فرهنگ امروز/ عاطفه شمس: شهید مطهری از چهرههای متفاوت حوزه علمیه قم بود که این تفاوت جنبههای متفاوتی داشت، اولا در میان علوم حوزوی به فلسفه میپرداخت که چندان مورد توجه علمای سنتی نبود و در برخی موارد طرد میشد، ثانیا علاوه بر حوزه میکوشید در دانشگاه نیز حضور یابد و با مباحث جدیدی که در جامعه دانشگاهی مطرح میشد، آشنایی حاصل میکرد و ثالثا و مهمتر از همه اینکه نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی نهتنها بیتفاوت نبود که سخت دغدغهمند بود و میکوشید با حضور در محافل روشنفکری در گفتمان سیاسی و اجتماعی زمانه خودش تاثیر بگذارد و جالب اینکه این اثرپذیری را با خود به نزد حوزویان نیز میبرد و تلاش میکرد آنها را نیز نسبت به مسائل روز حساس کند. در گفتوگوی حاضر با عبدالله ناصری، شاگرد پیشین استاد مطهری و دانشآموخته تاریخ اسلام درباره اندیشه و عمل سیاسی- اجتماعی مطهری و مبانی نظری آن گفتوگویی صورت دادیم که از نظر میگذرد.
نخست بفرمایید آیا میتوان برای شهید مطهری یک فلسفه سیاسی متصور شد؟
در اینکه شهید مطهری فلسفه سیاسی جامعی داشت، برخی تردید میکنند، اما واقعیتی را باید در نظر گرفت و آن این است که بدون تردید استاد مطهری به تعبیر امروزی فیلسوفی متاثر از مکتب حکمت متعالیه بود که گرانیگاه اصلی آن در فلسفه ملاصدرا مبحث حرکت جوهریه است و اینکه انسان ذاتا تحولخواه و تحولپذیر است. بنابراین کسانی که در فلسفه چنین میاندیشند، نمیتوانند نسبت به مسائل انسان و جامعه دغدغه نداشته باشند. حلقه وصل این دغدغهمندی بروز و ظهور دغدغههای سیاسی است. بنابراین برخلاف نظر آن عدهای که اشاره کردم، معتقدم ایشان اندیشه سیاسی داشت و به همین خاطر در شکلگیری انقلاب اسلامی نقش داشت و از سوی امام، رییس شورای انقلاب اسلامی هم شد و ما نسل انقلاب نقش محوری او را در یک سال منتهی به انقلاب به خوبی میبینیم.
با توجه به اینکه برای مطهری قایل به اندیشه سیاسی هستید، او را به کدام گروه از اندیشمندان دینی معاصر میتوان منتسب کرد: نواندیشان و روشنفکران دینی یا مصلحان و احیاگران دینی؟
برخی معتقدند که مرحوم مطهری به دسته روشنفکران و نواندیشان دینی تعلق داشت، در حالی که گروهی معتقدند ایشان جزو اصلاحگرایان و احیاگران دینی بود. من به این دلیل که مباحث نواندیشی دینی را متاخر و مربوط به دو، سه دهه اخیر میدانم، ایشان را جزو احیاگران و اصلاحطلبان دینی تقسیمبندی میکنم، یعنی هم به دنبال احیا و بازخوانی دین بود و هم به مسائل جامعه مثل آزادی، برابری و عدالت توجه داشت. علت توجه ایشان به بحث عدالت و برابری نیز این بود که در روزگار مرحوم مطهری اندیشه مارکسیسم در مجامع علمی و دانشگاهی بین اساتید و دانشجویان و نخبگان بحث روز بود و همین هم باعث شده بود که شهید مطهری تاکید میکرد که حتی در درون دانشکده الهیات و در حوزههای علمیه باید بحث مارکسیسمشناسی را جدی گرفت و خودش نیز جزو نخستین چهرههایی بود که فلسفه و اندیشه مارکسیسم را به خوبی مطالعه کرد و از این رهگذر دغدغه داشت و حتی در دانشگاه موفق هم شد. یعنی در تنها دانشکده دینی آن روز یعنی دانشکده الهیات (معقول و منقول آن روز) کرسی تدریس مباحث مارکسیسمشناسی بنیان گذاشته شد؛ به عبارت دیگر طرح مساله مارکسیسم در دانشگاهها به خصوص در دهه ١٣٥٠ دغدغههای مرحوم مطهری را نسبت به مباحث سیاسی نشان میداد، به خصوص که اقتضای شرایط به گونهای بود که رویکرد ایشان به مباحث سیاسی عقلانی باشد.
