شناسهٔ خبر: 48936 - سرویس دیگر رسانه ها

محدثی: طباطبایی در تحلیل ابن خلدون دچار اشتباه فاحشی می‌شود

محدثی در نشست هم اندیشی «ابن خلدون و علوم اجتماعی، نگاهی انتقادی به روایت سید جواد طباطبایی» گفت: طباطبایی در تحلیل ابن خلدون دچار اشتباه فاحشی می‌شود که از فقدان روش نشات می‌گیرد. مسئله فقدان روش سبب شده که نویسنده تفسیری شخصی و سلیقه‌ای از ابن خلدون داشته باشد. ​

محدثی: طباطبایی در تحلیل ابن خلدون دچار اشتباه فاحشی می‌شود

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ نشست هم اندیشی «ابن خلدون و علوم اجتماعی، نگاهی انتقادی به روایت سید جواد طباطبایی» شنبه 21 اسفندماه با حضور محمدامین قانعی‌راد، قاسم‌ پورحسن، حسن محدثی، سید جواد میری، بیژن عبدالکریمی، محمدعلی مرادی و رحیم محمدی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.

محدثی در ابتدای سخنرانی خود نقد را به دو بخش متنی و فرامتنی تقسیم‌ کرد و گفت: کتاب «ابن خلدون و علوم اجتماعی: وضعیت علوم اجتماعی در تمدن اسلامی» نوشته سیدجواد طباطبایی از نظر نگارشی مشکلات بسیاری داشته و جملات بسیار مبهمی دارد که نشان می‌دهد، نویسنده نمی‌تواند هدف خود را بیان کند. به طور مثال رابطه فعل و فاعل مشخص نیست و در واقع بی ربط با هم هستند تا جایی که جملات نامفهوم می‌شود.

وی با اشاره به جملات نامفهوم کتاب افزود: نویسنده در متن نمی‌داند که چگونه از حرف اضافه «از» استفاده کند. نویسنده درباره کتاب حمید عنایت اشاره به مقاله‌ای می‌کند در صورتی که این مقاله هنوز مورد بحث قرار نگرفته است. جالب است که نویسنده آثار نویسندگان دیگر را مورد نقد قرار می‌دهد و آنها به ندانستن فارسی متهم می‌کند تا جایی که به وزیر علوم پیشنهاد می‌کند از استادان دانشگاه امتحان فارسی بگیرند!

این استاد دانشگاه وضع نگارش کتاب را اسفبار خواند و یادآور شد: این در حالی است که نویسنده در این کتاب از امتناع علوم اجتماعی و امتناع اندیشه بحث می‌کند. من احساس می‌کنم که این نظریه، نظریه‌ای خود نقض کننده است و پرسش این است که فردی که از امتناع اندیشه سخن می‌گوید اولاً چگونه دریافته که ما در شرایط امتناع تفکر هستیم و چگونه دریافته که نمی‌توانیم شالوده نظری تفکر جدید را درک کنیم؟ نکته این است که درک امتناع تفکر بدون خروج از امتناع تفکر قابل وصول نیست. یعنی آگاهی از امتناع تفکر بدون خروج از آن ممکن نیست. اگر وضع ما وضعی گریزناپذیر است پس مرارت اهل ایدئولوژی کاری بیهوده است. همه اینها مولفه‌هایی هستند که این نظریه را به نظریه خود نقض کننده تبدیل می‌کند.

وی با بیان اینکه در اندیشه سید جواد طباطبایی نوعی غرور و تکبر وجود دارد که گویی هیچ متفکری آن را درک نکرده و نمی‌کند گفت: طباطبایی به این موضوع اشاره می‌کند و این مبتکرانه است چرا که می‌گوید همه آنچه از بعد از مشروطه مطرح شده است از سنخ ایدئولوژی است اما اینکه ایشان چگونه همه آنها را خوانده و بررسی کرده خود مساله مهمی است.

محدثی در ادامه سخنانش با اشاره به اینکه در این کتاب روش مشخصی برای مواجهه با مقدمه ابن خلدون نمی‌بینیم توضیح داد: کتاب کمتر به خود متن مقدمه می‌پردازد و بیشتر به افراد و آثاری که درباره ابن خلدون نوشته شده، پرداخته است. مسئله فقدان روش سبب شده که نویسنده تفسیری شخصی و سلیقه‌ای از ابن خلدون داشته باشد. 

محدثی ابن خلدون را متفکری دانست که در دستگاه ارسطویی تفکر می‌کند و همه مسائل را براساس طبایع بیان می‌کند و افزود: به همین نسبت اولاً در تبیین اجتماع هم تبیینی طبایع گونه دارد، در حالی که نویسنده کتاب می‌گوید ابن خلدون از طبیعت سخن می‌گوید.
 
