فرهنگ امروز/ اعظم پویان: اینجا دبستان «رشد» روستای «گادکوه» در شهرستان ایذه است. بیشک یکی از صعبالعبورترین و دور از دسترسترین مناطق عشایری خوزستان، روستای گادکوه است که در مرز استان چهارمحالوبختیاری واقع شده و فاصله آن تا نزدیکترین منطقه حداقل یک شبانهروز پیادهروی، آن هم در یک مسیر سخت و کوهستانی است. آنچه این روستا را از سایر مناطق متمایز میکند این است که با شروع فصل سرما و بهواسطه اولین بارش برف ارتباط این روستا با مناطق همجوار به طور کامل قطع میشود و هیچگونه اخبار و اطلاعاتی به این روستا و برعکس به بیرون مخابره نمیشود؛ بنابراین اهالی روستا ناچارند مایحتاج خودشان را تا قبل از شروع این وضعیت تأمین کنند. آموزگار مدرسه این روستا یک نیروی بسته حمایتی است که از طرف یکی از شرکتهای طرف قرارداد با آموزشوپرورش به این منطقه اعزام شده و با حقوقی ناچیز یا بهتر بگویم گاهی بدون حقوق و تنها از روی علاقه این مسئولیت را پذیرفته است. وی در فصل زمستان در کنار اهالی خونگرم و صمیمی روستا زندگی میکند و به امر تعلیم و تربیت دانشآموزان محروم این منطقه میپردازد. برایم از ماندن در سرمای زیر صفردرجه و زندگی در چادری میگوید که روزها کلاس درسش است و شبها خوابگاهش. علیرغم جوانیاش دچار بیماریهای جسمی ناشی از تحمل زیاد سرما شده است. بچههای مدرسهاش را دوست دارد، اما امکان ماندن در این روستا دیگر برایش وجود ندارد. از ابتدای سال تحصیلی تا فروردین ماه فقط ٤٠٠ هزار تومان دریافتی داشته و شرایط اقتصادی که این روزها میگذراند، ناگزیر عزم او را برای رفتن جزم کرده است. میگوید: «باوجود اینکه مثل سایر معلمها از صبح شنبه تا غروب چهارشنبه در کلاس تدریس میکنم و حتی ماههایی از سال به دلیل برفگیرشدن جادهها و مسدودبودن مسیر، ناگزیرم هفتهها در این روستا دور از خانواده خودم بمانم، اما نه حقوق مشخصی دارم و نه مشخص هست زیر نظر کدام ارگان کار میکنم».
انگیزهای که از دست میرود
متأسفانه هیچ خدمتی در این روستا صورت نگرفته و اهالی صبور و کمتوقع این روستا از امکانات اولیه جاده، برق و تلفن محروماند. هرچند مردم این روستا فرصت محرومیت را مغتنم شمرده و با کشت غلات و پرورش دام و طیور در خیلی از بخشها خودکفا شدهاند، اما دغدغه این روزهایشان تحصیل کودکان معصومشان است. تنها خدمتی که به این روستا شده افتتاح یک مدرسه توسط آموزشوپرورش عشایر خوزستان و منطقه ایذه است که آن هم با نیروی بسته حمایتی تأمین شده است. با وضعیت جغرافیایی موجود در این منطقه و سبک زندگی کوچنشینی که اهالی دارند و البته نبود امکانات اولیه عبورومرور، هیچ نیروی رسمیای قادر به همکاری و خدمت در این منطقه نیست.
معلم روستای «گادکوه» از روزهای اولی میگوید که برای تدریس به این مناطق آمده بود. سربازمعلم بود. بعد از تمامشدن سربازیاش با وجود داشتن حرفه دیگر، به دلیل علاقهای که به حال و هوای درس و کلاس و مدرسه پیدا کرده بود، شغل معلمی را برای ادامه مسیر زندگیاش انتخاب میکند اما شرایط جغرافیایی این منطقه از یکسو و شرایط اقتصادی و مبهمبودن آیندهاش، تمام انگیزهاش را برای ماندن و ادامهدادن گرفته است. میگوید: «با هزینه خودمان رفتهایم و خواندهایم و تجربه کسب کردهایم. سختیهای زیادی را تحمل میکنیم و حالا آموزشوپرورش به دنبال گرفتن افراد جدید است تا با آزمون بیایند و تدریس کنند. هیچکسی به این مناطق نمیآید حداقل انتظارمان این است که روی خود ما سرمایهگذاری و جذبمان کنند. سال تحصیلی را که به پایان میرسانیم، نمیدانیم سرنوشتمان چه میشود. با وجود این سختیها، اگر شرایط کمی بهتر میشد، واقعا میماندم و تدریس میکردم؛ اما الان شرایط اقتصادی اجازه نمیدهد بمانم».
