به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه فرهیختگان؛ روزهای پایانی سال ۱۳۹۵ زمان مناسبی برای حضور در سخنرانیهای چهرههای مهم علم سیاست و تاریخ در ایران بود. از یکسو حضور دوباره سیدجواد طباطبایی در سخنرانیهای متعددی در تهران و مشهد و از سوی دیگر نشست بررسی آرا و آثار محمدعلی همایونکاتوزیان با شرکت خود او در دانشگاه تربیت مدرس، فرصت مناسبی برای اهل علم به وجود آورد تا بتوانند به صورت مستقیم از استادان رشتههای مختلف حوزه علوم انسانی بهره گیرند.
از همین منظر بود که به مناسبت انتشار کتاب «عاشقیهای سعدی» کاتوزیان کتاب فروشی آینده، هشتادودومین نشست خود را با همراهی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و مجله «بخارا» به دیدار و گفتوگو با «محمدعلی همایونکاتوزیان» اختصاص داشت. نشستی که علاوهبر کاتوزیان، صادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران نیز در پیرامون آثار کاتوزیان سخنرانی کرد.
حرفهای کاتوزیان در این نشست همچون سخنرانی دو هفته پیش او بحث پیرامون آنچه تاکنون انجام داده، بود. کاتوزیان در ابتدای صحبتهایش که «ایبنا» آن را منتشر کرده با اشاره به نظر، روش و مبنای نوشتن و تحلیل تاریخ به مسالهای اشاره میکند که نشان از پیوند او در مباحث گوناگونی از علم سیاست و جامعهشناسی تا ادبیات دارد: «گمان میکنم این نکته در مقاله «سرکه نقد یا حلوای تاریخ؟» جلال آلاحمد است و جالب اینکه این بحث جوابی برای من بود.
زمان جوانی در ملاقات با آلاحمد بحثهایی داشتیم و قبل از انتشار این مقاله را خواندم و در ضمن این بحث، ایرادهایی به برخورد او با تاریخ گرفتم. من معتقدم که طول زمان کمک بزرگی برای روشهای نسبتا صحیحتر ما از تاریخ است، یعنی اینکه در گرماگرم حوادث عواملی وجود دارند که سبب عدم اشراف به کل حوادث و متغیرها میشوند. چون شخص خود مسائل را تجربه کرده است و قضاوتهای فوری و جاری احساسات بیشتر در این روش دخالت دارد تا در قضاوتهایی که بعد از گذشتن زمان میشود.
گرچه این مسائل گاهی ادامهدار است و گاهی درباره اتفاقات چندصد سال پیش هم غیرت افراد را میبینیم. اما بهطور کلی با فاصله بیشتر قضاوت نسبتا صحیحتری در مورد حوادث تاریخی میتوان داشت.»
این استاد دانشگاه در بخش دیگری از صحبتهای خود وصف حالی از آشناییاش با حمید عنایت استاد فقید علوم سیاسی دانشگاه تهران ارائه داد: «با دکتر حمید عنایت دو ماه بعد از سفر به لندن آشنا شدم و با اینکه حمید ۱۰ سال از من بزرگتر بود، یک دوستی فوقالعاده نزدیکی بین ما پیش آمد. ما از همنشینی و گفتوگو با هم لذت میبردیم. وقتی حمید، دکتری خود را از مدرسه سیاسی لندن گرفت به مدت سه سال در رادیو استخدام شد. من هم گاهی بهعنوان نویسنده خارجی در این بخش بودم. برخی مقالات را تهیه میکردم و با سرپرستی حمید پخش میکردیم. بعد وی به دانشگاه خارطوم در سودان رفت و با وجود قرارداد دوسالهاش با این مرکز پس از یک سال به ایران آمد و در دانشگاه تهران پستی به وی پیشنهاد شد. در این مدت به صورت مکاتبهای با هم در ارتباط بودیم تا اینکه در سال ۱۹۷۲ من به آکسفورد دعوت شدم. وی هم دعوتی داشت و بعد از سالها یکدیگر را ملاقات کردیم. چند ماهی با هم بودیم. تا اینکه حمید کتاب معروف خود «اندیشه سیاسی در اسلام معاصر» را نوشت اما ناگهان درگذشت و از دست ما رفت.»
شاید مهمترین بخش حرفهای نویسنده کتاب «اقتصاد سیاسی در ایران» بحث او پیرامون تز «جامعه کوتاهمدت» باشد: «این تز یک کار تطبیقی است. یعنی اگر مساله قیاس با اروپا نبود من به این نتیجه نمیرسیدم. صرف مطالعه تاریخ ایران این نتیجه حاصل نمیشد. چون بدیهی است که شخص به برخی اطلاعات تاریخی عادت دارد و تاریخ جامعه را با اطلاعات داده شده همانطور که هست و بوده میپذیرد و قیاس میکند. اما من چون در این مورد در کار مطالعه جامعهشناسی تاریخ ایران را در قیاس با جامعه اروپایی بررسی کردم، متوجه شدم که اروپا جامعه بلند مدت و ایران جامعه کوتاهمدتی است و دلیل اصلی این است که چون در چارچوب حکومت استبدادی تا مشروطه قانون وجود نداشته، در نتیجه حکومت خودسرانه بوده است. اعم از کسی که پادشاه و در رأس حکومت بود و عدهای زیردستان بودند. گاهی اینها خودسرانه عمل میکردند و آینده حکومتی و اعمال سران قابل پیشبینی نبود.»
کاتوزیان برای بیان بیشتر تز خود مثال جالبی به میان میآورد: «امنیت و ثبات سیاسی در جامعه ایران بسیار محدود بود. ۱۵۰ سال پیش یک مردی که صبح از منزل بیرون میآمد، نمیدانست که آخر شب وزیر میشود یا چهار شقهاش میکنند و به چهار دروازه شهر آویزان! هر دو ممکن بود. یا اینکه در جامعه ایران یکی یک سال تاجر بود و در سالهای بعد وزیر و اما شاید سالهای بعد به زندان میافتاد! اینها مثالهایی از کوتاهمدت بودن جامعه ایران است! ما در اروپا طبقات بالایی داشتیم که دولت از آنها ناشی میشد و نسل اندر نسل دارای پدر و پسر و... حقوق خاصی و شکل کلاسیک فئودالی بودند که بعدها این سیستم ادامه یافت. بنابراین آینده در حدود ممکن برای بشریت قابل پیشبینی بود اما در ایران طبقات بالا وابسته به دولت بودند و صدراعظم رعیت پادشاه بود.
هیچ تفاوتی میان صدراعظم و شاهزاده و یک روستایی نبود. همه رعیت بودند و جان و مالشان در اختیار حاکم بود. که اگر اراده میکرد و قدرتش را داشت حذفشان میکرد. قانونی برای عدم آن وجود نداشت. در نتیجه در جامعه عمومیت پیدا کرد به حدی که در این سیستم افق دید جامعه و افرادش کوتاه است. بهطور مثال افرادی که مغازه شیرینیپزی باز میکنند و با شادمانی میگویند که تا دو سال دیگر سود خواهیم کرد! و این یعنی افق سرمایهگذاریمان دو سال است. بعد از آن هر چه شد، شد.
ضربالمثلی داریم که سیب را بیندازیم بالا ۱۰ تا چرخ میخورد و پایین میآید! و این اصل مطلب جامعه کوتاهمدت است. تاریخ ایران تاریخ بلندی بوده، اما مرکب از این کوتاهمدتهای به هم پیوسته است. در حالی که در اروپا ما شاهد جامعهای با تاریخ بلند مدتهای به هم پیوسته هستیم.»