباطبایی و بهبهانی و دیگران پدید آوردند. ولی دیده شد در روزنامه‌ها و کتاب‌ها میرزانصرالله خان مشیرالدوله را بنیادگزار آن ستودند. در جایی که این مشیرالدوله هیچ کوششی در آن راه نکرد و بلکه خواهیم دید که به همدستی محمدعلی میرزا به برداشتن آن می‌کوشیده و مظفرالدینشاه فرمان مشروطه را در زمان سروزیری این بیرون داده.

در تاریخ بیداری ایرانیان چاپلوسانه امیر اعظم را که هیچ کاری نکرده از سران آزادی شمرده. علاءالملک را که از دشمنان به نام آزادی بوده، و در زمان  «خورده خودکامگی» از سوی محمدعلی میرزا به پترسبورگ رفته تا زبان روزنامه‌های آزادیخواه روس را که خرده به بیدادگری‌های لیاخف می‌گرفتند ببندد و امپراطور را به بازگزاردن لیاخف در ایران خرسند گرداند، در میان مردان آزادیخواه یاد کرده و تاریخچه زندگانیش را نوشته.»

دورویانی که از باغشاه به بهارستان رفتند

«ناآگاهی ایرانیان از سود و زیان، و سستی اندیشه‌های ایشان به اندازه‌ایست که کسان بسیاری که از وزیران و دیگران با مشروطه دورویی نموده، و از باغشاه درآمده و در بهارستان جا گرفته‌اند، ارزبونی اندیشه بدی آنها ندانسته و به چون و چرایی برخاسته‌اند، و تا ما بنویسیم آن کسان را به بدی نمی‌شناختند.

در جنبش مشروطه دو دسته پا در میان داشته‌اند: یکی وزیران و درباریان و مردان برجسته و بنام، و دیگری بازاریان و کسان گمنام و بی‌شکوه. آن دسته کمتر یکی درستی نمودند و این دسته کمتر یکی نادرستی نشان دادند. هر چه هست کارها را این دسته گمنام و بیشکوه پیش بردند تاریخ باید به نام اینان نوشته شود.

ولی چون سستی اندیشه و پستی خوی‌ها وارونه این را خواستار است، در این چندگاه بیکار ننشسته و به وارونه گردانیدن داستان‌ها کوشیده و به روی راستی‌ها پرده‌هایی کشیده، و اگر نوشتن تاریخ به اینان، به این سست اندیشگان، واگذارشدی بی‌گمان همه داستان‌ها را وارونه گردانیده و تاریخ را به نام دسته نادرست دیگری پرداختندی.

مردم ایران که گرفتار پراکندگی اندیشه‌اند، و شما ده تن را دارای یک راه و یک اندیشه نتوانید یافت، پیش آمد مشروطه زمینه دیگری برای پراکنده اندیشی‌ها شده بود، و بارها در انجمن‌ها گفتگو به میان آمده و یک رشته سخنان خام و بی‌پایی از کسانی شنیده می‌شد. در یک جنبشی که هزاران مردان ارجمند و پاک به کوشش برخاستند،  و هزاران جوانان جان در راه آن باختند،  بی‌خردانی از ناآگاهی این را یک پیش‌آمد بسیار کوچکی وانموده و چنین می‌گفتند : «چیزی بود دیگران پیش آورده بودند و خودشان هم برداشتند.»

جنبش مشروطه را کسان گمنام پیش بردند

اینان را چندین درد و بیچارگی هم آمیخته: از یکسو ناآگاهی و نادانی، که از داستان جنبش و رازهای آن چیزی نمی‌دانند، و از یکسو رشک و خودخواهی، که چشم دیدن و شنیدن نیکی‌های دیگران نمی‌دارند، و از یکسو دشمنی که خودشان یا پدرانشان با جنبش آزادی نموده‌اند، و با آنکه امروز از سود و نتیجه مشروطه بهره می‌برند هنوز کینه از دل نزدوده‌اند. اینها دست به هم داده به چنان گفته‌های پست بی‌خردانه وامی‌داشت و چون داستان جنبش نوشته شده و کسی آگاهی درستی از آن نمیداشت پاسخ گفته نمی‌شد.

چنانکه گفتیم در جنبش مشروطه کار را کسان گمنام و بی‌شکوه از پیش بردند، ولی چون خواسته می‌شد جنبش ناانجام بماند آن مردان غیرتمند را کنار زدند، و تا توانستند بد رفتاری نمودند، و زندگی را به آنان تلخ گردانیدند که خود داستان دلسوز دیگریست،  و این بسیار ناسزا بود که چنان مردانی نام‌هایشان نیز از میان رود و باری در تاریخ ارج‌شناسی از آنان نموده نشود و راستی‌ها بی‌پرده نگردد. این کار نه بخدا خوش افتادی، و نه به راستی پرستی و پاکدلی سازش داشتی، و از آنسوی چه از دیده پیشرفت توده و کشور، و چه از دیده رواج خوی‌های ستوده زیان‌های بسیار از آن پدید آمدی.»

ایرانیان پیش‌آمدها را زود فراموش می‌کنند

بسیاری از پیش‌آمدهای ایران در زمان جنبش آزادیخواهی، در روزنامه‌ها و کتاب‌های اروپایی نوشته شده، ولی پیداست که نویسندگان جز در پی سود کشور خود نبوده‌اند و برخ دادها رویه دیگری پوشانیده‌اند، و ما اگر این تاریخ را ننوشتمی آنها سند گردیدی و به زیان ایران همیشه پیش رفتی.

یکی از گرفتاری‌های ایرانیانست که پیش آمدها را زود فراموش کنند، و ما میبینیم دسته‌های انبوهی آن زمان‌های تیره گذشته را از یاد برده‌اند، و از آسایشی که امروز می‌دارند خشنودی نمی‌نمایند، و یکی چیزی درباید که همیشه روزگار درهم و تیره گذشته را در پیش چشم اینان هویدا گرداند. از هرباره که بیندیشیم بایستی این تاریخ نوشته شود و من خود را ناگزیر دیده و به آن برخاستم.»