فرهنگ امروز/ یحیی شعبانی:
متنهای درهمتنیده
نوشتن رمان بیداری فینیگانها اثر جیمز جویس قریب به دو دهه به درازا کشید و بدون کمترین تردید این اثر یکی از پیچیدهترین مصنوعات بشری است؛ صرفنظر از شیوۀ غیرارسطویی جویس برای روایت، این کتاب اشارات و ارجاعات صریح و ضمنی فراوانی به دیگر متون، رویدادها و از جمله خودش دارد؛ به همۀ این ارجاعات اضافه کنید استعارات، جناسها، واژگان دشوار و مندرآوردی و البته اتیمولوژی آنها را تا به سادگی دریابیم که چنین ساخت درهمبافتهای فرایند قرائت را برای خواننده بسیار دشوار میکند و در بسیاری از موارد حاصلی جز عجز و ناامیدی ندارد. کتابهای اندکی که کتب مقدسه را نیز میتوان در شمار آنها بهحساب آورد، از چنین خصلتی برخوردارند. مسلماً ویژگیهای بسیاری را میتوان به این اثر منسوب کرد، اما در اینجا آنچه برای ما اهمیت دارد بینامتنیت و مفهوم جهش در قرائت است، ازاینحیث، رمان جویس را میتوان پیشتاریخ یا شکل اولیۀ مفهوم هایپرتکست در نظر گرفت. هایپرتکست، متنی الکترونیکی و کامپیوتری است که به متون دیگر ارجاع و پیوند دارد و بهواسطۀ کلیک میتوان بدون ترتیب و نظم از پیش تعیینشده از متنی به متن دیگر گذر کرد. فضای سایبری و اینترنت با استفاده از هایپرتکستها به محیطی برای ارتباطهای پویا و تعاملی و سریع تبدیل شده است. یکی از مهمترین نمونههای هایپرتکست، شبکۀ جهانی وب (www) است که گستردگی بسیاری پیدا کرده است.
متن تمام متنها
اگرچه از حیث تجاری نخستین هایپرتکستها در دهۀ 80 قرن بیستم در عالم کامپیوتر پا به عرصۀ وجود گذاشت، اما ایده و نطفۀ اولیۀ آن ربطی به این حوزه نداشت. بااینکه هایپرتکست از حیث عملی به کامپیوترها مربوط است، اما از حیث نظری ربطی به آنها ندارد. هایپرتکست نه ابزاری خاص برای قرائت بلکه نحوهای ویژه از تعامل با متن و قرائت آن است. هایپرتکست نظامی ارجاعی است که در آن تمام متون بهصورت متقابل مرتبط میشوند و بهواسطۀ گرههایی با یکدیگر پیوند مییابند و در واقع ما با متنی طرفیم که در آن هر چیزی به هر چیزی اشاره و ارجاع دارد. هایپرتکست با تکیه بر بینامتنیت الکترونیک، دگردیسی عمیقی در مفهوم قرائت ایجاد کرده است. شاید مقایسۀ هایپرتکست با کتاب بتواند برخی جنبههای آن را آشکار کند؛ نحوۀ دسترسی خواننده به مطالب کتاب صفحه به صفحه و خطی است، درحالیکه فرایند قرائت در هایپرتکست دچار اعوجاجات عجیب و غریبی میشود. قرائت در هایپرتکست بیشتر مبتنی است بر تداعی و جهشهای شهودی؛ در اینجا با ایدۀ فاصلهزدایی در فرایند قرائت مواجه هستیم؛ در قرائت کتاب حرکت پیوسته و گام به گام خواننده حسی از فاصلۀ پیمودهشده بین دو نقطه از کتاب را میدهد، درحالیکه در جهشهای تداعیگرانۀ هایپرتکست، خواننده به ناگاه خود را در جایی مییابد که ردیابی نقاط طیشده ناممکن مینماید.
