به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر ؛ اولین پیش نشست کنگره بین المللی توسعه و تعالی علوم بر پایه عقلانیت وحیانی (با تاکید بر اندیشه های علامه جوادی آملی) و با موضوع توسعه و تعالی علم سیاست و اخلاق در پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامی قم برگزار شد. در این نشست حجت الاسلام و المسلمین نجف لکزایی به سخنرانی پرداخت.
لکزایی با اشاره به اینکه علوم سیاسی موجود دچار بحران است، گفت: این بحران باید از منظر علامه جوادی آملی ریشه یابی شود و راهکارهای حل آن استخراج شود. یکی از نکاتی که ایشان می فرمایند این است که علم سیاست موجود بحث خود را از «الانسان مدنی بالطبع» شروع می کند و نتیجه این می شود که مستقیم می رود به سراغ جامعه. در حالی که حکمت متعالیه بحث را از «الانسان ناقص» شروع می کند. در سیاست متعالیه قبل از اینکه به دولت و جامعه برسیم، بحث خانواده مطرح می شود و قبل از آن بحث خود فرد مطرح می شود. اگر خدا هم در زمین خداست و هم در آسمان، باید در اینجا تاثیر خود را بگذارد.«الانسان ناقص» بر اساس تقسیم چهارگانه است که موجودات ناقص موجوداتی هستند که برای به کمال رسیدن نیازمندی هایی دارند که خود قادر به تامین این نیازها نیستند و باید منبعی بیرون از آنها به کمک شان بیاید. راه رفع این نقص عقلانیت وحیانی است.
عضو هیئت علمی و دانشیار گروه علوم سیاسی دانشگاه باقر العلوم افزود: علامه جوادی آملی می فرمایند بنابراین در علوم انسانی آن کسانی که حیوان و انسان را مساوی تلقی می کنند و با آزمایش بر روی موش ها به نتایجی می رسند و آن را بر انسان تطبیق می دهند، از اساس و بنیاد اشتباه حرکت می کنند. انسان تمایز اصلی از حیوان دارد. چراکه در انسان بیش از طبع عوالم دیگری هم در وجود خود دارد که باید آن ها را به فعلیت برساند تا از نقص رها شود.علوم انسانی اگر می خواهد مشکلات بشر را حل کند، باید از نیازهای طبیعی بشر فراتر برود. اگر فقط در سطح نیازهای حیوانی و طبیعی انسان ماندیم، به باغ وحش های منظم می رسیم. نظم دارد ولی باغ وحش است. در اینجا امنیت وجود ندارد، سلطه و تبعیض وجود دارد. آنهایی که قدرت بیشتری دارند بر آنهایی که قدرت کمتری دارند اعمال سلطه می کنند. متاسفانه می بینیم دغدغه علوم سیاسی رایج صرفا قدرت است. چگونه قدرت را تصرف کنیم، چگونه آن را نگه داریم و چگونه آن را افزایش دهیم! دغدغه این است.
رئیس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی ادامه داد: علوم سیاسی طبیعی چون وارد عالم مثال نمی شود می گوید هدف وسیله را توجیه می کند. می گوید در علوم سیاسی با اخلاق و عدالت نداریم. چون اصلا اعتقاد ندارد که باید وارد این حوزه ها بشود. اصلا در مبانی چنین چیزهایی را برای خود تعریف نکرده است.علوم سیاسی اگر وارد عالم عقل به معنای دقیق کلمه که « العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» است بشود، به این نتیجه می رسد که رهبری جز برای رهبران الهی شایسته نیست. شان سیاست می شود یکی از شئون نبی، امام و ولی. این است که امام می فرمود تصور ولایت فقیه باعث تصدیقش می شود. یعنی اگر کسی معارف دینی را به درستی تصور کند و عوالم وجود را به درستی تصور کند و انسان شناسی اش درست شود، سیاست و رهبری دینی برای عبور از نقص و رسیدن به عالم مثال و عالم عقل برای او بدیهی می شود.
حجت الاسلام لکزایی اضافه کرد: علوم انسانی رایج دنیا نقطه شروعش «الانسان ناقص» نیست، بلکه نقطه شروع آن «الانسان کامل» است. اومانیسم همین است. یعنی انسان خودبسنده و خودسامان است. نیازهایش را خودش می شناسد و خودش می تواند آن را تدبیر کند. لذا علامه جوادی می فرماید از این خودبسندگی نوعی مردم سالاری درمی آید که نتیجه اش باغ وحش منظم می شود. اگر انسان خود را ناقص دید، با عقلانیت وحیانی خود را کامل می کند و نتیجه اش می شود مردم سالاری دینی.
وی گفت: ما چه کار کنیم که از علوم سیاسی مبتنی بر انسان خودبسنده و طبیعت محور عبور کنیم و به علوم سیاسی متعالیه برسیم؟ باید از انسان شروع کنیم و تعریف خود را از انسان درست کنیم. روی الانسان ناقص بحث خود را مبتنی کنیم. اگر این شد سراغ عقلانیت وحیانی می آییم. اینجاست که فقه سیاسی برای ما مهم می شود. یعنی از فقه می پرسیم که تکلیف ما در حوزه سیاست چیست. اینجاست که اخلاق برای ما مهم می شود. اینجاست که فلسفه سیاسی و کلام سیاسی هم برای ما مهم می شود. دیگر نبوت و امامت را فارغ از شان سیاسی نمی بینیم بلکه سیاست می شود جز شئون نبی، امام و ولی. اینجا سیره سیاسی امامان و تفسیر سیاسی قرآن و عرفان سیاسی مهم می شود.
این استاد حوزه و دانشگاه در پایان تصریح کرد:اما اگر این نقطه را اصلاح نکردیم این اتفاقات نمی افتد. ما می توانیم تمایزی که حضرت استاد میان انسان شناسی متعالی و متدانی را پایگاه اصلاح علوم انسانی خود قرار دهیم. در این صورت برنامه ریزی دولت ها هم برای بقای روح خواهد بود. یعنی تعریف امنیت تفاوت می کند. امنیت فقط این نیست که تهدیداتی که متوجه بقای دنیوی انسان می شود را درمان کنیم، بلکه امنیت که وظیفه اصلی دولت می شود دارای این تعریف می شود: ما باید تهدیداتی که هم متوجه بقای دنیوی انسان هاست و هم متوجه بقای اخروی آنهاست تدبیر کنیم. البته اصالت با بقای اخروی انسان است. اگر لازم شد که برای آن تهدیداتی که متوجه بقای ابدی ما می شود از جان دنیوی و طبیعی خود بگذریم، اشکالی ندارد.