غیر از تاکید بر تاسیس کرسی مارکسیسم آیا این دغدغههای سیاسی در آثار او نیز بازتابی داشت؟
بله، برخی آثار شهید مطهری این صورتبندی را به خوبی نشان میدهند. آثاری چون «مبانی اقتصاد اسلامی»، «انسان و سرنوشت» و «انسان در قرآن». کتاب اخیر
تحتتاثیر استاد او یعنی علامه طباطبایی نوشته شده و نگاهی فلسفی، کرامتخواهانه، تحول خواهانه و آزادیخواهانه به انسان و هویت او فارغ از اینکه تعلق دینیاش چه باشد، دارد. اینها شاه بیت رویکرد سیاسی مرحوم مطهری بود؛ به عبارت دیگر نخستین نکته در صورتبندی اندیشه سیاسی او بحث آزادی بود. مرحوم مطهری انسان کامل را از منظر دینی آزاد میداند. علامه جعفری در اشاره به این معنا از اصطلاح حیات برین یا حیات معقول استفاده میکرد. این تعبیر علامه جعفری به این معناست که زندگی آزاد کجاست. هر کجا که زندگی آزاد باشد که انسان آزاد در آن زیست بکند، حیات معقول یا حیات برین تحقق پیدا میکند. این دغدغه مرحوم مطهری بود، یعنی به تعبیر امروزیتر یا آکادمیک هم به سنت توجه داشت و هم به جامعه. یعنی هم به اسلام تعلق خاطر داشت و هم متوجه جامعه بود. بنابراین اندیشه سیاسی او مبتنی بر فلسفه انسانشناسیاش بود.
عناصر اصلی این فلسفه انسانشناسی چه بود؟
او معتقد بود رشد انسان به این است که آزاد باشد. آزادی و عدالت دو کلید واژه اصلی در آرا و اندیشههای سیاسی مرحوم مطهری است. اگر بخواهم به مجموعه آثار او در این زمینه ارجاع بدهم، در جلد ،٢٤، صفحه ٣٩١ دقیقا در این زمینه بحث میکند و میگوید رشد انسان به این است که او را آزاد بگذاریم، ولو در آن آزادی ابتدا اشتباه کند. اگر صد بار هم اشتباه کند، باز باید آزاد باشد. یعنی آزادی انسان را اصل مسلم فراتر از هر نوع اندیشه و باوری گرفته و نظام سیاسی- اجتماعی هم که بر این مبنا معرفی میکند، براساس احترام به آزادیهای اجتماع است. این در جلد ٢٥ مجموعه آثار او به شکل کاملتر دیده میشود. آنجا به روایت و جملهای از امام علی (ع) در وصیت به فرزندشان اشاره میکند به این مضمون: «و لاتکن عبد غیرک و قد جعلکالله حرا» یعنی « و بنده دیگران نباش که خداوند تو را آزاد آفریده است.» اینجا شهید مطهری کاملا بر مفهوم حریت تاکید میکند و در جلد ٢٤ مجموعه آثار صفحه ٢٠٥ تاکید میکند که روح انقلاب کبیر فرانسه این بود که انسان چون آزاد آفریده شده، باید آزاد نیز از دنیا برود.
بعد بر همین تعبیر امام علی (ع) تاکید میکند و میگوید این مفهوم حریت یا آزادی که شاهبیت انقلاب کبیر فرانسه است، مورد توجه حضرت علی(ع) بوده است.
