به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ عصر دیروز جمعه ۲۵ اسفند ماه غلامحسین ابراهیمی دینانی عضو انجمن حکمت و فلسفه ایران و چهره ماندگار فلسفه در تفسیر یکی از اشعار مولوی در برنامه معرفت که از شبکه چهار سیما روی آنتن رفته بود اظهار داشت: مولانا در این شعر یک مطلب ساده را مطرح کرده است که عمیق ترین پرسش عالم هستی است می گوید می دانم از یک جایی آمده ام اما حالا کجا هست و چگونه آمده ام و چگونه به آنجایی که آمده ام بازگردم او دارد به یک قاعده عقلی فلسفی اشاره می کند آن قاعده این است که هر چیزی در عالم هستی سرانجام به اصل خود بازمی گردد.
دینانی تصریح کرد: تمام معارف و سرنوشت بشر در این شعر نهفته است که من از کجا آمده ام و اصل من چه بوده است و چگونه به اصل خودم بازگردم.
وی افزود: انسان تنها موجودی است که می تواند بیندیشد و تفکر کند و می تواند عشق بورزد هیچ موجود دیگری در این جهان پیدا نمی کنید که از این دو خصلت برخوردار باشد که هم عمیقا فکر کند و بیندیشد و هم عمیقا عشق بورزد.
وی ادامه داد: دوگانگی تفکر و عشق، دوگانگی شب و روز، گذشته و آینده، کفر و ایمان، انسان با این دوگانگی ها رو به رو است. از آغاز خلقت بشر نزاعی دیرینه بین عشق ورزیدن و تفکر کردن بوده است که آیا عشق ورزیدن بهتر است یا تفکر کردن و اندیشیدن؟ جنگ عقل و عشق هر دو آنها خصلت انسان است. اکثر مردم عشق را ترجیح می دهند می گویند عشق خوب است، تفکر سرگردانی است، عشق خوب است مخصوصا عشق به حقیقت. زود انسان را به مقصد می رساند. تا اینجا حرف خوبی است و آنها عشق را شکوهمند می بینند از هر کسی بپرسید شکوه عشق ورزیدن بهتر است یا شکوه فکر کردن می گویند شکوه عشق ورزیدن. من هم قبول می کنم ظاهرا هم شکوه عشق ورزیدن خالص بیشتر است.
دینانی در تحلیل شکوه مندی عشق ورزیدن گفت: من هم قبول دارم که عشق ورزیدن شکوه مند تر از تفکر و تامل کردن است. اما چرا این اندازه شکوه مند و عظیم است؟ برای اینکه در عشق، عاشق از هستی خود می گذرد، عاشق حقیقی و راستگو پای روی هستی خود می گذارد و از هستی می گذرد و خود را فدای معشوق می کند و از خود گذشتن کار خیلی عظیمی است.
عضو انجمن حکمت و فلسفه همچنین درباره تفکر و اندیشیدن گفت: غالبا مردم کمتر به آن توجه می کنند که من از کجا آمده ام، درباره آن فکر می کنند ولی چون سخت است زود از آن می گذرند تنها کسانی این سوال برای شان جدی است که در خود بیندیشند. اگر کسی در خود نیندیشد به هیچ چیز درست نمی اندیشد. تا ابد در غفلت به سر می برد. اگر کسی به خود بیندیشد می داند که الان خودی است و اکنونی است که من در اینجا هستم، خود را در اکنون می یابد اگر عمیق تر فکر کند می داند که از ازل اینجا نبوده است اگر کلمه اکنون و اینجا را بفهمد، اگر اکنون و اینجای خود را بداند می داند که همیشه اکنون و اینجا نبوده است از جایی به اینجا آمده و از گذشته ای به اکنون آمده است و به آینده خواهد رفت آن وقت سوال می کند که آنجا کجا بوده است و آن زمان گذشته کجا بوده است و زمان گذشته کی بوده است تا به این وادی رسید تفکر عمیق آغاز می شود. می رود به سراغ اصلش، پس با تفکر راه باز می شود.