مهمترین دغدغه آقامعلم مرزنشین
از ابتدای سال تحصیلی تاکنون سه جا با اهالی کوچ کرده است تا مبادا دانشآموزانش از درس عقب بمانند. از حال و روز معلمهایی میگوید که در مناطق صعبالعبور تدریس میکنند. «در این مناطق عشایری کسی سواد خواندن و نوشتن ندارد و وقتی به آینده دانشآموزانم در این مناطق فکر میکنم که میتوانند بخوانند و بنویسند و برای خودشان کسی شوند لذت عمیقی همه وجودم را میگیرد؛ اما شرایط شغل معلمی در این نوع مناطق جغرافیایی روح آدم را آزرده میکند». یکی از مهمترین دغدغه این روزهای آقای معلم وضعیت تغذیه و پوشاک دانشآموزانش است. پیش از این برای این دانشآموزان تغذیههایی میرسید که دیگر نیست. میگوید: «بیشتر بچههای اینجا دچار سوءتغذیه هستند. دانشآموز من صبح نان خشک میخورد و به کلاس میآید تا درس یاد بگیرد و من بین کلاس میبینم که کاملا ضعف کرده و نمیتواند به درس من گوش دهد. این صحنهها آزارم میدهد و دلم میخواهد برایشان کاری کنم، اما افسوس». از روزهای برفی میگوید که دانشآموزش حتی لباس گرم برای پوشیدن ندارد و در کلاس مدام میلرزد. گلایه فرهنگیان از شرایط مالی و میزان حقوقها بحث تازهای نیست و این قشر تقریبا در تمام دولتها مظلوم واقع شده است، اما شرایط برای همه معلمان یکسان نیست همانطور که شرایط تحصیل برای همه دانشآموزان یکسان نیست. در شرایطی که مناطق مرزی کشور بیشترین بار فقر و محرومیت را تحمل میکنند و از سوی دیگر حساسترین نقاط جغرافیایی کشور به لحاظ امنیتی هستند، توجه به کیفیت آموزش و تحصیل در این مناطق، از الزامات توسعه و عدالت آموزشی در کشور است. مناطق مرزی کشور صرفا مبادی ورود و خروج نیستند، بلکه دروازههای امنیت جغرافیایی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی هر کشوری هستند. مدتهاست که جای خالی روشهای انگیزشی برای ماندن معلمان در مرزهای کشور و مناطق صعبالعبور و محروم در نظام آموزشوپرورش دیده میشود. پیامد این کمتوجهی افزایش بازماندگی از تحصیل برای کودکانی است که شوق یادگیری دارند، اما معلم و کلاسی برای آموختن ندارند و در نهایت همین منشأ آسیبهای اجتماعی است که این روزها در مرزهای کشور شاهد آن هستیم.