غیر از آزادی، وجه دیگر اندیشه سیاسی شهید مطهری چیست؟
عدالت وجه دیگری از اندیشه سیاسی شهید مطهری است. نگرش انسان به هستی نوع رویکرد جهانبینی انسان را مشخص میکند. در بحث تشریع و قانونگذاری بحث عدالت شاهبیت مرحوم مطهری است، یعنی میگوید روح قانونگذاری و تشریع باید بر عدالت مبتنی باشد و هیچ نوع قانونی که در آن روح عدالت نباشد را نه باید تصویب کرد و نه به اجرا گذاشت. بحث دیگر اندیشه سیاسی شهید مطهری در حوزه مدیریت و رهبری جامعه است. ایشان عدالت را ویژگی اصلی ارزیابی شایستگی مدیریت جامعه میداند و معتقد است زمامدار جامعه اگر عادل نباشد، از رهبری ساقط میشود. همچنین جامعه مدنی از دید او بر پایه عدالت شکل میگیرد و به همین خاطر تمام قوانین و مقرراتی که در هر نوع حکومتی شکل میگیرد، باید بر مبنای دو اصل عدالت و آزادی و مساوات باشد. این مطالب را شهید مطهری به تفصیل در جلد ١٩ مجموعه آثار بحث میکند. شهید مطهری تاکید میکند که انسان فارغ از دین و رنگ و زبان و قومیت و نژاد و جنسیت یکسری حقوق طبیعی دارد. بعد اشاره میکند که هیچ تضادی میان مذهب و حقوق طبیعی انسان وجود ندارد.
یکی از نکات مهم حضور این اندیشهها در عرصه واقعی زندگی روزمره است. آیا بستری واقعی برای محک زدن اندیشه سیاسی مطهری به وجود آمد؟
از آنجا که شهید مطهری بعد از انقلاب اسلامی چندان در قید حیات نبودند و فاصله میان پیروزی انقلاب تا شهادت ایشان خیلی کوتاه بود، در نتیجه ارزیابی اندیشه سیاسی او بر مبنای تجربیات پیشاانقلابی او ممکن است. بر این مبنا میتوان گفت اگر شهید مطهری بعد از انقلاب عمری طولانی داشت و رخدادهای چهار دهه بعد از انقلاب را شاهد میبود، شاید موضعگیری سیاسی شفاف دیگری اختیار میکرد. اما به هر حال در همان زمان کوتاه بعد از انقلاب تا زمان شهادت نیز استنباطات خوبی در حوزه بنیانگذاری فکر سیاسی برای آیندگان خودش ارایه داد. به طور مثال، مرحوم مطهری به زمانی که مرحوم امام (ره) حکم نخست وزیری مهندس بازرگان را صادر کرد، اشاره میکند که در آن، امام صریحا میگوید من به پشتوانه اعتماد مردم به من، شما را به نخستوزیری منصوب میکنم. شهید مطهری میگوید این کاملا نشان میدهد که ولی فقیه یا رهبری جامعه، ذاتا ماهیت انتخابی دارد و لذا وقتی درباره این جنبه انتخابی بحث میکند بسیار بر جنبههای سیاسی تاکید و آن را نسبت به جنبه انتصابی برجستهتر میکند. سپس به خطبه ٢٠٧ حضرت علی (ع) در نهجالبلاغه اشاره میکند که در جنگ صفین، امام میفرمایند «هم من بر شما حقی دارم و هم شما بر من حقی دارید»، یعنی رهبری جامعه کاملا در یک جاده دوطرفه در تعامل با مردم قرار دارد لذا مباحثی که بعضی از عالمان دینی امروز مطرح میکنند که به طور مثال، مشروعیت ولایت فقیه الهی است و نمیتوان مشروعیتی از سوی مردم برای آن قایل شد را شهید مطهری در اندیشه سیاسی خود کاملا رد میکند و از اساس با آن مخالف است و برای بحث خود به قرآن و نهجالبلاغه استناد میکند که اساسا وجه و جنبه انتخابی رهبری در جامعه به جنبه انتصابی آن ارجحیت دارد. به زبان امروز یعنی این مقبولیت عمومی است که بر مشروعیت الهی میچربد؛ مشروعیت الهی نزد خدا مفروض است اما آنچه را مورد استناد قرار میدهد جنبه انتخابی و مقبولیت آن است و در آثار خود نیز متعدد اشاره میکند که در تاریخ صدر اسلام و بعد از وفات پیامبر (ص) اتفاق افتاده که مردم به