به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه شرق ؛ فردریک جیمسون، فیلسوف و نظریهپرداز سیاسی معاصر، در یکی از مقالاتش جملهای را نقل میکند که بعد از آن بارها دستبهدست شد: «تصور پایان جهان بهمراتب آسانتر از تصور پایان سرمایهداری است». صاحب این جمله مارک فیشر (١٩٦٨-٢٠١٧) نویسنده، منتقد و نظریهپرداز فرهنگی است که ژانویه امسال در سن ٤٨سالگی خودکشی کرد. فیشر در دانشگاههای هال و وریک فلسفه خوانده بود، در کالج گلداسمیت دانشگاه لندن «فرهنگ دیداری» تدریس و با روزنامهها و مجلاتی چون وایر، گاردین، فاکت و چند نشریه مهم دیگر نیز کار میکرد. بااینحال، فیشر یکی از بلاگرهای شناختهشدهای بود که نظریات خود را برای اولینبار در اینترنت شکل داد. او نخستینبار از طریق مطالبی شناخته شد که از سال ٢٠٠٣ در وبلاگ خود با نام مستعار «k-punk» منتشر میکرد. فیشر در وبلاگش از فلسفه و سیاست رادیکال مینوشت تا فرهنگ و نقد زندگی روزمره، موسیقی، نقد فیلم و سریالهای تلویزیونی، فوتبال و درکل فرهنگ عامه، از اسپینوزا تا لاو کرفت، رماننویس آمریکایی، از نقد سیاستهای بلر و واکنش به عقبنشینی جریان چپ در بریتانیا تا مقالاتی انتقادی درباره مایکل جکسون. ازاینرو، بسیاری از منتقدان نظری و فرهنگی وبلاگ فیشر را یکی از موفقترین پایگاههای اینترنتی در زمینه نظریه فرهنگی میدانند. بااینهمه، فیشر همواره بر این باور بود که اینترنت فینفسه کافی نیست و وقتی ایدهها روی کاغذ میآیند و کتاب میشوند هنوز قدرتمندتر از هر دمودستگاه مجازی عمل میکنند. کارهای او مشخصا در زمینه فلسفه، نظریه انتقادی، سیاست رادیکال، نقد موسیقی و فرهنگ عامه بود. آثار او عبارتند از: «رئالیسم سرمایهدارانه: آیا بدیلی در کار نیست؟» (٢٠٠٩)، «اشباح زندگی من: یادداشتهایی درباب افسردگی، شبحشناسی و آینده ازدسترفته» (٢٠١٤) و «عجیب و وهمآور» (٢٠١٧).
فیشر در اواخر دهه ٢٠٠٠ اصطلاح «رئالیسم سرمایهدارانه» را برای توصیف وضعیت سرمایهداری در حوالی بحران مالی ٢٠٠٨ ابداع کرد. «رئالیسم سرمایهدارانه»، بهعنوان مفهومی فلسفی، برگرفته از مفهوم ایدئولوژی در نظام فلسفی آلتوسر و همچنین آرای اسلاوی ژیژک و فردریک جیمسون است. در نظر فیشر سرمایهداری نهتنها یگانه نظام اقتصادی و سیاسی مرئی در جهان است، بلکه امکان تخیل یک بدیل مناسب را نیز مسدود کرده است. این ادعا در کتاب «رئالیسم سرمایهدارانه: آیا بدیلی در کار نیست؟» به تفصیل بسط داده میشود. او در کتاب حاضر مدعی است این اصطلاح برای توصیف وضعیت ایدئولوژیک پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بسیار به کار میآید، وضعیتی که در آن منطق سرمایهداری حدود حیات سیاسی و اجتماعی ما را با تاثیرگذاری مستقیم بر حوزه آموزش، فرهنگ عامه، سبک زندگی، بیماریهای روانی و عناصر متکثر زندگی روزمره ترسیم میکند. در نظر او، نتیجه یکهتازی منطق سرمایه وضعیتی است که در آن شاید بتوان پایان جهان را تخیل کرد ولی پایان سرمایهداری را نه، حال آنکه اغلب غافل بودهایم سرمایهداری چگونه بر دید ما از پایان جهان تأثیر گذاشته و میگذارد. در نظر فیشر درون چارچوب سرمایهداری هیچ فضایی برای تصور اشکال جایگزین ساختارهای اجتماعی وجود ندارد، مضاف