مروری بر تغییرات محتوایی و ساختاری نظام آموزشی
دومینوی کیفیت نظام آموزشی
طیبه موسوی. دبیر و پژوهشگر
در این مقاله تحول در ساختار نظام آموزشی کشور در سه مقطع ١٣٧٠، ١٣٨٥ و ١٣٩١ بررسی میشود. در کنار مشکلات مختلف، تحول در ساختار نظام آموزشی یکی از علل مهم مشکلات آموزشی کشور است. بیثباتی در نظام آموزشی را میتوان و باید متوقف کرد. این مقاله پیامد بیثباتی را بررسی میکند و راهکاری برای اصلاح آن ارائه میدهد. در اهمیت کیفیت نظام آموزشی نیازی به سخنگفتن نیست، سرنوشت امروز و فردای هر کشوری به کیفیت تعلیموتربیت کودکان و نوجوانان آن کشور بستگی دارد. آموزشوپرورش بدونتردید بزرگترین نهاد آموزشی کشور است و کیفیت تعلیموتربیت وابستگی کامل به کیفیت آموزشوپرورش رسمی کشور دارد. در مورد علل کیفیت نامطلوب آموزشوپرورش فرضیههای مختلفی مطرح است. بسیاری حقوق ناکافی معلمان را ریشه مشکلات کنونی میدانند و معتقدند حقوق معلمان باید به میزانی افزایش یابد که معلم دغدغهای به جز تدریس نداشته باشد و بهترین نیروهای کشور جذب وزارت آموزشوپرورش شوند. در همین راستا افزایش بودجه آموزشوپرورش برای افزایش حقوق معلمان و افزایش برنامههای فوقالعاده و ارتقای کیفیت مدارس شرط بهبود وضعیت آموزشی بیان میشود. عدهای دیگر وضعیت درآمدی فارغالتحصیلان دانشگاهی و بیکاری فارغالتحصیلان را علت افت تحصیلی دانشآموزان میدانند. جدا از صحت یا نادرستی فرضیههای فوق، مشکلی اساسی پس از قبول این فرضیهها به وجود میآید. فرض کنید حقوق معلمان، کسر بودجه آموزشوپرورش، وضعیت فارغالتحصیلان دانشگاهی و... علت اصلی کیفیت کنونی نظام آموزشی کشور باشد. این فرضیهها راهکاری کوتاهمدت برای برونرفت از وضعیت کنونی نمیدهند و دست سیاستگذاران را برای تغییر بسته نگه میدارد. در کنار سیاستهای بلندمدت باید سیاستهای کوتاهمدت ارائه شود تا روزنههای امید برای دستیابی به وضعیت بهتر، سیاستمداران را برای توجه بیشتر به نظام آموزشی معطوف کند.
تغییرات نظام آموزشی کشور
از سال ١٣٠١ تا ١٣٤٥ نظام آموزش رسمی کشور به دو دوره شش سال ابتدایی و شش سال متوسطه تقسیم شد. در سال ١٣٤٢ تصمیم گرفته شد پس از ٤٠ سال، نظام آموزشی مورد بازنگری قرار گیرد و به سه دوره پنج سال ابتدایی، سه سال راهنمایی و چهار سال دبیرستان تغییر یابد. از سال ١٣٤٥ نظام جدید برای ٢٥ سال بدونتغییر باقی میماند تا اینکه در سال ١٣٧٠ (سه سال پس از پایان جنگ) تغییر عمده در نظام آموزشی به وقوع میپیوندد. علاءالدین کیا (مدیر هماهنگی امور پژوهشی پژوهشگاه مطالعات آموزشوپرورش) علت این تغییر را تحولات جمعیتی میداند. با رشد سریع جمعیت که از اواخر دهه ١٣٥٠ در ایران به وقوع پیوسته بود، تعداد افراد دارای مدرک دیپلم از دومیلیون نفر در اوایل دهه ٧٠ به پنجمیلیون نفر تغییر یافت و دانشگاهها ظرفیت پذیرش اینهمه فارغالتحصیل را نداشتند. لزومی نداشت همه دانشآموزان دیپلم بگیرند بنابراین نظام سالی- واحدی در مقطع دبیرستان اجرا شد. در این نظام جدید اخذ مدرک دیپلم به جای ١٢ سال نیازمند ١١ سال تحصیل شد و تنها کسانی مجبور به گذراندن ١٢ سال تحصیل بودند که قصد داشتند در دانشگاههای کشور ادامه تحصیل دهند. برای این گروه از دانشآموزان گذراندن یکسال دوره پیشدانشگاهی الزامی بود. این تغییر که در شورایعالی آموزشوپرورش مصوب شده بود بهطور خواسته و ناخواسته تغییرات عمیقی در کیفیت تحصیل، هزینههای نظام آموزشوپرورش، فضای فیزیکی مدارس و زندگی آتی جوانان کشور بهجا گذاشت. بخشی از دانشآموزان تصمیم گرفتند به اخذ مدرک دیپلم