هر دلیلی به حضرت امیر مراجعه نکردند و امام نیز به این مساله اعتراضی نکرد و با آنها همسو بود و مشاورت خلفای عصر را پذیرفت. در زمینه صورتبندی آرای سیاسی شهید مطهری به نکته دیگری نیز باید توجه کرد؛ اینکه آزادی اجتماعی با آزادیهای معنوی، نفسانی و اخلاقی، پیوستگی عام و تمام دارد. در کنار آزادیهای معنوی و نفسانی انسان باید آزادیهای اجتماعی نیز مورد توجه قرار بگیرد. این کاملا در آموزههای دینی وجود دارد و کاملا برگرفته از نص صریح قرآن است. خداوند در سوره قریش میفرماید «فلْیعْبُدُوا ربّ هذا الْبیْتِ»- خدای این خانه را بپرستید، «الّذِی أطْعمهُمْ مِنْ جُوعٍ وآمنهُمْ مِنْ خوْفٍ»-کسی که هم عدالت شما را تامین و هم آزادیهای شما را تضمین کرده است. بنابراین، در آموزههای قرآن نیز تاکید شده که آزادی و امنیت بر هر نوع تکلیف دینی و حقوقی در جامعه بشری اولی است. این گرانیگاه اندیشههای سیاسی شهید مطهری است که کاملا برگرفته از روح قرآن، دین پیامبر و شیعه نبوی و علوی است.
بیش از ٣٨ سال از زمان شهادت استاد مطهری میگذرد. به نظر شما میراث سیاسی شهید مطهری در جمهوری اسلامی چیست؟
ببینید نخستین نکتهای که باید به آن توجه کرد این است که این میراث سیاسی مبتنی بر یک روش فلسفی و عقلانی است. مرحوم مطهری در مواجهه با مسائل سیاسی و اجتماعی کاملا از یک روش عقلانی تبعیت میکرد، لذا نخستین ویژگی شهید مطهری را میتوان عقل گرا بودن او دانست و این نخستین میراثی است که ایشان در کشور بر جای گذاشته است. دومین ویژگی استاد مطهری، اعتقاد به تهذیب و پاکسازی دین باوری و اعتقادات خرافی و نوعی بازنگری و بازاندیشی در دین بود. ایشان معتقد بود که برخی باورها، اعتقادات و اندیشههای دینی مسخ شده است و مصداق این سخن امیرالمومنین (ع) در دوران اموی است که پوستین وارونهای است که امروز اسلام بر تن کرده و با روح دین پیامبر (ص) سازگاری ندارد. بنابراین، دین باوری مبتنی بر تحلیل دین، دومین ویژگی ایشان است. دینی که در نص صریح کلام وحی و قرآن جاری است. افراد زیادی در طول تاریخ از خلفا و عالمان دینی به روایات مراجعه کرده و بر اساس آن، از جامعه سیاسی ایده آل مسلمانی
صورتبندیهایی ارایه دادهاند. در صورتی که ماهیت صدور بخشی از این روایات قطعیت ندارد یا گوینده آنها مورد اطمینان نیست یا حدیث صحیح و قابل استناد نیست اما درمورد قرآن اینگونه نیست، قرآن کلام وحی است. لذا آنچه از نظر
شهید مطهری دین باور، در ساحت اجتماع موتور زندگی انسان میشود دین نبوی و دینی است که آموزههای آن برگرفته از کلام وحی است. به همین دلیل ایشان دغدغه و تاکید زیادی نسبت به آموزههای خرافی که در طول سالها شکل گرفته دارد و میگوید اینها همه پژواک یا افیون جامعه هستند که اصطلاح خاصی نیز در بیان مارکس و مارکسیستها است. آنچه مبنا است و بسیاری از نواندیشان دینی نیز به آن اشاره میکنند آن دین تاریخی است که در دوران تاریخی طولانی تا به امروز در اثر تعامل خلیفه یا سلطان با عالمان دینی شکل گرفته و ساخته و پرداخته شده است. شهید مطهری میگوید این باید تهذیب و پاکسازی شود. بنابراین دومین میراث او در ساحت اجتماع بعد از عقلگرایی، دین باوری اوست. سومین مساله نیز عدالتخواهی اوست؛ استاد مطهری معتقد است که عدالت مقیاس دین است. اگر کتاب «بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی» را بخوانید که