این استاد دانشگاه ادامه داد: ما در قرن ۲۱ زندگی می کنیم امروزه علم دارد حرف اول را می زند، شگفتی های علوم را داریم می بنیم علوم با حس و تجربه پیش می رود، علم به شما می گوید آگاهی و تفکر با حس شروع می شود، ارسطو در دو هزار سال پیش و ابن سینا هزار سال پیش گفتند کسی که از حس شروع نکند هرگز به علم نمی رسد. من در عظمت حس شک ندارم اما در حواس بمانیم یا بالاتر برویم؟
دینانی در ادامه سخنان خود گفت: تا به حال ۵ حس انسان شناخته شده حیوانات همین ۵ حس را دارند که شاید در برخی شنوایی و بینایی شان از انسان بیشتر باشد این حواس یکسان نیستند. خصوصی ترین حس از این ۵ حس ذائقه است. ذائقه خصوصی ترین ادراک حسی است. آن طعمی را که شما می چشید کس دیگری آن را نمی چشد هر کس بر حسب ذائقه خودش می فهمد در مقابل خاص ترین، عام ترین حس چشم است. چشم از نظر کثرت بیش از حواس دیگر است. حالا اهمیت گوش بیشتر است یا اهمیت چشم؟ خداوند گوش را بر چشم مقدم می داند. مولوی هم می گوید بشنو نمی گوید ببین حالا اهمیت دیدار بیشتر است یا شنیدار؟ شنیدار یهودی و دیدار یونانی در اصطلاح حکما مرسوم است یونانیان که حکیم بودند به چشم اهمیت می دادند، برایشان دیدار مهم بود، یهودیان و پیروان حضرت موسی به گوش اهمیت می دادند حالا چرا؟ خداوند با حضرت موسی سخن گفت. حضرت موسی می خواست خداوند را ببیند می گفت می خواهم ببینمت خطاب رسید نه نمی توانی ببینی اما خداوند با موسی صحبت کرد. گوش حضرت موسی صدای حق را شنید. پس حضرت موسی شنیداری است و فکر یهودی و موسوی شنیداری است. یونانیان دیداری بودند.
دینانی افزود: آیا دیدار برای شنیدار است یا شنیدار سرانجامی برای دیدار است؟ سرانجام به دیدار حق می رسیم. شنیدن صدای حق تعالی کار انبیا است. بله که شنیدار مهم است و شکی نیست. انبیا صدای خداوند را دریافت می کردند و می شنیدند اما سرانجام بین دیدار و شنیدار مقایسه کنیم هر دو مهمند. سرانجام شنیدار به دیدار منتهی می شود.
وی در انتهای سخنان خود اظهار داشت: بالاتر از هر گونه حس ظاهری و حس باطنی و احساس تفکر است. تفکر خصلت آدمی است. در عالم ماده شما هیچ موجود متفکری به غیر از انسان نمی شناسید. همه موجودات ادراک دارند، ما منکر ادراک حیوانات دیگر نیستیم اما حیوانات از روی غریزه عمل می کنند، فرشتگان هم تفکر نمی کنند. هر چه دارند بالفعل دارند. تامل که نوعی تفکر است کار انسان است که از مجهول به معلوم می خواهد برود و از مجهول مطلق به معلوم نمی شود رفت. باید اجمالا چیزی بداند و چیزی ندارند. از این واسطه می دانم و نمی دانم تفکر کند و از این علم اجمالی به علم تفصیلی برسد. حالا خصلت تفکر چیست؟ تفکر پرده از روی ظواهر برمی دارد اگر شما به همین حواس ۵ گانه قناعت می کردید و تفکر نداشتید هر اندازه که حواس ۵ گانه شما نیرومند بود باز هم سطح ظاهر جهان را می دیدید. دیدن ها و شنیدن ها و لمس کردن و چشیدن ها سطح ظاهر بودند. اگر تفکر نبود شما از سطح ظاهر یک قدم فراتر نمی رفتید. تفکر شما را از سطح ظاهر به باطن می برد و پرده را از روی ظواهر برمی دارد و باطن امور را به شما نشان می دهد.