ایدۀ فلسفی پشتیبان برای هایپرتکست، مفهوم سیستم و نظام است که اساساً قدمتی بیش از 3 قرن ندارد؛ فلسفه در عصر جدید است که میخواهد بهصورت سیستماتیک بسط یابد. از زمان طرح ایدۀ هایپرتکست بهصورت مشخص در دهۀ 60 قرن بیستم (که رؤیایی غیرواقعی به نظر میرسید) تا تحقق آن 20 سال به طول انجامید. بدون برخی پیشرفتهای نرم-سختافزاری امکان تحقق چنین ایدۀ بلندپروازانهای ممکن به نظر نمیرسید. در دهۀ 60 قرن بیستم، تئودور نلسون، فیلسوف جوان تلاش کرد تا کتابی فلسفی بنویسد و ایدههای خود را در قالب کتاب درآورد، اما دچار مشکلاتی شد؛ وی برای به نظم درآوردن ایدههای خود در قالب کتاب، که اصولاً مبتنی بر نظم خطی است، به بنبست رسید و به همین دلیل به فکر استفاده از کامپیوتر افتاد و دریافت که این امر روشی برای سامان بخشیدن به فرایند خواندن و نوشتن در آینده است. البته ایدۀ اولیۀ نلسون صرفاً مبتنی بر «دسترسی» سریعتر به متون ارجاعی، پانویسها و دیگر متون مورد نیاز برای قرائت در ساختار کتاب بود و درست به همین دلیل خبری از ایدههای جهش، تداعی و پیکربندیهای مختلف متن نبود، اما از این ایدۀ خام و اولیه تا تحقق آن در دهۀ 80 شاهد تناوردگی آن هستیم.
هایپرتکست و چشمانداز الوهی
لایبنیتس گمان میکرد که شناخت آدمی باید از طریق طراحی یک زبان ایدئال به شناخت شهودی و مطلق خداوند نزدیک شود و چشمانداز الهی (visio dei) را سرمشق خود قرار دهد. خداوند از قلۀ سرمدیت خویش بر همهچیز ناظر و حاضر است و برخلاف چشمانداز انسانی که صرفاً بر بخش کوچکی از کل احاطه دارد، تمام دقایق، گذشته، آینده و پرسپکتیوهای مختلف اشیا را در لحظهای شهود میکند. هایپرتکست به خواننده اجازه میدهد که آزادانه و با سرعت فراوان در زوایای متن جستوخیز کند و همین ویژگی توهمی از چشمانداز و بصیرت الهی در خواننده ایجاد میکند. پیکربندیهای کلامی-تصویری-نمادین هایپرتکست با از بین بردن آتوریتۀ ترتیب خطی در فرایند قرائت انتخابهای متعددی برای قرائت در اختیار قرار میدهد. هایپرتکست در فرایند قرائت و انتخاب است که تعین و شکل مییابد، برای نخستین بار در تاریخ، فرایند قرائت به متن سر و شکل میدهد نه برعکس؛ در اینجا قرائت بسته و تکمعنایی جای خود را به شبکهای چندمعنایی و گشوده از قرائتها میدهد. انعطافپذیری هایپرتکست شکل جدیدی از خواندن را ایجاد میکند که تفاوت ماهوی با خواندن کتاب دارد و درست به همین دلیل معضلات خاص خودش را نیز دارد. مهمترین معضل در مواجهه با هایپرتکست شتاب سرسامآور و پوچسازی فرایند قرائت است که بهواسطۀ بیقراری و بیشفعالی کاربر و روانپریشی حاصل از آن حادث میشود؛ این بیشفعالی میتواند هایپرتکست را به مفهومی هیولایی تبدیل کند که حاصل آن چیزی جز آشفتگی و گیجی نیست.
ناتمامیت نامتناهی
ایدۀ کتاب در شکل سنتی آن در وهلۀ نخست یادآور تمامیت و کامل بودن آن است؛ از شکل ظاهری کتاب تا متافیزیک آن مبتنی بر ایدۀ تناهی و تمامیت است و درست به همین دلیل کتاب بر بنیان دوقطبی درون و بیرون بنا میشود؛ به زبان ساده، چیزی مستقل پیش از نوشتن کتاب در شکل تام و تمام آن فرض میشود و کتاب اساساً در نسبت با همین چیز مستقل به نگارش درمیآید، ازاینحیث، در ایدۀ کتاب با تعالی معنا مواجه میشویم. هایپرتکست یا ایدۀ آن به پرسش کشیدن تمامیت و تناهی فوقالذکر است؛ در این چارچوب، مفهوم هایپرتکست قرار است با کتابزدایی از متن (تکست) بر تعالی معنا و اقتدار مؤلف غلبه کند و درست به همین دلیل هایپرتکست همان تکست است.