در اوایل انقلاب انتشار آن به دلیل فضایی که در بین فقها و عالمان دینی در قم ایجاد کرد به مدت یک سال متوقف شد، میبینید که در همان صفحات اول میگوید- و این یکی از شاه بیتهای اندیشه او است- که عدالت مقیاس دین است، دین مقیاس عدالت نیست. به عبارت صریحتر، دینی که عدالت را تامین نکند در اصالت آن باید شک کرد و هر نوع عدالت دینی یا تئوری از سوی عالمان دینی که با ماهیت و روح عدالت ناسازگار باشد هیچ نوع پیام دینی ندارد. عدالتخواهی میراث دیگری است که از نظر مرحوم مطهری باید در بطن دین و بلکه به استناد سوره قریش که پیشتر ذکر کردم فراتر از آن باید مورد توجه قرار بگیرد. شهید مطهری معتقد بود که علت انحطاط جامعه دینی و جامعه اسلامی در طول تاریخ، این بوده است که درون انسان و بشر دچار یکسری نارساییها و ناهمسازیهای فکری و دینی او شود. به خاطر دارم که در یکی از شبهای اول انقلاب وقتی که شهید مطهری به تلویزیون آمد و مجری از او پرسید که حال که انقلاب به پیروزی رسید شما چه پیامی برای مردم دارید، ایشان آیهای از سوره مائده را خواند که به اعتقاد من امروز نیز میتواند سرلوحه رفتار دینی ما قرار گیرد: «الْیوْم یئِس الّذِین کفرُوا مِنْ دِینِکُمْ فلا تخْشوْهُمْ واخْشوْنِ» امروز دیگر به عبارت آیه قرآن، کفار همه مایوس شدند زیرا شما پیروز شدید اما از من بترسید. تفسیر شهید مطهری از آیه این است که در واقع آنچه باید از آن بترسید نفس امارهای است که انسان را بعد از به قدرت رسیدن و پیروزی به بلایایی پایانناپذیر مبتلا میکند و میگفت که باید بحث جهاد اصغر و جهاد اکبر را که در آموزههای دینی ما وجود دارد، تشریح کرد. او ادامه داد که جهاد با رژیم سلطنت حکم جهاد اصغر را داشت و امروز آنچه حیات انقلاب و انسان مسلمانی که علیه رژیم پهلوی قیام کرده را به خطر میاندازد نفس امارهای است که دوباره او را قدرت مدار و قدرت محور میکند و اگر قدرتی که کسب کرده براساس آن آزادیخواهی، عدالتخواهی، تحولخواهی و دینباوری غیرخرافی نباشد، دوباره همان مسیر گذشته تکرار میشود. بنابراین، شهید مطهری بر این نکته بسیار تاکید داشت.
اگر بخواهیم علاوه بر آزادی خواهی، عدالت خواهی، دین باوری و عقل گرایی که میراث شهید مطهری محسوب میشوند، ویژگی دیگری را برای ایشان بیان کنیم، به نظر شما آن ویژگی چیست؟
شاید بتوانیم بگوییم که این ویژگی انسان گرایی او است.
در واقع، ایشان به انسان اهمیت زیادی میداد زیرا معتقد بود که شاهبیت خلقت خداوند انسان است و همهچیز نیز برای انسان خلق شده است لذا آزادی، عدالت، مساوات، برابری، برادری و کرامت ذاتی او همه مولفههایی است که باید در هر حکومت فارغ از گرایش سیاسی و دینی مورد توجه حاکمان قرار گیرد. بنابراین اگر بخواهم پاسخ خود را جمعبندی کنم؛ اول، او به اصلاح دینی یعنی عقلانیسازی دین اعتقاد داشت و به دلیل همین عقلگرایی معتقد بود که باید به مدد عقل، دین تاریخی را از خرافات پاک کرد. دوم، معتقد به اصلاح اجتماعی بود که توسعه و پیشرفت را مدد میرساند. سوم، معتقد به اصلاح سیاسی بود که آزادی را تامین میکرد و چهارم، معتقد به اصلاح حقوقی انسان بود یعنی باید حقوق تعیین شود و در این صورت است که میتوان تکلیفی را بر او هموار و سوار کرد. بنابراین، تا زمانی که حقوق انسان تامین نشده که لازمه آن همان آزادی و عدالت است نمیتوان تکلیفی را برای او در نظر گرفت.
