به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ سید حمید طالب زاده در نشست «تأملاتی پیرامون فلسفه و علوم انسانی» که در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی قم برگزار شد، با موضوع نقش و کارکرد فلسفه درتولید علوم انسانی اسلامی، به ایراد سخنرانی پرداخت.
وی در مقدمه به کلاماتی از ابن سینا اشاره کرد و گفت: ابن سینا می گوید هر علمی از عوارض ذاتیه موضوع خودش بحث میکند و منظور از ذاتی، ذاتی باب برهان است و در مبادی هر علمی چیستی و هستی موضوع شکل می گیرد. یعنی در ابتدا از مفاد هل بسیطه یا هستی موضوع بحث می شود اما در مرحله بعد و برای شکلگیری علم، باید ماهیت موضوع که مفاد مایحقیقیه است، محقق شود و مفاد کان ناقصه تدریجا پدید می آید و عوارض ذاتیه کم کم ایجاد می شود و موضوع حل میشود و علم پیش می رود پس ابتدا بحث از ذاتیات شیء است، که مقدم بر ماهیت شیء هستند. وقتی ماهیت شکل گرفت بحث به لوازم تسری پیدا می کند پس لوازم مؤخر از موضوع و ماهیت است. خواجه در تفسیر کلام ابن سینا می گوید: لوازم عند المقایسات پدید می آید؛ که موضوع را یا با عناصر درونی مقایسه می کنیم و میسنجیم، یا با عناصر بیرونی مقایسه می کنیم و می سنجیم که در این دو مرحله لوازمی پدید می آید.
وی در تفاوت بین استنتاج لوازم موضوع در علوم نظری و تجربی گفت: در علوم نظری با مقایسات ذهنی احکام و لوازم جدید پدید می آید اما اگر موضوع مورد بحث تجربی باشد مقایسات ذهنی برای تولید احکام و کشف لوازم کافی نیست بلکه کشف لوازم در علوم تجربی بوسیله مشاهده و تجربه است که با اصل علیت توسعه پیدا می کند. در علوم تجربی ماهیت موضوع بر اثر تجربه و عند المقایسات توسعه پیدا می کند و همین گونه علم پیش می رود و مسیر علم تجربی تا زمان دیوید هیوم اینگونه پیش رفت، تا اینکه دیوید هیوم گفت در متن تجربه نمی توان از ضرورت و علیت سخن گفت و فقط ما تعاقب پدیده ها را داریم.
دانشیار گروه فلسفه دانشگاه تهران در بیان نتیجه نظریه هیوم گفت: به این وسیله بعد از هیوم اصل علیت در علوم تجربی کنار رفت و رشته ضروری میان عوارض ذاتیه و موضوع منقطع شد. با این توصیف ماهیت متزلزل می شود و نمی توانیم بین داده هایی که به ما عرضه می شود تفکیک کنیم و موضوع علم نیز مستهلک میشود و اصلا نمی دانیم با چه چیزی سر و کار داریم. مدتی بعد، اولین بار در قرن هجده میلادی این سوال مطرح شد که آیا می توان به شیء یا موضوعی مستقل از اندیشه آگاه شویم؟ جواب این سوال در فلسفه بدیهی بود؛ شناخت یقینی است و موضوع مستقل از اندیشه در عالم خارج منکشف می شد اما با طرح این سوال این نظریه مطرح شد که موضوعی مستقل از اندیشه در عالم منکشف نمی شود و حکم و اندیشه از آن ماست!
وی این اتفاق در باب معرفت را همان انقلاب کپرنیکی دانست و گفت: انقلاب کپرنیکی یعنی ما تنها با موضوعی سروکار داریم که در بطن اندیشه ما ساخته و پرداخته میشود، پس موضوع نحوه فهم ما از خارج است. در این فضای معرفتی جدید تعریف موضوع عبارتند از فعل تکوین و تدوین یک مفهوم سامان یافته در ذهن، یعنی موضوع فعل ذهن است. تولید علم در این دیدگاه این بود که موضوع را به واقعیت عرضه میکنیم.
طالب زاده در تبیین نقش کانت در فضای معرفتی جدید بعد از انقلاب کپرنیکی گفت: کانت متوجه شد این مفهوم یا شناخت موضوع تدریجا پدید می آید و گفتموضوع یا ابژه آن چیزی است که ما آن را سامان می دهیم و امروزه ما با پسوند «لوژی» از این واقعیت تعبیر می کنیم که منطق ذهنی ماست که موضوع را خلق می کند! البته ترجمه مثلا ژئولوژی به زمین شناسی یا بایولوژی به حیات شناسی، ترجمه ای نارسا است؛ چرا که «لوژی» یعنی موضوع در بطن خود منطقی دارد که سوژه آن منطق را به او می دهد و سوژه است که آن را شکل می دهد. در واقع کانت ابژه را تاریخی دانست که به تدریج شکل می گیرد اما سوژه برای کانت روشن نبود و آن را ثابت می انگاشت و تنها ابژه را متحرک می دانست.
دبیر شورای تحول علوم انسانی در تکوین علوم انسانی مدرن گفت: در ابتدای قرن نوزده همه چیز تاریخی شد یعنی سوژه ای که کانت آن را ثابت می انگاشت از حالت سکون خارج شد و مانند ابژه تاریخی شد و علوم انسانی مدرن از این نقطه پدید آمد، یعنی سوژه ای که جهان را شکل می دهد خودش در حال تحول است! در واقع علوم انسانی مدرن می گوید امر انسانی هم باید مفهوم شود، در علوم انسانی باید امر انسانی را مد نظر داشته باشیم و انسان مد نظر نیست. ما در علوم انسانی با امر اقتصادی یا سیاسی مواجه هستیم که اینها تابع تطورات سوژه هستند. ما با یک جهان دائما در حال تغییر و توسعه مواجه هستیم پس امر انسانی هم دائما در حال تغییر و توسعه است و سوژه نیز در حال تغییر است.
طالب زاده در پایان این سوال را مطرح کرد و گفت: آیا ما در مقام تأسیس علوم انسانی مغایر با آنچه موجود می باشد هستیم؟ که به نظرم جواب مثبت است! در این صورت ما باید نسبت خود را با آنچه امروز به عنوان علوم انسانی مطرح است روشن کنیم. اگر جواب منفی باشد پس ما در علوم انسانی موجود چه تصرفی می خواهیم داشته باشیم؟!