وی تاکید کرد: طباطبایی در تحلیل ابن خلدون دچار اشتباه فاحشی می‌شود که از فقدان روش نشات می‌گیرد. تفسیرهای دیگران از آنچه که ابن خلدون درباره طبایع بیان می‌کند نشان می‌دهد که طباطبایی طبیعت را به عنوان یک امر بیرونی بیان کرده درصورتی که ابن خلدون از طبع سخن می‌گوید.

به گفته استاد دانشگاه آزاد اسلامی،‌ مشکل ابن خلدون این است که برای دولت طبعی قائل نیست و برای اجتماع طبایعی قائل است که به انسان برمی‌گردد. مشکل جدی دیگر هم به دلیل فقدان روش تفسیرهای دلبخواهانه از مفاهیم ابن خلدون است.

وی در ادامه سخنانش با اشاره به تاکید طباطبایی بر لزوم مبناکاوی گفت: این تاکید بسیار جدی است و نکته ارزشمند این کتاب همین است اما متاسفانه خود ایشان هم دچار چیزی است که دیگران را به آن متهم می‌کند. یعنی توهم اینکه ابن خلدون را درک کرده است و با این مواجه می‌شویم که متفکر آنچه که در ذهنش می‌گذرد را در متن جستجو می‌کند به عبارتی ایشان درک شهودی از کلمات را مبنای درک ابن خلدون قرار می‌دهد که می‌خواهد از یک سو از سنت عبور کند، در صورتی که پای در سنت دارد و به بن بست می‌رسد و تمام کوشش‌های او به شکست می‌انجامد این در حالی است که چنین شکستی برای ابن خلدون متصور نیست چرا که اصلا مسئله‌اش این نیست.

محدثی به برخی از تناقضات موجود در کتاب نیز اشاره کرد و گفت: ما باید در درون سنت باشیم تا آن را نقد کنیم درصورتی که در بسیاری از قسمت‌های کتاب عکس این مسئله مطرح می‌شود. طباطبایی درباره صدرالدین شیرازی معتقد است که آثار او راه را بر سنت تفکر در ایران می‌بندد، در جایی دیگر از ایدئولوژیک بودن آن سخن می‌گوید اما در جایی دیگر به تجلیل از مکتب صدرالدین شیرازی می‌پردازد و آن را با طریق المتاخرین در کلام مسیحی مقایسه می‌کند. مجموعه این تناقضات شگفت‌انگیز است که به نظر می‌رسد این کتاب را در دوره طولانی نوشته که برخی از سخنانش را فراموش کرده است.

ابن خلدون توانسته از سنت خودش پا را فراتر بگذارد
محمدامین قانعی‌راد در بخش دیگری از این مراسم سید جواد طباطبایی را طی 30 سال اخیر از جمله افرادی دانست که برای به حرکت درآوردن اندیشه در ایران نقش بسزایی داشته و گفت: از آنجایی که رشته ایشان اندیشه سیاسی است و زیربنای اندیشه‌اش هم هگل است، در این کتاب هم مقایسه‌ای بین او و ابن خلدون دارد و می‌گوید که تفاوتشان این است که ابن خلدون نتوانست مفهوم اجتماع را یا عدالت اجتماعی را مطرح کند در صورتی که هگل به این امر می‌پردازد.

وی ادامه داد: به عبارتی دیگر طباطبایی می‌گوید، ابن خلدون درکی از مفهوم اجتماع نداشته است و در همان افق سنت باقی می‌ماند و این افق سنت نمی‌گذارد که شما به آن صورت‌بندی اجتماع برسید در صورتی که هگل به آن می‌رسد و خوب است که افرادی که می‌خواهند در راه تفکر تلاش کنند به هگل بپردازند.

وی با نقد این سخن طباطبایی افزود: اولاً ابن خلدون درکی از مفهوم اجتماع دارد هر چند با آنچه که دورکیم، وبر و... مطرح می‌کنند تفاوت دارد. مثلا ابن خلدون مفهوم عمران را توانسته مورد بحث قرار بدهد همچنین دوگانه دولت و جامعه مدنی را به گونه‌ای مطرح می‌کند در صورتی که این دوگانه دولت و جامعه ریشه‌اش در قبل‌تر از هگل است اما مفهوم پیشا ابن‌خلدونی بین عمران و پادشاهی نداریم که به نظر من کار ابن خلدون از کار هگل نوآورانه‌تر است.

قانعی‌راد افزود: ابن خلدون توانسته است که از سنت خودش پا را فراتر بگذارد چرا که در آن زمان با یک نوع تفکر صوفیانه سعی شده بود که عصبیت کنار گذاشته شود در صورتی که ابن خلدون آن را مبنای نظریه‌پردازی خود قرار می‌دهد.