وجه تمایز شهید مطهری با سایر شخصیتهای انقلاب و شاگردان امام (ره) در چه بود؟
وجه تمایز خیلی روشن شهید مطهری نسبت به همنسلان خود او و شاگردان امام (ره) این است که شهید مطهری مثل خود امام (ره) تلفیق و ترکیبی در اندیشه خود از جنبه معنوی و اجتماعی داشت. یعنی نه معنویگرای صرف بود و نه سیاسیگرا و اجتماعیگرای صرف. این هنر تلفیق و ترکیب مثل خود امام (ره) و استاد ایشان ابن عربی، عارف، فقیه و فیلسوف معروف قرن هفتم که امام (ره) و شهید مطهری هر دو تحت تاثیر اندیشه او بودند، ترکیبی از جنبههای معنوی و اجتماعی را مدنظر داشت که در کمتر کسی دیده میشد زیرا تعدادی از همعصران شهید مطهری که شاگرد امام نیز بودند یا گوشه عزلت گزیدند و به درس و بحث و جنبههای معنوی دین پرداخته و از جنبههای اجتماعی غافل شدند یا به عرصه سیاست غلتیدند و جنبههای معنوی و اخلاقی را نادیده گرفتند. این ویژگی بسیار بارزی بود که شهید مطهری دارا بود. ویژگی دیگر، ذهن نقاد ایشان بود. به همین دلیل در پرورش شاگردان خود سعی میکرد قبل از اینکه ذهن او را انباشته کند کمک کند تا ذهن نقاد، پرسشگر و جستوجوگری پیدا کند. دیگر اینکه شهید مطهری معتقد به آزادی عقیده و بیان بود و سینه بسیار فراخی در شنیدن عقیده مخالف داشت. به طور مثال، در دهه ٥٠ اندیشه مارکسیسم در دانشگاه و جامعه بسیار رشد پیدا کرد لذا به خاطر عدالتطلبی و عدالتخواهی و تحولخواهی که تبلیغ میکرد حتی در بین بعضی از بچههای مذهبی در برخی محافل علمی و دانشگاهی نیز طرفدار پیدا کرده بود. اما در همین زمان مرحوم مطهری معتقد است کسانی که در حوزه علمیه تدریس میکنند باید با فلسفه مارکسیسم آشنا شوند و هم در دانشگاهی که خود نیز عضو هیات علمی آن بود یعنی دانشکده الهیات امروز دانشگاه تهران، تلاش میکند بنیان کرسی مارکسیسمشناسی گذاشته شود آن هم نه توسط یک مسلمان، بلکه پیگیری میکند تا فردی مارکسیسم مثل مرحوم آریان پور این کرسی را درس بدهد تا مسلمانان شرکت کنند و خود آنها درباره محکم یا سست بودن بنیان اندیشههای مارکسیسم و ویژگیهای آن قضاوت کنند. به همین دلیل بود که امام (ره) درباره ایشان میفرمایند «مطهری پاره تن اسلام و حاصل عمر من بود.» متاسفانه شهید مطهری پس از پیروزی انقلاب، عمر کوتاهی داشت و من باور دارم که در صورت حیات شهید مطهری، امروز که سالها از شکلگیری انقلاب گذشته و بعد از سپری شدن جنگ تحمیلی، در بسیاری از دیدگاهها و روشهای سیاسی که در قالب حکومت شکل گرفته، بازنگری میشد.