(١١ ساله) بسنده و سودای تحصیل در دانشگاه را از سر بیرون کنند و دیگر به راحتی نمیتوانستند در تصمیم خود تجدیدنظر کنند. در نظام جدید، مدارس پیشدانشگاهی راهاندازی و از دبیرستان جدا شدند. آموزشوپرورش در بسیاری از مناطق با کمبود فضای آموزشی در دوره پیشدانشگاهی و مازاد فضای آموزشی در دوره دبیرستان روبهرو شد. مدارس پیشدانشگاهی در کلانشهرها بهسرعت بوی تجاری گرفتند زیرا دانشآموزان علاقهمند به دانشگاه در آن حضور داشتند و خانوادهها حاضر بودند هر هزینهای را بپردازند تا احتمال ورود به دانشگاه فرزندانشان را افزایش دهند. کتب دوره پیشدانشگاهی کاملا تغییر کرد و بسیار سختتر از چهارم دبیرستان نظام قدیم شد و برخی از دروس و مفاهیم سال اول دانشگاه به دوره پیشدانشگاهی انتقال یافت. معلمانی که از حقوق خود ناراضی و با مشکلات عدیده اقتصادی دستوپنجه نرم میکردند مجبور بودند علاوه بر شرکت در کلاسهای ضمنخدمت، هرسال درس و سؤالات جدیدی را برای هر جلسه طراحی کنند زیرا جزوه و سؤالات آزمونهای سال پیش قابل استفاده نبودند. حجم کار زیاد، آمادگی قبل از تدریس و فعالیتهای ضمن تدریس و پس از آن موجب شد تا تعداد محدودی از معلمان رسمی دبیرستان در پیشدانشگاهی تدریس کنند. از دیگر معایب نظام جدید (١٣٨٥-١٣٧٠) برهمزدن پیوستگی دوره دبیرستان و ازبینرفتن کارکردهای اجتماعی نهاد مدرسه بود. در نظام قبلی دانشآموز چهار سال دوره دبیرستان را در یک محیط آموزشی تجربه میکرد. معلم، مدیر، ناظم و همکلاسیها در طول چهار سال با ویژگیهای یکدیگر آشنا میشدند و رابطه عاطفی بین آنها شکل میگرفت. معلمی که سال چهارم را تدریس میکرد، احتمالا در سالهای قبل نیز تجربه تدریس به همان دانشآموزان را داشت، اما در نظام جدید معلمان پیشدانشگاهی در سال آخر به دانشآموزانی تدریس میکردند که برای اولینبار آنها را در کلاس خود میدیدند. دانشآموزان نیز در سال کنکور که سالی پر از اضطراب همراه با ترس است، با کادر آموزشی و همکلاسیهای جدید روبهرو میشدند. دبیرستان که یکی از کانونهای ارتباطی قوی برای همه دوران زندگی بود، کارکردهای خود را از دست داد.
بازگشت به نظام پیشین
پس از یک دهه مشکلات نظام جدید آشکار شد. اعطای مدرک دیپلم به دانشآموزانی که ١١ سال درس خوانده بودند با استانداردهای جهانی کاملا مغایر بود. در همه کشورها دیپلمه فردی بود که ١٢ سال تحصیل کرده باشد. در سال ١٣٨٥ مجددا پیشدانشگاهی حذف و دوباره دبیرستان چهارساله شد. مدارس پیشدانشگاهی در دبیرستانها ادغام شدند. هرچند دوره پیشدانشگاهی بهطور رسمی منحل شد اما تفکیکهای ساختاری در نظام آمورشی رخ داده بود و ادغام رسمی دیگر نتوانست یکپارچگی تدریس در سالهای دبیرستان را بازگرداند. تدریس کلاسهای پیشدانشگاهی را همچنان دبیران غیررسمی آموزشگاههای خصوصی برعهده داشتند.