به گفته این استاد جامعه‌شناسی، اهمیت اندیشه‌های هگل این است که به مفهوم جامعه مدنی بر می‌گردد و یک بار دیگر آنها را نظریه‌پردازی می‌کند اما نهایتاً این امر اجتماعی را در امر سیاسی مستحیل می‌کند و در اینجا شما با دوگانه امر سیاسی و امر اجتماعی مواجه هستید. در تفکر هگل جامعه مدنی همان جسم است که باید روح بر آن مستحیل شود و این مهم با امر سیاسی محقق می‌شود. هگل وقتی که از دولت سخن می‌گوید در واقع همان تجسد الهیات مسیحی است. امکان تجسد در الهیات مسیحی به هگل این اجازه را می‌دهد که عقل را در دولت و آن را در رهبر متجسد بکند. نگاهی که هگل به امر سیاسی دارد یک نگاه در برگیرنده و مستحیل کننده است. به همین دلیل با برنامه کانت که از امکان فدرالیسم سخن می‌گوید مخالفت می‌کند.

قانعی‌راد با بیان اینکه وجه قالب در اندیشه هگل ظهور یک ملت واحد است، گفت: او اجتماع را که قبلا فرمول‌بندی شده بود می‌گیرد و در امر سیاسی منحل می‌کند. همچنین هگل از هیچ مفهوم قومیتی صورت‌بندی نمی‌کند در صورتی که ابن خلدون این کار را می‌کند و در این زمینه مفهوم‌سازی می‌کند.

وی در پایان با بیان اینکه ابن خلدون برای دولت دو ساحت یعنی طبیعی و اخلاقی قائل است، اظهار کرد: در همین راستا دو نوع سیاست هم داریم یعنی سیاست خصوصی و دیگری سیاست عمومی و اخلاقی را مطرح می‌کند. از نظر ابن خلدون خداوندان فضیلت کسانی هستند که ریشه در عصبیت ندارند. بنابراین اندیشه هگل در صورت بازبینی و خام خودش سیاست‌ورزی را دچار امتناع می‌کند.

موفق نبودن گفت‌وگو بین متفکران جدید و ابن خلدون 
پورحسن نیز در ادامه این مراسم با طرح این سوال که آیا اساساً نیازی به خواندن ابن خلدون داریم؟ گفت: هر چند متفکران عرب مانند طه حسین و الجابری و... نیاز به ابن خلدون دارند اما ما چه نیازی داریم؟ آیا نوع خوانش طباطبایی با متفکران عرب تفاوتی دارد؟ تا کنون دو فهم از ابن خلدون ارائه شده است. یکی فهم محسن مهدی و دیگر فهم طباطبایی است که به نظرم فهم محسن مهدی بهترین فهم از ابن خلدون است.

وی با بیان اینکه ما ناچاریم سنت را بخوانیم و طباطبایی در این زمینه به درستی آن را انجام می‌دهد و بیرون می‌ایستد و سنت را می‌خواند، افزود: اما خوانش طباطبایی از ابن خلدون خوانش اصیلی نیست و کمتر به ابن خلدون مراجعه می‌کند و ابن خلدون را گرفتار هگل و مفاهیم تجدد می‌بیند. اگر ما براساس مفاهیم غرب این سنت را بخوانیم همواره شاید از بیهودگی آن سخن بگوییم. ما می‌توانیم به عنوان پرسش از مفاهیم جدید کمک بگیریم نه اینکه آنها بر تفکرمان سیطره بیندازند.

پورحسن با اشاره به اینکه اما این فهم چگونه است؟ توضیح داد: اگر ما می‌خواهیم به متون ابن خلدون برگردیم نوع مواجهه‌مان با آن چگونه است؟ مطالعه طباطبایی چگونه مطالعه‌ای است؟ آیا مطالعه‌ای تطبیقی است؟ من معتقدم که طباطبایی هیستریسیزم را برمی‌گزیند. تلقی من این است که حتی دیدگاه کربنی نمی‌تواند مشکل ما را حل کند. آنچه که مشکل ما را حل می‌کند گفت‌وگو است. طباطبایی می‌توانست بین متفکران جدید و ابن خلدون یک گفت‌وگو را شکل بدهد اما تاکید بیش از حد برامتناع مانع آن شده است.

این استاد دانشگاه با تاکید بر اینکه طباطبایی فهم دقیقی از فیلسوفانی چون فارابی و ابن سینا ندارد چرا که آنها به ضرورت از گسست سخن می گویند اظهار کرد: اینکه ما ابن خلدون را متهم به ذات گرایی و ارسطوگرایی کنیم ابتدای مناقشه است. تلقی من این است که طباطبایی از حیثی از گذار درست می‌گوید. یعنی منظومه تفکر ابن خلدون درباره فراز و فرود حکومت نظریه علم عمران، مساوی با ارسطو گرایی نیست و یکی از ایرادهای وی به فارابی و ابن سینا این است که فکر می‌کند اینها در ذیل ارسطو هستند.