به نظر شما برخی شباهتسازیها با ایشان تا چه اندازه جواب داده است؟
شباهتسازیها همیشه وجود داشته است ولی بیشتر اوقات قیاس معالفارق بوده است. به طور مثال، کسی خود را به شکل شهید رجایی بروز میدهد و هشت سال کشور را مدیریت میکند اما هشتاد سال توسعه آن را به عقب میاندازد یا کسی در آستانه یک رقابت سیاسی- البته این قیاس کاملا معالفارق و تفاوت از زمین تا آسمان است- خود را به شهید بهشتی تشبیه میکند؛ کسی که درس حوزه را تا اجتهاد مطلق و درس دانشگاه را تا مقطع دکتری خوانده بود، دنیا را دیده بود و به چند زبان خارجی آشنایی داشت و با هر رقیب دینی و سیاسی دیگری در هر حد و قوارهای میتوانست مناظره کند. نسل ما شاهد این مناظرهها و بحثهایی که شهید بهشتی با مخالفان جمهوری اسلامی در دفاع از حقانیت آن انجام میداد، بود که اوایل انقلاب، به طور مستقیم از تلویزیون پخش میشد.
آیا امروز نیز این شباهتسازیها انجام میشود؟
بله، امروز هم این شباهتسازیها رایج است و همیشه نیز وجود داشته است اما واقعیت این است که اگر ما بتوانیم به گونهای شبیهسازی کنیم که نسل جدیدی که شهید مطهری را نشناخته و به آثار او دسترسی دارد بتواند الگویی از نسل ما که هم شهید مطهری و هم این نوع افراد هم نسل خود را درک کردهایم، پیدا کند که تا حدود قابل توجهی- نمیگویم مطلق- بتواند اندیشه ایشان را بشناسد، اگر چنین چهرههایی شناخته شوند و به نسل جوان معرفی شوند حتما آرای شهید مطهری بهتر میتواند در بین نسل جوانی که سی یا چهل سال با او و دیدگاه او فاصله دارد، جا باز کند. اتفاقا من میخواهم از شخصی نام ببرم که معتقدم بسیار تحتتاثیر اندیشههای شهید مطهری است و میتواند برای نسل امروز ما تا حدودی نقشی را بازی کند که خود شهید مطهری برای نسل ما قبل از انقلاب ایفا میکرد. من شباهت زیادی بین شهید مطهری و محمد سروش محلاتی میبینم و معتقدم جوان امروز اگر بخواهد شهید مطهری و شهید بهشتی را به خوبی فهم کند، سروش محلاتی میتواند برای او الگوی بسیار خوبی باشد و تا حدودی همسانسازی دور از واقعیتی نیست. البته کسان دیگری نیز هستند اما ایشان بیشتر رسانهای شده و در محافل دانشگاهی و غیردانشگاهی نیز حضور فعالی دارد. البته بین جامعیت علمی شهید مطهری و سروش محلاتی، فاصله وجود دارد اما دغدغههای مرحوم مطهری امروز در
سروش محلاتی وجود دارد. خود او نیز شاگرد شهید مطهری بوده و در دستگاه فکری ایشان بالیده شده است و کاملا یک فهم عصری و امروزی از دین و باورهای دینی دارد لذا میتواند الگوی بسیار خوبی برای نسل جوان باشد. اما باید مواظب باشیم در دام این الگوسازیهای پوپولیستی که امروز اتفاق میافتد، گرفتار نشویم و با توجه به واقعیات و با بصیرت بیشتری الگوها را انتخاب و معرفی کنیم. البته خوشبختانه نسل جدید ما نسلی است که خوب میفهمد و میتواند به درستی تمایزها را تشخیص دهد.