انقلاب سال ١٣٩١ در نظام آموزشی کشور
هنوز تن رنجور نظام آموزشی از گسستگی و پیوستگی دوران دبیرستان التیام نیافته بود که ناگاه گردبادی عظیم هر سه دوره نظام آموزشی را در هم پیچاند. اگر در تغییر سال ١٣٧٠ فقط انتهای نظام آموزش رسمی تغییر یافته بود، در سال ١٣٩١ تمامی مقاطع تحصیلی تحتتأثیر شدید آن قرار گرفتند. نظام آموزشی ٣,٣.٦ احراز شد. دانشآموزان کلاس پنجم یکسال دیگر باید در مدارس ابتدایی درس میخواندند و معلمان دوره راهنمایی باید بهاجبار به مدارس ابتدایی منتقل میشدند. در دوره ابتدایی یک معلم همه دروس را تدریس میکند و دوره راهنمایی هر معلم تدریس یک درس را برعهده دارد. چگونه ممکن بود دبیر ادبیات یا ریاضی را به ابتدایی انتقال داد. دبیران دوره راهنمایی ورود به دوره ابتدایی را نوعی تنزل رتبه دانسته و با آن مخالف بودند. بهاینترتیب کمبود نیروی انسانی هم در دوره ابتدایی و هم در دوره راهنمایی مشاهده شد. آموزش کتب ششم مشکلات مختلفی را برای مدارس ابتدایی پدید آورد. مدارس ابتدایی باید پذیرای دانشآموزان جدید میشدند و مدارس راهنمایی بخشی از ظرفیت خود را خالی یافتند، اما مشکلات انقلاب آموزش سال ١٣٩١ به موارد گفتهشده محدود نمیشد. دانشآموزان پایه ششم پا به سن بلوغ میگذاشتند و با بچههای کلاساولی در یک مدرسه بودند. در نظام قدیم بچهها قبل از سن بلوغ در یک مدرسه و بچههای بالغشده در مدارس راهنمایی بودند. اولیای مدارس با مشکل عدم تجانس سنی روبهرو شدند و راهکارهای مختلفی در پیش گرفته شد. ساعت زنگ تفریح اول تا سوم از زنگ تفریح بچههای چهارم تا ششم جدا شد و در برخی مناطق مدارس دوره اول و دوم ابتدایی را از یکدیگر جدا کردند. این مشکلات در سال ٩٤ میان متوسطه اول و دوم شاید بیش از دوره ابتدایی رخ داد. انتقال دبیران میان پایه اول و دوم موجی از مشکلات را برای معلمان و مدیران و ادارات به وجود آورد. متوسطه دوم با مازاد و متوسطه اول با کمبود نیرو مواجه شد. معلمان دبیرستان بههیچوجه تمایل نداشتند وارد مدارس راهنمایی شوند و بهاجبار دبیران مازاد دبیرستان را به مقاطع راهنمایی و در برخی مناطق به دوره ابتدایی منتقل کردند. آثار مخرب این تغییر در آبان ٩٤ پدیدار شد. مدیرانی که میزبان نیروهای مازاد بودند اکثرا شاکی بودند. آنان از مسئولان درخواست مجوز برای گرفتن نیروهای آزاد حقالتدریس را داشتند. مسئولان مناطق هم برای اینکه مدارس دولتی از دانشآموز خالی نشود، مجوزها را دادند. در این تغییرات مدارس غیرانتفاعی که از ثبات بیشتری برخوردار بودند حسابی سود بردند. خانوادهها از آشفتگی مدارس کلافه شده بودند. هزینههای مالی و غیرمالی نظام ٦-٣-٣ بر پیکره نظام آموزشوپرورش آنچنان عظیم است که تا سالیان آتی هنوز ادامه خواهد داشت. باید به بیثباتی نظام آموزشی پایان داد. ثبات، شرط اصلاح و بهبود است. تغییر در نظام آموزش زندگی یکایک مردم کشور را تحتتأثیر قرار میدهد. تغییرات بزرگ را باید مشروط به شرایط سخت کرد. شورایعالی آموزشوپرورش نهادی است که میتواند ساختار نظام آموزش کشور را دگرگون کند، اما رئیس این شورا رئیسجمهور است؛ شورایی که عملا در درون آموزشوپرورش است. پیشنهاد مشخص این است که مجلس شورای اسلامی تغییر در نظام آموزشوپرورش را برای دو دهه و تغییر در محتوای کتب را برای یک دهه ممنوع و بازنگری در ساختار را هر ٢٠ سال یکبار و تغییر در محتوای کتب آموزشی را هر ١٠ سال یکبار مجاز اعلام کند.
روزنامه شرق