بر اینکه نسل جدید هم هیچ دغدغه و نگرانی از این بابت ندارد. فیشر بر این باور بود که «رئالیسم سرمایهدارانه» نوعی «هستیشناسی کسبوکار» را اشاعه داد و ماحصل آن شد اینکه هر چیزی باید مثل یک کسبوکار باشد، از آموزش تا بهداشت و درمان. بعد از انتشار این کتاب بود که اصطلاح ابداعی فیشر در متون انتقادی دیگر استفاده شد و واکنشهای بسیاری را برانگیخت. بحث کتاب حاضر، در اثر دوم فیشر، «اشباح زندگی من»، دنبال شد. او در این کتاب از اصطلاحی دیگر برای نقد وضع موجود استفاده میکند و میکوشد آن را در فضای عمومی نشر دهد: مفهوم اُنتولوژی (Hauntology) که برگرفته از نظام فلسفی ژاک دریدا است. دریدا این مفهوم را در «اشباح مارکس» (١٩٩٣) مطرح میکند: اُنتولوژی یا شبحشناسی (Hauntology) مفهومی است مرکب از دو واژه تسخیر اشباح (haunting) و هستیشناسی (ontology) که در زبان فرانسه درست مشابه هستیشناسی (Ontology) تلفظ میشود. دریدا با استفاده از همین تشابه کلامی، در تبیین عبارت مشهور «مانیفست کمونیسم» مارکس (شبحی در حال تسخیر اروپاست...) و با ارجاع به هملت دست به واسازی عقلمحوری فلسفه غرب میزند، شاید بتوان آن را با مسامحه «هستیشناسی قائم به شبح» نامید. شبح یک وجه پدیداری دارد، هم مادی است و هم غیرمادی: مسأله ﺑﺮ سر ﭼﻴﺰی اﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﻪ حاضر اﺳﺖ و ﻧﻪ غایب، نه هستی دارد و نه نیستی، ﺑﻠﻜﻪ ﭼﻴـﺰ ممکنی است که ﺷﺒﺢوار در حدفاصل اینها در رفتوآمد است. بنابراین هیچگونه ﻫﺴﺘﻲشناسی نمیتواند از ﻋﻤﻠﻜﺮد آن سر دربیاورد و به شبحشناسی یا «شناخت نوعی پدیده شبحوار» نیاز داریم. فیشر از مفهوم اُنتولوژی (Hauntology) برای توصیف وضعیتی استفاده میکند که در آن آینده ازدسترفته مدرنیته، فرهنگ معاصر را جنزده کرده است. این مفهوم در کار فیشر موضوعی است برای تحلیل «آینده ازدسترفته» و «امر غریب»، برای توصیف آیندهای که هرگز نخواهد رسید. کتاب دوم فیشر، این ایده را از طریق منابعی فرهنگی مثل موسیقی، فیلم و رمان به کار گرفت. کتاب سوم، «عجیب و وهمآور» که اندکی پس از مرگ فیشر منتشر شد، در ادامه دغدغهها و دلمشغولیهای دو کتاب قبلی است. فیشر پیش از مرگش روی کتابی کار میکرد که عنوان عجیبی داشت: «کمونیسم گزنده» (Acid Communism). این کتاب درگیر تسویهحساب با ایدهها و افکار ضدفرهنگی دهه شصت میلادی است.
آرای فیشر از یکسو در نوسان بین زیباشناسی و سیاست و از سوی دیگر بین نقد و کنشگری بود. در سالهای اخیر او بهعنوان چهرهای مردمی، نظریهپرداز فرهنگی و سخنرانی کاریزماتیک شناخته میشد. کتابهای او، خلاقیتش در استفاده از اصطلاحاتی خاص برای مقابله با وضع موجود، فعالیتهایش در مقام روزنامهنگار و کنشگر سیاسی از او چهرهای مثالزدنی ساخت. فرم مداخله او در وضع موجود میتواند برای بسیاری از کنشگران جوان در جهان سوم راهگشا باشد. درمجموع، ماحصل کنش نظری فیشر را میتوان در تاکید و اصرار استعاری او بر «خروج از دژ خونآشام» سرمایهداری جست که تنها با حرکت «در فضای رفاقت و همبستگی» ممکن است. فیشر از دوران بوش- بلر بهبعد بیش از همه بر نیاز به یک جهش ایمانی از «فردگرایی سرمایهدارانه» به «عمل کمونیستی و جمعی» تأکید داشت.