آموزههای استاد مطهری در کدام نحله سیاسی بیشتر مورد توجه قرار گرفته است؟
برای پاسخ به این سوال باید تقسیمبندی مدرن و قدیم را انجام دهیم، همان چیزی که در بحثهای قبلی تا حدودی به آن اشاره کردم. در تقسیمبندی مدرن و جدید، ما سه اسلام یا سه نوع صورتبندی داریم که ماهیت اندیشه سیاسی را شکل میدهد؛ یکی، اسلام سیاسی- انقلابی است، دیگری اسلام اصلاحی و سومی اسلام نوگرا و نواندیشانه است. من معتقدم که در این تقسیم بندی، شهید مطهری در گروه اسلام اصلاحی یا احیاگر قرار میگیرد زیرا استاد مطهری نگاهی کاملا اصلاحطلبانه و رویکردی احیاگرانه به دین داشت. اما اگر بخواهیم تقسیمبندی غیرمدرن و سنتی را در نظر بگیریم باید بگوییم از آنجا که شهید مطهری پرورش یافته حوزه علمیه بود مکتب فکری و سیاسی ایشان بین حوزه قم، نجف و خراسان و اصفهان ذیل کدام مکتب دینی قرار میگرفت. ایشان البته اساتید زیادی داشت اما من معتقدم که شهید مطهری بیشتر پرورش یافته مکتب قم و اصفهان است زیرا فقه و فلسفه را دوشادوش یکدیگر دنبال میکرد. شاید از بارزترینها در این زمینه در بین عالمان متاخر قبل از انقلاب، مرحوم آیتالله منتظری، مرحوم آیتالله غروی و تا حدود بسیار زیادی خود امام(ره) بودند که استاد آنها محسوب میشد. به این دلیل که این بزرگان، علاوه بر فراگیری فقه، فلسفه را نیز که در حوزه علمیه قم جدی گرفته نمیشد، کاملا آموخته بودند به علاوه اینکه کار دیگری انجام دادند که شاید بر دیدگاه سیاسی آنها تاثیر زیادی گذاشت و آن توجه به نهجالبلاغه بود که میراث مکتب اصفهان و آمیرزا رحیم ارباب، استاد آنها به شمار میآمد. آیتالله منتظری و آیتالله مطهری، توحید، اخلاق و سیاست را از فرازهای نهجالبلاغه فرا گرفتند. این آمیختگی فقه و فلسفه و توجه ویژه به نهجالبلاغه از این دو بزرگوار شخصیتهایی ساخته بود که تفکرات و اندیشههای سیاسی آنها با برخی همعصران و همشاگردیهایشان که بعضی از آنها جزو علمای بزرگ امروز هستند، متفاوت بود.
کدام آموزههای ایشان در ٣٨ سال پس از انقلاب مورد غفلت قرار گرفته است؟
اگر برگردیم به مباحثی که گفتیم، معتقدم که نخستین چیزی که باید مورد توجه قرار بگیرد و شهید مطهری نیز بسیار بر آن تاکید داشت، آزادی بیان و عقیده است که متاسفانه تا حد زیادی نادیده گرفته شده است. دومین آموزه ایشان که مورد غفلت قرار گرفته بحث چگونگی تعلیم و تربیت و پرورش انسان مسلمان است که لازمه آن تغییر نظام تعلیم و تربیت است. زیرا نظام آموزش ما مبتنی بر آزمون و حافظه است اما شهید مطهری نگاه دیگری داشت و معتقد بود که خروجی نظام تعلیم و تربیت باید انسانی باشد –چه مسلمان و چه غیرمسلمان- که زیست انسانی و اخلاقی داشته باشد و لازمه آن، این است که در درجه اول، نظام تعلیم و تربیت کاملا بر یک نوع مدارا و تسامح دینی مبتنی باشد و بتواند حقوق دیگران را به رسمیت بشناسد. به همین دلیل در کتاب «نظام حقوق زن در اسلام» شهید مطهری میتوان کاملا این جلوه بارز مساوات و برابری را دید. شهید مطهری معتقد بود که خداوند، برای هر انسان با هر دین و گرایشی، حقوقی را تعریف و تکالیفی را نیز برای او تعیین کرده است. بنابراین، تغییر نظام تعلیم و تربیت با آزادی بیان و عقیده و در نهایت، آگاهسازیهای عملی که بسیار مورد غفلت قرار گرفته است. در این زمینه ما در جمهوری اسلامی بسیار کلیگویی کردهایم اما نتوانستهایم آگاهیهای عملی را به طور جدی شکل داده و آن را مبنا قرار دهیم. اگر نظام حکومتی ما به این سه مسالهای که واقعا دغدغه شهید مطهری بود و مورد غفلت واقع شده، برگردد و در آنها بازبینی کند، حتما میتواند جامعه را به کمال مطلوبی برساند که هم دغدغه مطهری و هم دغدغه همه انبیا و اولیای الهی بوده و هم روح قرآن نیز بر آن استوار است.
روزنامه اعتماد